اشغال

/~ASqAl/

مترادف اشغال: ( آشغال ) آخال، خاشاک، خاکروبه، زباله، سقط، کثافت، مزبله، بدردنخور، بنجل، فاسد، منحرف | تسخیر، تصرف

برابر پارسی: ( آشغال ) آخال | جا گرفتن

معنی انگلیسی:
chaff, garbage, litter, refuse, rubbish, stuff, trash, waste, offal, peeling, truck, invasion, occupancy, occupation, population

لغت نامه دهخدا

( آشغال ) آشغال. ( اِ ) فضول چیزی :آشغال سبزی. آشغال کلّه. || سقط. نابکار. افکندنی. آخال. آشخال. خاش و خش. خش و خاش. خاشک. خاشاک. خاش و خماش. خماشه. خماش. آقال. داس و دلوس. حثاله. خس. || دَم ِ جارو. خاکروبه. قمامه.
اشغال. [ اِ ] ( ع مص ) در کار داشتن کسی را. لغت ردی است یا کم یا جید و فصیح. ( منتهی الارب ). و آن لغتی جَیّد و بقولی ردی است. در ردی بودن این لغت گویند صاحب بن عباد بعامل خویش که در نامه ای نوشته بود: ان رأی مولانا ان یأمر باشغالی ببعض اشغاله فعل. پاسخ داد: من کتب لاشغالی لایصلح لاشغالی. رجوع به معجم الادباء ج 2 ص 322 و همین لغت نامه ذیل صاحب بن عباد شود.

اشغال. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ شُغْل و شُغُل و شَغَل. ( منتهی الارب )( مؤید الفضلاء ). شغلها. ( غیاث ). کارها :
ای خواجه بزرگ گر اشغال نی ترا
برگیر جاخشوک و برو می درو حشیش.
دقیقی.
مردم... بامداد نخست برای او [ خیزران ] رفتندی بسلام و سعی کردندی در اشغال مردم گزاردن. ( مجمل التواریخ والقصص ). که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی مینمودم. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ فارسی

( آشغال ) ( اسم ) هر چیز دور ریختنی افکندنی سقط آخال آشغال .
فضول چیزی
آشخال، آخال، خاکروبه، خاشاک، هرچیزدورریختنی، آل آشغال و آل و آشغال هم میگویند
( مصدر ) ۱ - مشغول ساختن بکار وا داشتن . ۲ - جایی را گرفتن . ۳ - تحت تصرف گرفتن مکانی بوسیل. سپاهیان . توضیح این مصدر در زبان تازی فصیح بکار نمیرود و ادیبان آنرا غلط دانند جمع : اشغالات .

فرهنگ معین

( آشغال ) ( اِ. ) = آشخال : ۱ - هر چیز دور ریختنی . ۲ - (کن . ) آدم بی ارزش و پست .
( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - مشغول ساختن . ۲ - جایی را تصرف کردن .

فرهنگ عمید

( آشغال ) ۱. خاشاک، خاک روبه.
۲. [مجاز] هر چیز دورریختنی: آت آشغال.
۱. مشغول ساختن وسیله ای یا چیزی.
۲. به کار گرفتن.
۳. کسی را به کار واداشتن.
۴. جایی را تصرف کردن، پیاده کردن نیروی نظامی در شهر یا اراضی کشور دیگر به قصد تصرف دائم یا موقت.
۵. (صفت ) مشغول: خط اشغال است، دوباره تماس می گیرم.
= شغل

فرهنگستان زبان و ادب

{busy} [مهندسی مخابرات] حالتی که در حین آن وسیلۀ ارتباطی نمی تواند در اختیار کاربر یا برخوان دیگری قرار گیرد متـ . مشغول
{occupation} [علوم نظامی] تسخیر و واپایش یک منطقه با اجرای عملیات نظامی

واژه نامه بختیاریکا

( آشغال ) روها

جدول کلمات

آشغال
خاکروبه, زباله

مترادف ها

inhabitancy (اسم)
سکنی، اشغال، تصرف، زیست، اقامت، حق سکنی

litter (اسم)
زایمان، تخت روان، اشغال، کجاوه، محمل، ریخته و پاشیده، اشغال پاشیدن

run-off (اسم)
زائده، اشغال، زه اب، اب زهکشی

slag (اسم)
کف، خاکستر، تفاله، اشغال، چرک، درده، گداز اتشفشانی، فلز نیم سوخته

tenure (اسم)
علاقه، خواست، تصدی، اشغال، تصرف، نگهداری، اجاره داری، حق تصدی

occupation (اسم)
سرگرمی، حرفه، اشتغال، اشغال، پیشه، تصرف، شغل

raff (اسم)
تفاله، اشغال، انگل

trash (اسم)
مهمل، تفاله، نخاله، اشغال، خاکروبه، جفنگ، زوائد گیاان

refuse (اسم)
ترک، اشغال، انصراف، پس مانده، فضولات، ادم بیکاره

garbage (اسم)
تفاله، روده، نخاله، اشغال، خاکروبه، زباله، فضولات، خش، اشغال وخاکروبه

junk (اسم)
نی، جگن، اشغال، جنس اوراق و شکسته، قایق ته پهن چینی

busyness (اسم)
اشتغال، اشغال

rubbish (اسم)
اشغال، خاکروبه، چیز پست و بی ارزش، زباله

scrap (اسم)
نزاع، جنگ، تکه، پاره، اشغال، اوراق، ته مانده، قراضه، ماشین الات اوراق

soilage (اسم)
الودگی، اشغال، علف تازه، علوفه حیوانات

dump (اسم)
اشغال، زباله، پکری، جنس را بقیمت خیلیارزان فروختن

paltriness (اسم)
اشغال، حقارت، ناچیزی

dreg (اسم)
رسوب، ته نشین، اشغال، درده، پس مانده، خرده ریز

offal (اسم)
کف، لاشه، اشغال، اخال، مواد زائد، سیرابی

occupancy (اسم)
اشغال، تصرف، اشغال مال

jakes (اسم)
اشغال، کثافت، ترشح مدفوع

riffraff (اسم)
توده، انبوه، تفاله، اشغال، زیادی، ته مانده

swill (اسم)
اشغال

فارسی به عربی

احتلال , زبالة , شغل , طفل , فضلات , قمامة , مشغول , نفایات , نفایة

پیشنهاد کاربران

چپانش
لری بختیاری
روها:اشغال
بوگَه:زباله دانی، اشغالگاه
آشغال واژه ای است پارسی، برابر با خاکروبه و پَسماند.
در عربی به آن نُفایة یا زُبالة میگویند.
در انگلیسی هم Trash, Rubbish, Garbage, Leftovers, Debris
واژه آشغال. فضول چیزی :آشغال سبزی. آشغال کلّه. || سقط. نابکار. افکندنی. آخال. آشخال. خاش و خش. خش و خاش. خاشک. خاشاک. خاش و خماش. خماشه. خماش. آقال. داس و دلوس. حثاله. خس. || دَم ِ جارو. خاکروبه. قمامه.
منبع لغت نامه دهخدا
واژه آشغال
معادل ابجد 1332
تعداد حروف 5
تلفظ 'āšqāl
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) ‹آشخال، آخال› [عامیانه]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی 'ASqAl
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
فرهنگ عمید
...
[مشاهده متن کامل]

واژه آشغال دربارش نوشتم فارسی است.
چیز ی که پایین نوشتم اشتباه درباره واژه درست نوشتم عربی است.

اشغال . [ اِ ] ( ع مص ) در کار داشتن کسی را. لغت ردی است یا کم یا جید و فصیح . ( منتهی الارب ) . و آن لغتی جَیّد و بقولی ردی است . در ردی بودن این لغت گویند صاحب بن عباد بعامل خویش که در نامه ای نوشته بود: ان رأی مولانا ان یأمر باشغالی ببعض اشغاله فعل . پاسخ داد: من کتب لاشغالی لایصلح لاشغالی . رجوع به معجم الادباء ج 2 ص 322 و همین لغت نامه ذیل صاحب بن عباد شود.
...
[مشاهده متن کامل]

👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه اِشغال
واژه اشغال
معادل ابجد 1332
تعداد حروف 5
تلفظ 'ašqāl
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمعِ شُغل]
مختصات ( اِ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی 'eSqAl
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
واژگان مترادف و متضاد

منبع عکس فرهنگ فارسی عمید. بنده چیز پایین درباره این واژه یعنی آشغال فرستادم اشتباه در این و فرهنگ نگفت این واژه عربی است واژه آشغال از ریشه واژه ی آخال که خود این واژه هم از ریشه ی واژه فارسی آختن است و واژه ی زباله عربی صد در صد است.
...
[مشاهده متن کامل]

👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه زباله
معادل ابجد 45
تعداد حروف 5
تلفظ zobāle
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: زبالَة]
مختصات ( زُ لِ ) [ ع . زبالة ] ( اِ. )
آواشناسی zobAle
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

اشغال
اشغال
پارسی یا عربی:عربی
برابر پارسی:جا گرفتن
اشغال از تکرر عبارت آت اشغال مشتق شده که ات و اتیق به معنای زباله و دور ریز می باشد
آخال
واژه اشغال
معادل ابجد 1332
تعداد حروف 5
تلفظ 'ašqāl
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمعِ شُغل]
مختصات ( اِ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی 'eSqAl
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
به چنگ آوردن
به چنگ آوری
آش یک واژه ی سنسکریت است نه ترکی.
ساختار واژه های ترکی ریشه پسوند است نه ترکیب دو تکواژ/ حتی اگر واژه ای را مضاف و مضاف الیه بدانیم باز با واژه ی آشغال جور درنمی آید ( چون معنی میشود �بمان سوپ!� )
...
[مشاهده متن کامل]

ضمنا در مقدمه کتاب دیوان اللغات محمود کاشغری در قرن پنجم می خوانیم که وی تمام بیابان های ترکستان را گشت که حتی یک واژه از ترکی باقی نماند. بنابراین هر آنچه از کلمات ترکی نامیده می شود و در آن کتاب نیست قطعا ترکی نیست.

آشغال = آش غال = آش قال با این کلمات عربی ( فقط تشابه لفظی یا نوشتاری ) اشتباه نگیر:
أشغال جمع شُغل
السجن مع الاشغال الشاقة
دائرة الأشغال العامّة = سازمان کار
إشتغال: کارمند شدن
مشغُول: سَرَ کار، گرفتار، درحال کار، شُغل دار، دستش بنده . . .
...
[مشاهده متن کامل]

إشغال:تصرّف کردن، احتلال . . .
- - - - - - - - -
معانی واژه های عربی وفارسی درهم نکنید وجدا کنید.

آشغال: ۱. خاشاک، خاکروبه، آخال ۲. به - دردنخور، بنجل، نابه - کار، پرتکردنی، افکندنی، دورریختنی ۳. [ناسزا] ( فرد ) بی - ارزش و پست
آشغال تورکی هست و در واقع املای درست آن آشقال هست
آش به معنی سوپ و غذاهای آبکی و قال به معنی باقیمانده. خود آش هم یک کلمه ی تورکی هست
آشپز هم در واقع آشباز بوده که در فارسی بصورت آشپز در اومده
باز از ریشه ی بازلیخ یا بازلیق به معنای علاقه مندی است
زباله واژه پارسی است عربی آن آشغال است در زبان ترکی هم آشغال گفته می شود
تسخیر کردن
تغییر یافته آخال فارسی هست
خال یا همون خوال به معنی پاک میباشد که وجود پیشوند الف منفی ساز به آن معنی ناپاک میدهد
واژه خالص نیز همون خوالست پارسی که از
خوال= پاک
ست= ترین، مانند est در زبان انگلیسی
خالص= خوالست= پاکترین
اِشغال عربی است و به معنی تصرف کردن ولی آشغال یک کلمه ترکی است که از دو بخش آش غال ( قال ) تشکیل شده است. آش به معنی غذا در ترکی است ( آشپز و آش به معنی سوپ هم از این کلمه مشتق میگیرد ) و غال ( قال ) به
...
[مشاهده متن کامل]
معنی باقی مانده یا پسمانده است در کل معنی پس مانده غذا را میدهد ولی امروزه این کلمه را به هر پسمانده ای اعم از پلاستیک و فلز و غذا و . . . . به کار میبرند. در ضمن معادل فارسی این لغت زباله است.

آشغال واژه ای فارسی و همریشه با شغال و به معنای زباله
اشغال کلمه ای تورکی است و در اصل به صورت اشقال می باشد که از دو جزئ اش یعنی سوپ و غذای ابکی و قال به معنی ماندن گرفته شده و در کل به معنی ته ماند غذاست که بعداا به همه زباله ها گفته شده است
معنی اشغال :تصرف یا گرفتن
آشغال : آش غال
آش: غذا آشپز: کسی که غذا می پزد.
غال در اصل قال: از فعل قالماق در ترکی می آید. قالماق یعنی باقی ماندن. قال یعنی باقیمانده.
آشغال: باقیمانده غذا
پارسیِ سَرِه برای واژهٔ عربیِ اِشغال ( Eshghaal ) :
* هَگیدن ( hAgidan )
گویا پیوند دارد با واژگانی از گویش های سرخسی، تَبَری، گیلکی، سمنانی ووو، واژگانِ: هاگِتَن، هاگیتَن، هَگیتُن، هاتَن، ووو
( پیشنهادِ اُستاد حیدری ملایری، اَختَر گیتیک دان )
اِشغال از ریشه شغل است در معنای تصرف در واقع همان جایی یا سر زمینی را تحت شغل و مشغولیت خود درآوردن است
اشغال:
به کسر اول و سکون دوم در عربی فصیح به کار نرفته است و از این رو بعضی از ادبا استعمال آن را درست نمی دانند. اما اشغال در نوشتار و گفتار امروزه ی فارسی چندان متداول است که دیگر نمی توان آن را غلط انگاشت. با این همه کسانی که از استعمال اشغال کردن پرهیز دارند می توانند مترادف های متعدد آن را به کار ببرند، مانند تصرف کردن، متصرف شدن، به تصرف درآوردن، تسخیر کردن، مسخر کردن و جز اینها.
...
[مشاهده متن کامل]

( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۲۷. )

جایی را به زور گرفتن.
معنی کلمه ی اشغال یعنی تصرف ، تسخیر
اشغال : کف ، زائده ، اقامت
در تصرف داشتن
تسخیر یا تصرف
تصرف بی اجازه
یعنی آلودگی
آخال، خاشاک، خاکروبه، زباله، سقط، کثافت، مزبله، بدردنخور، بنجل، فاسد، منحرف
مشغول ساختن یا جایی را تصرف کردن

Rubbish
گرفتن جایی
اشغال به معنای محاصره کردن است
تصارف
Trash
دست افکنی
"اشغال" یک پله بالاتر از "دست اندازی" ( تجاوز ) است. از این رو برابر واژه "اشغال"، "دست افکنی" پیشنهاد می شود.
در زبان ترکی استانبولی می شود: چوپ
( = گرفتن، تصرف ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
داگیر، جیگا، دابَر، مِژول ( کردی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٤)

بپرس