اشوبیدن
معنی انگلیسی:
ferment
لغت نامه دهخدا
( آشوبیدن ) آشوبیدن. [ دَ ] ( مص ) آشفتن. آشفته کردن. || منقلب و متغیر شدن :
بایران رسد زین بدی آگهی
برآشوبد این روزگار بهی.فردوسی.
|| خشمگین و آشفته شدن :
1خواهم که بدانم من جانا تو چه خو داری
یا از چه برآشوبی یا از چه بیازاری.منوچهری.
بغرّد همچو اژدرها چو بر عالم بیاشوبد
ببارد آتش و دود از میان کام و دندانش. ناصرخسرو.
|| شور و غوغا کردن. || تفتین. افساد.
- آشوبیدن مغز ؛ پریشان کردن حواس :
پیل مستم مغزم از آهن بیاشوبند از آنک
گر بیاسایم دمی هندوستان یاد آورم.خاقانی.
- بهم برآشوبیدن ؛ بهم ریختن در ستیز و آویز :
برآشوبد ایران و توران بهم
ز کینه شود زندگانی دژم.فردوسی.
فرهنگ فارسی
( آشوبیدن ) ( آشوبید آشوبد خواهد آشوبید بیاشوب آشوبنده آشوبیده ) ۱ - ( مصدر ) آشفته کردن آشوفتن . یا آشوبیدن مغز پریشان ساختن حواس . ۲ - ( مصدر ) منقلب شدن متغیر شدن . ۳ - خشمگین شدن غضبناک گردیدن . ۴ - شور و غوغا کردن . ۵ - فتنه انگیختن فساد برپا کردن تفتین .
آشفته کردن
فرهنگ معین
( آشوبیدن ) (دَ ) ۱ - (مص م . ) آشفته کردن . ۲ - (مص ل . ) آشفته و متغیر شدن . ۳ - خشمگین شدن . ۴ - فتنه بر پا کردن .
فرهنگ عمید
( آشوبیدن ) = آشفتن: که چندانی که بیش آشوبی این دیگ / نیابی لقمه ای بی زهر و بی ریگ (عطار۴: ۳۲۱ ).