اشماط
لغت نامه دهخدا
اشماط. [ اِ ] ( ع مص ) درآمیختن چیزی را به چیزی : اشمطه به. ( منتهی الارب ) ( المنجد ) ( آنندراج ). || دوموی شدن مرد: اشمط الرجل اشماطاً. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). درآمیختن سپیدی به سیاهی موی کسی. ( از المنجد ). اشمئطاط. اشمیطاط. رجوع به دو مصدر مزبور شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید