اشغان

لغت نامه دهخدا

اشغان. [ اَ ] ( اِخ )معرب اشکان ، نیای سلسله اشکانیان. رجوع به اشکان واشک و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2550 و 2580 شود.

اشغان. [ اَ ] ( اِخ ) ابن انمر الجباربن ساوس بن کیکاوس یا اشغان بن اش الجباربن سیاوخش بن کیقاوس الملک نیای اشک سرسلسله اشکانیان بود. رجوع به التنبیه والاشراف مسعودی ص 59 و مروج الذهب ص 101 و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2551 و 2552 و اشکانیان شود.

فرهنگ فارسی

بن انمر الجبارین ساوس بن کیکاوس یا اشغان بن اش الجبار بن سیاوخش بن کیقاوس الملک نیای اشک سر سلسله اشکانیان بود .

پیشنهاد کاربران

بپرس