اشیاخ

لغت نامه دهخدا

اشیاخ. [ اَش ْ ] ( ع اِ ) ج ِ شیخ. ( منتهی الارب ). ج ِ شیخ ، مرد مسن که سن دروی هویدا و آشکار گردیده باشد یا از پنجاه یا از پنجاه ویک تا آخر عمر یا تا هشتادسالگی. ( آنندراج ). و رجوع به شیخ شود. مردمان مسن و معمر. ( فرهنگ نظام ).
- اشیاخ اَثاوِلة ؛ پیران دیرخیزسست رو. ( منتهی الارب ).
- اشیاخ النجوم ؛ اسناخ نجوم. اصول ستاره ها است که هفت است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دراری نجوم. نجومی که مدار و سیر کواکب بر آنها باشد. آن ستارگان که در منازل قمر نازل نگردند یعنی از نجوم اخذنباشند.

پیشنهاد کاربران