اشماس

لغت نامه دهخدا

اشماس. [ اِ ] ( ع مص ) آفتاب ناک شدن روز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اشماس روز؛ پیدا بودن خورشید در آن. ( از المنجد ). به آفتاب شدن روز. ( زوزنی ).

پیشنهاد کاربران