اشهری

لغت نامه دهخدا

اشهری. [اَ هََ ] ( اِخ ) جمال اشهری. از شاعران معاصر مجیرالدین بیلقانی و اثیرالدین اخسیکتی بود و در دربار قزل ارسلان سلجوقی مدیحه میگفت. عوفی در ضمن شرح احوال مجیرالدین بیلقانی آرد: وقتی مجیر از خدمت سلطان قزل ارسلان تخلف نمود، سلطان فرمود تا اثیر اخسیکتی و جمال اشهری را طلب کردند و ایشان را بعز نظر خود منظور گردانید. مجیر این قطعه بحضرت فرستاد. ( از لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 406 ). قطعه مزبور 15 بیت است و یکی از ابیات آن که مربوط به جمال اشهری است چنین است :
گفتم : ز دور ماندن من دان که شاه را
گه دل سوی اثیر و گهی سوی اشهریست.
و رجوع به تاریخ ادبیات اته ترجمه رضازاده شفق ص 120 شود.

اشهری. [ اَ هََ ]( اِخ ) شاپور نیشابوری. شاعری شیرین زبان بزمان سلطان محمدبن شمس بود و در دولت سلطان محمد ببعض مناصب دولتی نائل آمد. از شاگردان ظهیر فاریابی ( متوفی 598 هَ. ق. ) و از اولاد حکیم عمر خیام بود. دیوانی مرتب وکتابی بنام رساله شاپوری از آثار اوست. او راست :
عقیق را ز لبت آب در دهان آمد
خدنگ را ز قدت تاب در میان آمد.
( از قاموس الاعلام ترکی ) ( ریحانة الادب ).
و رجوع به مجمع الفصحا ج 1 ص 88 و آتشکده ص 135 و تذکره دولتشاه ( ذیل شاهفور ) شود.

فرهنگ فارسی

شاپور نیشابوری شاعری شیرین زبان بزمان سلطان محمد بن شمس بود و در دولت سلطان محمد ببعض مناصب دولتی نائل آمد از شاگردان ظهیر فاریابی و از اولاد حکیم عمر خیام بود .

پیشنهاد کاربران

بپرس