اشعار کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آگاه کردن. باخبر کردن. خبر دادن. اشعار داشتن. و رجوع به اشعار داشتن شود.
آب زنید راه را هین که نگار می رسد مژده باغ را بوی بهار می رسدز گرز گر بهار رسدجلوه گاه رخ او دیده ی من تنها نیستماه وخورشید همین آیینه می گرداننداعلام کردن+ عکس و لینک