شمع آفتاب ؛ پرتو و نور آفتاب. روشنایی آفتاب :
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا.
حافظ.
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا.
حافظ.
تازیانه زرین. [ ن َ / ن ِ ی ِ زَرْ ری ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مجازاً اشعه خورشید است :
به سر تازیانه زرین
شاه گردون گرفت عالم صبح.
خاقانی.
به سر تازیانه زرین
شاه گردون گرفت عالم صبح.
خاقانی.
تیغ آفتاب/خورشید