اشغال کردن


معنی انگلیسی:
engage, occupy, overrun, populate, to occupy

لغت نامه دهخدا

اشغال کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) متصرف شدن. شهر یا خانه ای را تصرف کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - تحت اختیار گرفتن جایی را. ۲ - تصرف کردن جایی بوسیل. سپاهیان .

مترادف ها

indwell (فعل)
ساکن شدن، اشغال کردن، جا گرفتن، جایگیر شدن

occupy (فعل)
سرگرم کردن، مشغول کردن، اشغال کردن، تصرف کردن

engross (فعل)
جلب کردن، اشغال کردن، درشت نوشتن، احتکار کردن

فارسی به عربی

احتل ، اِحْتِلالٌ

پیشنهاد کاربران

چپیدن
پر کردن
take up
Annex
به اشغال درآوردن
به تصرف خود درآوردن
شهر یا خانه ای را تصرف کردن
تصرف

بپرس