اشکو

لغت نامه دهخدا

( آشکو ) آشکو. ( اِ ) آشکوب :
وین چارطاق ششدر هفت آشکوی چرخ
یک تابخانه حرم کبریای اوست.
خواجو.

اشکو. [ اَ ] ( اِ ) سقف خانه. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). مخفف اشکوب بمعنی سقف. ( فرهنگ نظام ). || هر مرتبه از پوشش خانه و بعربی طبقه خوانند. ( برهان ). و آنرا اشکوب نیز گویند. ( انجمن آرا ). هر طبقه و مرتبه خانه. ( فرهنگ نظام ) :
ای قبله بیت الحرم عالم ششدر
وی سدّه خاک درت ایوان نه اشکو .
سنائی ( از آنندراج ) ( از فرهنگ نظام ).
اشکوب. ( جهانگیری ). و رجوع به شعوری ج 1 ص 141 و آشکوب و اشکوب شود.

فرهنگ فارسی

( آشکو ) ( اسم ) ۱ - هر طبقه از ساختمان . ۲ - هر یک از طبقاتنه گان. آسمان آسمان سپهر. ۳ - مجموع آسمان فلک . ۴ - سقف آسمانه . ۵ - رگه های چینه . ۶ - هر طبقه از زمین
آشکوب
( اسم ) ۱ - سقف . ۲ - هر مرتبه از پوشش خانه طبقه .

فرهنگ معین

( آشکو ) ( اِ. ) نک آشکوب .

فرهنگ عمید

= آشکوب

گویش مازنی

/eshkoo/ شکوفه با زمینه ی سفید - شکوفه ی درختان ۳شکافته شده

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
شکو (۳ بار)

و شکایت و شکوی و شکاة: اظهار اندوه است چنانکه راغب گفته به عبارت دیگر: توصیف گرفتاری. ، . . مشکاة را بهتر است محفظه و چراغدان گفت اهل لغت آن را روزنه بی نفوذ گفته‏اند و به قولی کاسه قندیل است. المنجمد گوید: آن هر روزنه غیر نافذ است. و هر چیزی که در آن یا بر آن چراغ می‏گذارند. در مجمع فرموده: آن شکافی است در دیوار که بر آن شیشه گرفته‏اند. چراغ پشت آن شیشه می‏شود و شکاف را درب دیگری است که چراغ را از آن وارد می‏کنند و به قول مجاهد: مشکاة قندیل و چراغ است. مصباح فتیله آن . مشکاة مثل قلب مؤمن است که نور ایمان در آن می‏باشد. معنی آیه در نور خواهد آمد در تفسیر برهان از امام صادق علیه السلام نقل است که فرموده «اَلْمِشکاةُ جَوْفُ الْمُؤْمِنِ وَ الْقِندیلُ قَلْبُهُ وَ الْمِصْباحُ النُّورُ الَّذی جَعَلَهُ اللّهُ فی قَلْبِهِ».

پیشنهاد کاربران

آشْکو: درگویش گوغر به معنی سقف به کار می رفته. احتمالا بر گرفته از آشکوب باشد.
اشکوه ایل طایفه لک. اشکوه مردمانی در دامنه زاگرس

بپرس