اشکس

لغت نامه دهخدا

اشکس. [ اَ ک َ ] ( اِخ )یا اشکش یا اشکسن. نام پهلوانی. ( لغات شاهنامه ). و صاحب مجمل التواریخ آرد: اندر عهد کیخسرو هم این بزرگان به جای بودند: بیژن گیو... و اشکس قباد کاوه و... رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 91 و اشکش شود.

پیشنهاد کاربران