لغت نامه دهخدا
- دون اشل ؛ دون پایه. مستخدمی که رتبه ندارد و کمتر از اشل مستخدمان رسمی حقوق دریافت میکند. و رجوع به دون شود.
|| مقیاس.نرده. ( فرهنگستان ).
اشل. [ اَ ] ( ع اِ ) گزی است مروج بصره. ( منتهی الارب ). یک نوع گز و ذرعی که در بصره معمول است. ( ناظم الاطباء ). نام پیمانش بصره است که بمقدار چهل دست باشد. ( آنندراج ). مؤلف تاریخ قم مینویسد: و نیر لابد است که بدانند که شصت گز زمین به ذراع هاشمیه که آن گزی است و دو دانگ گزاست آن مقدار را بنزدیک اهل حساب و اصطلاح ایشان اشل گویند و اشل ده باب بود و بابی عبارت از شش گز و گزی عبارت از شش قبضه و قبضه عبارت از چهار انگشت. پس یک گز عبارت از 24 انگشت باشد. ( تاریخ قم ص 109 ). و دزی ذیل این کلمه مینویسد: رجوع کنید به مجله خاورشناسان آلمان XVIII 695.
اشل. [ اَ ش َل ل ] ( ع ص ) رجل اشل ؛ مرد تباه دست. مؤنث : شَلاّء. ( منتهی الارب ). شل دست. ( تاج المصادر بیهقی ). مردی که دست او شل باشد یعنی دست او تباه باشد و قیل خشک. ( آنندراج ). شل [ در دست ]. ( زوزنی ). هردودست تباه. چلاق. تباه و خشک شده [ دست ]. آنکه دستش خشکیده باشد. خشک دست. ( مهذب الاسماء ). اقطع . رجوع به اقطع شود:
والشمس کالمرآة فی کف الاشل.
اشل. [ اَ ش َ ] ( اِخ ) کوهی است در مرزهای خراسان که در آن حکم بن عمرو غفاری غزا کرد. ( از معجم البلدان ). رجوع به مراصد الاطلاع شود. و کوهستان اشل در مرو خراسان بود. رجوع به شرح احوال رودکی ج 1 ص 237 وطبری ج 6 ص 140 و ابن اثیر چ 1290 ج 3 ص 202 شود.
اشل. [ اَ ش َل ل ] ( اِخ ) ازرقی بکری. از شاعران خوارج قرن اول هجری و از اخوان عمران بن حطان بود و در البیان و التبیین اشعاری به وی نسبت داده شده است. رجوع به البیان و التبیین ج 1 ص 49 و عمران بن حطان در الاصابة شود.
فرهنگ فارسی
ارزقی بکری از شاعران خوارج قرن اول هجری و از اخوان عمران بن حطان بود و در البیان و التبین اشعاری بوی نسبت داده شده است .
فرهنگ معین
(اِ ش ِ ) [ فر. ] (اِ. ) ۱ - امتیاز کارمند از نظر درجه و مقام اداری و دریافت حقوق ، پایه ، رتبه . (فره ). ۲ - رابطة میان اندازة واقعی چیزی با اندازة نقشه و نمودار آن ، مقیاس . (فره ).
فرهنگ عمید
۲. مقیاس رتبه بندی و تعیین درجات.
۳. مقیاس سنجش اندازه های طرح یا نقشه نسبت به نمونۀ واقعی.
۴. خط کش یا وسیله ای دیگر که به کمک آن اندازه های واقعی تبدیل می شوند یا برعکس.
پیشنهاد کاربران
باسلام.
اشل کلمه ای فرانسوی است ( �chelle ) به معنای نردبان، مقیاس، تراز
اشل کلمه ای فرانسوی است ( �chelle ) به معنای نردبان، مقیاس، تراز
سلام علیکم
واژه: "اِشِل" بر وزن: "زِبِل" بمعنای پایه و اندازه است که معمولا بر کمترین میزان دلالت دارد. مانند: اِشِل حقوق بازنشستگان که بمعنای کمترین حد و اندازه آن است، و نه بالاترینش.
واژه: "اِشِل" بر وزن: "زِبِل" بمعنای پایه و اندازه است که معمولا بر کمترین میزان دلالت دارد. مانند: اِشِل حقوق بازنشستگان که بمعنای کمترین حد و اندازه آن است، و نه بالاترینش.
پایه . . . . رتبه . . . . میزان . . . . . مقیاس . . . . .
باسمه تعالی
Eshel مترادف است باscale به معنی :میزان یا اندازه است.
Eshel مترادف است باscale به معنی :میزان یا اندازه است.
اشل ( اصطلاح خیاطی ) : گونیای خیاطی یا شابلون خیاطی.