اشناختن

لغت نامه دهخدا

اشناختن. [ اِ ت َ ] ( مص ) شناختن. اشناسیدن :
گفتم او را درست که اشناسد؟
گفت اشناسدش طعان و ضراب.
عنصری.
و رجوع به شناختن و اشناسیدن شود.

فرهنگ عمید

= شناختن

پیشنهاد کاربران

در گویش شهرستان بهاباد هنوز از کلمه ی اِشناخت به جای شناخت استفاده می شود.
چِطو ( چطور ) اِشناختُش! ( چطور فلانی را شناخت که مثلاً پسر کیه یا کجا قبلاً او را دیده )
چِطو ( چطور ) اِشناخت منا! ( چطور من را شناخت مثلاً از روی شباهت به پدر و مادر یا بعد از سالها دوری )

بپرس