اشنانی

لغت نامه دهخدا

اشنانی. [ اُ ] ( ص نسبی ) اشنان فروش. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). حَرّاض. ( منتهی الارب ). || لقب چند تن از محدثان که اشنان فروش بودند. ( منتهی الارب ).

اشنانی. [ اُ ] ( اِخ )ابوالحسین عمربن حسن بن مالک شیبانی. رجوع به ابوالحسین در همین لغت نامه و فهرست ابن الندیم ص 166 و معجم الادباء چ مارگلیوث ج 1 ص 92 س 5 و الاوراق ص 234 شود.

اشنانی. [ ] ( اِخ ) احمد. دو بیت ذیل از او در ترجمان البلاغه رادویانی آمده است :
گشتم جهان و دیدم میری را
بر نیم نان دو جای زده مسمار
کز بیم بخل او به دوصد فرسنگ
گنجشک بر زمین نزند منقار.

فرهنگ فارسی

بیت ذیل از او در ترجمان البلاغه راودیانی آمده است : گشتم جهان و دیدم میری را بر نیم نان دو جای زده مسمار کز بیم بخش او بدو صد فرسنگ گنجشک بر زمین نزند منقار .

پیشنهاد کاربران

بپرس