اشغالگر

/~eSqAlgar/

مترادف اشغالگر: متصرف، مهاجم

معنی انگلیسی:
occupier

لغت نامه دهخدا

اشغالگر. [ اِ گ َ ] ( ص مرکب ) آنکه شهر یا محلی را تصرف کند و غالباً بر کسانی اطلاق میشود که برخلاف حق و بزور جائی را میگیرند.

فرهنگ فارسی

آنکه به زوروبرخلاف حق جائی راتصرف کند، سپاهیانی که به زوربه کشوردیگرداخل شوندوتمام یاقسمتی از آنراتصرف کنند
( صفت ) دولتی که ناحیه ای را بزور و بر خلاف حق تصرف کند .

فرهنگ معین

( ~. گَ ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) شخص یا نیرویی که جایی را به زور و برخلاف حق تصرف کند.

فرهنگ عمید

۱. آن که به زور و برخلاف حق جایی را تصرف می کند.
۲. سپاهیانی که به زور به کشور دیگر داخل شده و تمام یا قسمتی از آن را تصرف کنند.

پیشنهاد کاربران

اشغالگری فقط در مکان نیست بلکه بدترین نوع اشغال و تصرف روح و جسم انسان است که در قدیم به صورت بردگی بود و اینک اشغال هویت و نمادهای هویتی بویژه زبان یک جمعیت است.
محتلل
اشعالگر:ازاد شدن_فرو گیر_تخلیه کردن
مخالف کلمه اشغال انصراف، تخلیه کردن ، آزاد شدن
اشغالگر= فروگیر

بپرس