اشمال
/~ASmAl/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
چاپلوس، متملق، وش آمدگو، آشمالی: تملق، چاپلوسی، چرب زبانی، خوش آمدگویی
شمال ساختن گوسفند را
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] چاپلوس، متملق، خوشامدگو.
گویش مازنی
جدول کلمات
۱. کسی که به مالیدن آش (= آهار) بر جامه می پردازد. ۲. [مجاز] چاپلوس، متملق، خوشامدگو.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید