اشک راندن. [ اَ دَ ] ( مص مرکب ) گریستن : هَطْل ؛ اشک راندن چشم. ( منتهی الارب ) : در این افسانه شرطست اشک راندن گلابی تلخ بر شیرین فشاندن.نظامی.
اشک راندن ؛ اشک ریختن. سرشک جاری کردن. گریه کردن :اشکها راندم و گر حاضرمیتعزیت داشتمی آن ِ اسد. خاقانی. تا بگوش ابر آن گویا چو خواندتا چو مشک از دیده خود اشک راند. مولوی.+ عکس و لینک