اشهلال

لغت نامه دهخدا

اشهلال. [ اِ هَِ ] ( ع مص ) میش چشم شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آمیختن کبودی بسیاهی چشم. ( از المنجد ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).

فرهنگ فارسی

میش چشم شدن . آمیختن کبودی بسیاهی چشم .

پیشنهاد کاربران

بپرس