اشکجان پهلو
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
اشکجانپهلو، روستای از دهستان توتکی، شهرستان سیاهکل، 4 کیلو متری جنوب سیاهکل. در همسایگی، گالش کرفپشته، نارنج داره، لمش، گل پورد، اسبراهان. از تیره تارشی، قوم گالشی، کاسی نژاد. بازبان گالشی، بطوری که اشکجانپهلو
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
وروستاهای همسایه ان با پسوند اشکجانپهلو ویا اسبراهانی، همه از تیره تارشی وگالشند وزبان انان نیز گالشی است.
رش، رشی، ارشی، ارشکی، اشکجی، اشکجانپلو، اشکالی، رشی، تارش، تارشی. ارشکی گال. الهه سومر ی. الهه عدالت، جنگ، باران، خاک. رش:باران. رشی:خدای عدالت. ارشی کی گال:خدای خاک. تار:خشم و دک کردن و راندن مزاحم با
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
قوه قهریه. تاری:اسب، یقر. تارشی:رام کننده اسب. گالش:رام کننده گاو. اشکار:شکار. اشکجانپهلو:سرزمین تارش ها، باران، شکار چی ها، رام کنندگان اسب. سرزمین گالش ها. اشکجان پهلو روستای گالش نشین از تیره تارشی. رام کنندگان اسب. رام کنندگان گاو. متمدنین77 هزار ساله گالش. روستای بسیار زیبا با مردمانی خونگرم، ساده، غیرت مند، اصیل وگالشی زبان. وگالشی نشن. که به اتفاق از تیره تارشی، گالش هستند.