اشکنبه

لغت نامه دهخدا

اشکنبه.[ اِ کَم ْ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) شکنبه. کذا فی القنیه. ( مؤیدالفضلا ). شکنبه از انسان و حیوان. ( فرهنگ ضیاء ). شکنبه. ( سروری ). شکم حیوانات علفخوار که در تداول عامه آنرا سیرابی نامند. جُبجُبه. سختو و آن حصه مجوف از بدن جانوران که جای غذای ایشان است و اکنون شکنبه نامیده میشود. حرف نون در لفظ مذکور غنه شده خفیف تلفظ میگردد. ( فرهنگ نظام ) : وقت باشد که شیر شرزه از مردار طعمه سازد و باز سپید با فضله اشکنبه پردازد. ( مقامات حمیدی ). و رجوع به شکنبه شود.

فرهنگ عمید

= شکمبه

پیشنهاد کاربران

بپرس