اشک فشان. [ اَف َ / ف ِ ] ( نف مرکب ) اشکریزان. اشکبار : دیده آن روز که شد اشک فشان دانستم کین تنک زورق من درخور طوفانش نیست.کلیم ( از آنندراج ).چشمی که اشک بسیار می افشاند. ( ناظم الاطباء ).