اشنک

لغت نامه دهخدا

اشنک. [ ] ( اِخ ) اشنک ختائی. شوهر مغالجین دایه غازان خان بود. رجوع به تاریخ غازان ص 3 و 4 شود.

اشنک. [ اَ ش َ ن َ ] ( اِ ) گونه ای از صنوبر که دار آن راست و محکم نیست وآنرا شالک دَل ، حَشنک ، دله راجی ، اره قلمه ، و هم صنوبرنامند. جنسی پست از تبریزی که گره دار باشد و راست برنیاید. و رجوع به گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 272 شود.

فرهنگ فارسی

اشن: درختی شبیه درخت سفیدارباپوستی تیره رنگ وچوبی پست ترازچوب سفیدارکه برای کارهای نجاری وساختمانی مناسب نیست
یا اشنک ختائی شوهر مخالفین دایه غازان خان بود .

فرهنگ عمید

= اِشن

گویش مازنی

/ashnak/ موش بزرگ - سنجاب درختی

پیشنهاد کاربران

بپرس