اشوق

لغت نامه دهخدا

اشوق.[ اَش ْ وَ ] ( ع ن تف ) شایقتر. ج ، شوق. ( منتهی الارب ). || ( ص ) دراز، هرچه باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد اشوق ؛ درازبالا. ج ، شوق. ( از المنجد ).

فرهنگ معین

(اَ وَ ) [ ع . ] (اِ. ) (ص تف . ) شایسته تر، آرزومندتر.

پیشنهاد کاربران

بپرس