پژوهش اِدمُلّاوَند:
بسمه تعالی
💥🍃🌷 💚 🌕 💚 🌷🍃💥
پانزدهم رمضان المبارک
میلاد مسعود کریم اهلبیت علیهم السلام
حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام
مبارک باد.
💥🍃🌷 💚 🌕 💚 🌷🍃💥
... [مشاهده متن کامل]
《 خوان کرم 》
ماه رمضان چه مبارک خبری دارد نور
مژده از بدر، که ماهِ دگری دارد نور
🌕
کلبهی نور، ز شور و ز طراوت، سرشار
جلوهی دامن زهرا ( س ) و نویدی پُربار
🌕
نیمهی ماه ، ز مهتاب ِفروغ ِدلبند
شادمان فاطمه و مهرِ ولایت خرسند ( ع )
🌕
تابشِ روی حَسن را چو علی میسنجید ( ع )
حُسنِ احمد ( ص ) چو در او بود به آن میبالید
🌕
بر لبِ غنچه ( ع ) چو لبخند، شکوفا میشد
غمِ ناگفتهی حیدر ( ع ) ، ز چه گویا میشد؟
🌕
بارشی بود غریبانه ز فردای حسن ( ع )
آتشی از جگرِ پاره و سودای حسن ( ع )
🌕
سوزشِ آتشِ دل، در گذرِ روزه نبود
سوزِ آن روز غمی از غمِ یک روزه نبود
🌕
غمِ مولا ( ع ) گذری بود ز بیتابیِ شب
ماتمِ زخمِ سر و سوزِ سرای زینب ( س )
🌕
بود همنالهی خون، نوحهگرِ آن شبِ درد
اشکها بر رخِ گلها و عرق، از تبِ سرد
🌕
این سه قطره، سخنی از نگهِ دیگر داشت
داد از قطرهی آب و نگهِ اصغر ( ع ) داشت
🌕
سخن از نیمهی روز و تپشِ عاشورا
ز حسین ابن علی ( ع ) و منشِ عاشورا
🌕
وه! چه بیناله بنالید چو آوای خروش
نای ِپَرپر شده از مرغکِ خونین و خموش
🌕
زان نوا در شبِ میلادِ حسن ( ع ) دل، بیتاب
باشد این حزن، غنیمت، به تو آن را دریاب
🌕
گر ز خوانِ کرم از فیض، نجوئی حاجت
دل خبر میدهد ای بیخبر از این آیت
🌕
او کریم ست و کریم ست خداوندِ خِرَد
سائل از کوی کریمان ز کرامت چه بَرد؟
🌕
《 با تقدیم صلوات - قم : بیژنی 》
🖊 #سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
۱۴۰۳/۱۲/۲۵
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4206
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
۰
بسمه تعالی
🍃💚《 نقش عطش 》💚🍃
دشت، جانسوز و تب ِروز و شبی ناآرام
درد، سنگین و غمِ کین و عدو خونآشام
آب، نایاب و عطش، ناب و لبی خونینفام
بهرِ عبّاس ( ع ) ، که باید برساند پیغام؟
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
رمضان، ماهِ عطش، نغمهی دیگر دارد
روزه و روضهی داغِ لب اصغر ( ع ) دارد
شامِ افطار که کامی ز لبِ تر دارد
خواهشِ کامِ دل، از سفرهی حیدر دارد ( ع )
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
ای مؤذّن، که ز تو مژدهی افطار آید
تشنهلب، گر چه نگاهش به نظر تار آید
چشم بر صوتِ اذانی ست که از یار آید ( عج )
بر دل منتظران، مژدهی دیدار آید
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
گر دلِ تشنهی افطار، به شهدی سرد است
تشنهی مهدی زهرا ز عطش، پُردرد است ( ع )
عاشق زار، پیِ جُستنِ مَه، شبگرد است
مَه کجا رونقِ مهمانیِ مردی مرد است؟
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
بی تو آقا ( عج ) ز بهاران، ثمری نیست دریغ!
بی تو از مرغِ سحرخوان، اثری نیست دریغ!
بی تو بر قامتِ گل، بال و پری نیست دریغ!
ابر نشکفت و ز بُستان، گذری نیست دریغ!
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
جام، از بوی سرای تو، سرایت جوید
کام، از کوی سخای تو، حلاوت جوید
نام، از سوی رضای تو، هدایت جوید
گام، از جوی عطای تو، سعادت جوید
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
شامِ افطار شد و شامِ خرابه شد یاد
شامِ پُرسوزِ غریبانه و شامِ بیداد
غنچهی زخمی و نشکفته به طوفانگهِ باد ( ع )
بر لبش، نقشِ عطش بود و به قلبش فریاد
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
وای زینب ( س ) ! تو بگو دستِ کدامین نامرد
قلب پُر شور و شکیب تو بیازرد ز درد؟
گر، ز او آتشِ دلدارِ تو از خون، شد سرد
غم مخور، زان که حسینِ تو ( ع ) تماشا میکرد
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
بارشِ تیر به قربانگه و فرجامِ نماز
سیّد کرببلا ( ع ) در عطشِ راز و نیاز
تشنهی شهدِ وصال ست سرِ سفرهی ناز
سفرهی دامنِ زهرا و گلِ ناز و نواز
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
خون ز قنداقهی اصغر ( ع ) ز چه کولاک نمود؟
لبِ خشکیدهی او را که ز خون، پاک نمود؟
ساقیا، مشکِ تو از چه دلِ خود چاک نمود؟
همرهت تا به کجا نالهی غمناک نمود؟
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
خیمهی تشنهلبان، خواهشِ یک جرعهی ناب
دست، بر مشکِ پُر از اشک و عَلَم، بر لبِ آب
منظرِ چشم چو شد چشمهی چشمان رباب ( س )
روزه با یادِ دلِ اصغر ( ع ) و قلبی بیتاب
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
در طلب، تا که پیِ یافتنِ شهدی نوش
جامِ نوشی ز خداوند تمنّا شد دوش
شرم، با طعنه به دل داد ندایی از هوش
جام، خالی ست رهِ سیرِ الهی میکوش
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
گاهِ افطار که عید است و نویدِ نعمت
یا سحرگه که بتابد به دل و جان، حکمت
کاش! دستانِ دعا، گُل دهد و از رحمت
تشنهی رؤیتِ مَه، بهره بَرَد در غیبت
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
لحظهی خوبِ نیایش، رهِ حق پیدا شد
چشمِ حقبین، نظرش بر گذرِ بالا شد
تا که با جامهی جان، جامِ دلش زیبا شد
بر سرِ سفرهی رمضان، ز عنایت جا شد
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
🍃💚 اللّهم عجّل لولیّک الفرج 💚🍃
《 قم : بیژنی 》
🖊 #سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4208
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
💥💚🍃🖤❤️🖤🍃💚💥
( ( شکوه داد ) )
روزهای غم سرآید؛
روزهائی دیگر آید؛
تا نوید ِروز ِدیگر، شیعه را بنگر،
که در برق ِنگاه ِخیس ِاو،
نقشی ز عاشوراست؛
بنگر:
شیعه، اینک تا به آنک،
چشم در راهِ ظهور و آرزویش،
فجرِ شیرینِ قیام و انتقامِ
مهدی آل محمّد ص
گوهر ِزهراست؛
او آماجگاهِ زخمهی دنیاست؛
شیعه:
پرشکیب و دیده در راهِ -
سواری منتظَر،
با حکم و دادِ حضرتِ باری ست؛
تا آن روزِ خونخواهی،
که بهر ظالمان، خواری ست.
فریاد و خروشِ قلب ِحقجویان،
نهیبِ والیان ِبرحق ِدین ست؛
ذمِّ کفر و بدعتها،
ز برپائی و رسوائیِ
سنّتهای ننگین ست.
آئینش :
ز سازشها و ذلّت، عاری ست و
کو به کو،
هرسو، شود ساری.
بگو: آری؛ . . . یقین داری،
خروش ِشیعه، جان دارد؛
پیامی از شهیدان، ارمغان دارد؛
پیامی با شُکوهِ داد؛
شعارش :
شِکوِه از بیداد؛
شمارش :
بی شماره، موج موج و
با نوای فوج فوجِ قاصدانی مرد؛
نوا از درد؛
نوائی آتشین، تا اوج؛
نوائی دلنشین، با موج؛
این امواج تا هر روز میجوشد.
شیعه، رهروِ مولاست؛
مولایی که با آوای هیهاتش ،
خروشان ست و تا فردایِ بیداری
هماره سرخ و خونین،
تخت میتازد؛
که دل بازد؛
که کاخ ِظلم را روزی براندازد.
شیعه، تا نویدش، با امیدش،
سخت مینازد؛
که او یک روز میآید؛
وَ عالم را سراسر داد میسازد.
وَ او آن روز میآید. . . .
💥💚🍃🖤❤️🖤🍃💚💥
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4225
《 قم : بیژنی 》
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔
۰
بسمه تعالی / بهار قرآن / فروردین ۱۴۰۴
🖤💧《 عطشناکیِ هجر 》💧🖤
سوز ِدل را، ز غزل، بازنمودن زیباست
شور ِجان را، ز شرارش بنمودن زیباست
★🍃★
سوز از آتشِ هجر است که در وصف ِفراق
شعله بر شعلۀ عشق ِ تو فزودن زیباست
★🍃★
چو قناری به قفس، شِکوۀ هجران تاچند؟
بلبلآسا گلِ گلزار، ستودن زیباست
★🍃★
راهگمکرده، تمنّای نگاهش رهِ توست
سویِ بیداردلان، راه گشودن زیباست
★🍃★
دستها، گر، ز دعا بهر ِتو برمیخیزد
روی بر خاکِ ره ِکوی تو سودن زیباست
★🍃★
مهِ رخسار ِتو رخشان، شب مهتابیِ ذکر
در رثای رخ ِمَه، ندبه سرودن زیباست
★🍃★
خلوتِ درد و ثنا، دیده اگر بارانی ست
اشک، از چهرۀ عشّاق، زدودن زیباست
★🍃★
بَستری آه و به رؤیایِ امیدی پُربار
در گذرگاهِ نویدِ تو غنودن زیباست
★🍃★
جرعه ای میطلبد دل، به عطشناکیِ هجر
نغمۀ مهر، ز دلدار شنودن زیباست
★🍃★
گر توان نیست دلِ یار بدستآوردن
از دلِ اشک و عطش، کام رُبودن زیباست
★🍃★
عاشق ِزار، شکیباست، چو با جامِ تهی
از صفِ منتظران، دورنبودن زیباست
★🍃★
بغضِ بشکسته بلغزاند فروغی در چشم
تشنۀ تابشِ سیمای تو بودن زیباست
★🍃★
《 اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج 》
قم : بیژنی
🖊 #سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
________________
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4236
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#شعر
💥🌹🍃🌺💥🌺🍃🌹💥
《 شُکوه ِداد 》
روزهای غم سرآید؛
روزهائی دیگر آید؛
تا نوید ِروز ِدیگر،
شیعه را بنگر،
که در برق ِنگاه ِخیس ِاو،
نقشی ز عاشوراست؛
بنگر:
شیعه،
اینک تا به آنک،
چشم در راهِ ظهور و آرزویش،
فجرِ شیرینِ قیام و انتقامِ
مهدی ِآل محمّد ( ص )
گوهر ِزهراست؛ ( ع )
او، آماجگاهِ زخمهی دنیاست؛
شیعه:
پرشکیب و دیده در راهِ -
سواری منتظَر، ( عج )
با حکم و دادِ حضرتِ باری ست؛
تا آن روزِ خونخواهی،
که بهر ظالمان، خواری ست.
فریاد و خروشِ قلب ِحقجویان،
نهیبِ والیان ِبرحق ِدین ست؛
ذمِّ کفر و بدعتها،
ز برپائی و رسوائیِ
سنّتهای ننگین ست.
آئینش:
ز سازشها و ذلّت، عاری ست و
کو به کو،
هرسو، شود ساری.
بگو:
آری؛ . . .
یقین داری،
خروش ِشیعه، جان دارد؛
پیامی از شهیدان، ارمغان دارد؛
پیامی با شُکوهِ داد؛
شعارش:
شِکوِه از بیداد؛
شمارش:
بی شماره، موج موج و
با نوای فوج فوجِ قاصدانی مَرد؛
نوا از درد؛
نوائی آتشین، تا اوج؛
نوائی دلنشین، با موج؛
این امواج تا هر روز میجوشد.
شیعه،
رهروِ مولاست؛ ( عج )
مولایی که با آوای هیهاتش ،
خروشان ست و تا فردایِ بیداری
هماره سرخ و خونین،
تخت میتازد؛
که دل بازد؛
که کاخ ِظلم را روزی براندازد.
شیعه،
تا نویدش، با امیدش،
سخت مینازد؛
که او، یک روز میآید؛
وَ عالَم را سراسر داد میسازد.
وَ او، آن روز میآید. . . .
《 اللهمّ عجّل لولیّک الفرج》
《 قم: #سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4353
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷
#شعر #شاعر #نویسنده
《 ۵۴ بیت در ۵۴ سالگی 》
🍃💥🍃 بنام مهربان مانا 🍃💥🍃
《 دلگویه ی مهاجر 》
دل ِمن سخت، تنگ ِاون روزا ست
تنگ ِاون خونه و نبود ِصفا ست
🍃🍂🍃
خونه ی مهربونی، بوی سنبل
روزهای مهمونی، چهچه ِبلبل
🍃🍂🍃
زیر ِکرسی نشستن و قصّه
روی اون ظرف ِتخمه، بی پسته
🍃🍂🍃
ترش و شیرین، سِتِرکای کوچک ۱
سهم ِهر یک جدا شده تَک تَک
🍃🍂🍃
قُدقد ِکِرچ ِکِرک، در لونه ۲
جیک جیک ِ چِنّیکا، پی ِدونه ۳
🍃🍂🍃
ماهی ِحوض و گربه های جسور
دُم دُمَک کردن از خطرها دور
🍃🍂🍃
ساز ِپرواز ِکفتر ِچاهی
در کمین، گربه از بوی ماهی
🍃🍂🍃
کنج ِانبار و زنبیل ِکالک ۴
دسته ی ریز و دونه ی زردک
🍃🍂🍃
آتش و دیک و آب، ماشِه و رنگ ۵
جامه ها می شده دو باره قشنگ
🍃🍂🍃
طشت و صابون و رخت، ریزش ِبرف
کلِن او، پُر ز برف، داخل ِظرف ۶
🍃🍂🍃
گِل ِسرشوی و روغن ِبادام
از پدر، بَهر ِمادرم، مادام
🍃🍂🍃
خانم ِخونه، همچو یک سالار
سفره ی پهن ِاون توی تالار
🍃🍂🍃
نقش ِسفره، ظریف و گُل مرغی
نقش ِبشقاب، شاد و گُل سرخی
🍃🍂🍃
نون ِخشک ِبِرِشته و چایی
قلیون و تنباکو ، مال ِدایی
🍃🍂🍃
بقچه ی گُل گُلی، کوماج ِخاله ۷
گونه های گُلی، ز سوز ِکالِه ۸
🍃🍂🍃
داروی درد ِمادرم، قنداغ ۹
سحری، میل ِشون به قِه قِنداغ ۱۰
🍃🍂🍃
مژده ی روزه ی سَحَر برخیز ۱۱
با پِلادوری اش همیشه عزیز ۱۲
🍃🍂🍃
وقت ِفطار و کاسه ی فِرنی
چای خوشرنگ و زیر ِاون سینی
🍃🍂🍃
سینی ِوَرشو، با لیته شسته ۱۳
استکانا کمر فرو رفته
🍃🍂🍃
کنجد و دونه پاج، لب ِایوون ۱۴
گِرگِری بِشتِزیک، توی قندون ۱۵ و ۱۶
🍃🍂🍃
سنگک و بَربَری، خریده و گرم
توی دیگ ِمسی، بُریده و نرم
🍃🍂🍃
پنیر ِییلاقی و ظرف ِپنیر
پیچش ِنخ، به برگه ی انجیر
🍃🍂🍃
تیم و تیم، نار و تَک تَک ِکچِه ۱۷ و ۱۸ و ۱۹
کودک ِرفته خواب ِبی کشِه ۲۰
🍃🍂🍃
سه فتیله، چراغ، زیر ِ دِزنون ۲۱
روی اون رُبّ و گوشه ای ناردون
🍃🍂🍃
تای ِآستین، رسیده تا آرنج
کاردها تیز و قاچ ها نارنج
🍃🍂🍃
حلقوی پوست های پیچ به پیچ
تلخی ِتَفت، در دهن ها هیج ۲۲
🍃🍂🍃
دست ها خیس و شُل، گرفتن ِآب
چشم ها چشمکی، گذشتن ِخواب
🍃🍂🍃
مادر و وعده ی بَئودونِه ۲۳
از پدر، صبح ِپول و ماهونه
🍃🍂🍃
نقش ِعیدت مبارک ِباغچه
نرگس و سنبل ِروی طاقچه
🍃🍂🍃
تخم مرغای پخته، رنگارنگ
از ترَک خوردنش شدم دلتنگ
🍃🍂🍃
آب حوضی و میل ِصبحانه ۲۴
سهم اون شد فزون، ز شُکرانه
🍃🍂🍃
سهم من جاروی بلند ِاتاق
دست من می رسیده تا سر ِطاق
🍃🍂🍃
لوله ی کوب، بر زمین شد تخت ۲۵
کرده ریزش، شکوفه های درخت
🍃🍂🍃
بهر ِمهمون، پیاله ای ز تمشک
روغن ِ تازه با برنج و زرشک
🍃🍂🍃
جوجه ی خانگی کنار چلو
کشمش و گوشت در میان پلو
🍃🍂🍃
پرطلایی طِلا کِته، اخته
شده چاق و شکم پُر و پخته
🍃🍂🍃
سیرهای بِنِه بنه و درشت ۲۶
چکّه چکّه، رها ز ضربه ی مشت ۲۷
🍃🍂🍃
مغز گردو و ناردون و زِلنگ ۲۸
سایش ِدسته سنگ بر بِنِه سنگ ۲۹
🍃🍂🍃
بوی گلپرنمک ز تاب ِالک
زیر وزنه، بادمجون ِزالک ۳۰
🍃🍂🍃
اَیّه و سِرسِم و اِناریجِه ۳۱ و ۳۲ و ۳۳
با اوجی، عطرشون که می پیچه ۳۴
🍃🍂🍃
اوتره، آشکِنی، و اَنگیروم ۳۵ و ۳۶ و ۳۷
بر پدر ، لذّت ِهمه معلوم
🍃🍂🍃
دوغ و سیرداغ و جوشش ِآش
چرخش ِکِترا و《 مواظب باش 》۳۸
🍃🍂🍃
ریزش ِ خاکه قند، بر جلّاب ۳۹
سیخ و منقل، نمک به روی کباب
🍃🍂🍃
تَک و تیک های دونه های بلال
اون نوازش، برای مال ِ حلال
🍃🍂🍃
هوس ِاوکِنِس، دِلال و هَلی ۴۰ و ۴۱ و ۴۲
همه باقی ست، اصل نیست ولی
🍃🍂🍃
مَشبِه لَلِه، فرو چو شد در چاه ۴۳
محو گردید نقش ِصورت ِماه
🍃🍂🍃
رفته ها رفت و گفته ها گویا ست
گفته ها ماند و رفته ها رؤیا ست
🍃🍂🍃
مادرا : جای تو عجب خالی ست !
بی تو رؤیای من چه پوشالی ست !
🍃🍂🍃
بی تو دل، باز تنگ ِاون روزا ست
تنگ ِاون خونه و نبود ِصفا ست
🍃🍂🍃
تنگ ِکوی تو و به قربت ِتو
تنگ ِروی پدر، ز غربت ِتو
🍃🍂🍃
دل ِمن، از چه تنگ ِ دیروزه؟
از چه دل، بَهر ِرفته می سوزه؟
🍃🍂🍃
دل ِمن از عبث، داره بونه
جز خدا هیچ و کس نمی مونه
🍃🍂🍃
این سرا ، منزل ِموقّت ِما ست
بازگشت ِهمه به سوی خدا ست
🍃🍂🍃
ا ۰۰🌷۰۰ا
چون گذشتم چهار از پنجاه
بیت، چون سن شد و نشد کوتاه
《 از قم : مهاجر بابلی - بیژنی 》
۱۳۸۷
✍#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4358
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🍃💥🍃
《 لغت نامه ی کلمات محلّی دلگویه 》
۱ / سِتِرکا = میوه کوچک جنگلی شبیه گلابی
۲ / کِرچِ کِرک = مرغ کرچ
۳ / چِنّیکا = جوجه
۴ / کالِک = خربزه کوچک و نارس
۵ / ماشِه = انبر دو شاخه بلند و آهنی وسیله برداشتن
۶ / کَلِن او = محلول آب و خاکستر ذغال که در شستن رخت مصرف میشد
۷ / کوماج = نان قندی محلی با آرد برنج و شیر و. . . .
۸ / کالِه = آیش ، صحرای بدون کشت روستا
۹ / قنداغ = آب قند
۱۰ / قِه قِنداغ = املت شیرین با شکر سرخ و کره و. . .
۱۱ / سحر برخیز = شخصی که نیمه شب ماه رمضان برای سحری مردم را بیدار می کرد و هدیه می گرفت
۱۲ / پِلا دوری = بشقاب پلو
۱۳ / لیته = تفاله ته نشین شده آب نارنج و . . . که برای برق انداختن ظروف فلزی مصرف میشد
۱۴ / دونه پاج = سینی چوبی گرد برای تمیز و بوجاری کردن برنج و دانه های ریز
۱۵ / گِرگِری = گلوله گلوله
۱۶ / بِشتِزیک = سوهان کنجدی محلی
۱۷ / تیم و تیم = دونه دونه
۱۸ / نار = انار
۱۹ / کَچِه = قاشق چوبی
۲۰ / کَشِه = بغل ، آغوش
۲۱ / دِزنون = وسیله ای ۳ پایه آهنی که برای گذاشتن دیک، بالای چراغ یا آتش قرار می دادند
۲۲ / تفت = گاز یا اسانس پوست نارنج
۲۳ / بَئودونه = نوعی شیرینی ، برنجک شیرین
۲۴ / آب حوضی = شخصی که کارش شستن و عوض کردن آب کثیف حوض بود
۲۵ / کوب = حصیر
۲۶ / بِنِه بِنِه = بوته بوته
۲۷ / چکّه چکّه = حبّه حبّه
۲۸ / زِلِنگ = نوعی سبزی محلی
۲۹ / دسته سنگ و بنه سنگ = سنگ کروی برای دست گرفتن و سنگ مسطح بزرگ زیری ، وسیله ساییدن سبزی و گردو و . . . .
۳۰ / زالِک = بادمجون ترشی
۳۱ / اَیّه = نوعی سبزی محلی
۳۲ / سِرسِم = نوعی سبزی محلی
۳۳ / اِناریجِه = نوعی سبزی محلی
۳۴ / اوجی = نوعی سبزی محلی
۳۵ / اوتَره = نوعی سبزی محلی
۳۶ / آشکِنی = نوعی سبزی محلی
۳۷ / اَنگیروم = نوعی سبزی محلی
۳۸ / کِترا = قاشق یا کفگیر بزرگ چوبی
۳۹ / جلّاب = نوعی شیرینی نیمه آماده شمال
۴۰ / اوکِنِس = ازگیل جنگلی در آب نمک ، شور
۴۱ / دِلال = سبزی ساییده و نمک
۴۲ / هَلی = آلوچه سبز
۴۳ / مَشبه لَلِه = وسیله کشیدن آب از چاه ، نی بلندی متصل به یک ظرف
✍#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4358
🍃💥🍃
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#شعر #شاعر #نویسنده
🥀 💥 � نامداران � 💥 🥀
چرا جلوه های محبّت ، کمند؟
چنین بی خبر ، از تب ِماتمند !
💞
چرا سرخوش و گرم ، در شوق ِبزم
بدین گونه ، بیگانه را همدمند ؟
🥀
گهی در سراشیب ِحسّی غریب
ز اندیشه ی این و آن می رمند
💞
و گاهی� رها از دل آهنگ ِخون
جدا از فغان ِدل ِمَحرمند ؟
🥀
چه شد با نگاهی به زخم ِروان
به تیغ ِزبان ، در پی ِمرهمند؟
💞
ز کولاک ِنادیده و رعد ِ آه
به سیلاب ِخونابه ی نم نمند؟
🥀
چه شد عشق مُرد و صفا خاک شد !
چه شد نامداران، چنین بی غمند ؟
💞
نگو عمق ِدل ، زرنگار است و پاک
کجا تار و پود ِوفا محکمند ؟!
🥀
چرا پاسخی گر بیابد چرا
بُن ِواژه ها در نظر مُبهمند؟
💞
چه خوش دید آن طنزپرداز ِ ِپیر
چو دَرهم ، همه عاشق ِ دِرهمند
🥀
عجب نیست از عهدبندان ِمِهر
که یاران ِخودکامه و در� دَمند
💞
هماره چنین بود و این بود� درد
سیه پوش ِدل ، با همی بی همند
🥀
و در عاطفه ، با نماد ِغرور
به کُرنای فخرآوران� می دَمند
💞
که ماییم در مهرورزی ، نشان
هم آنان که� آوازه ی عالَمند
🥀
《 قم : بیژنی 》
✍#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4378
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🍃
🌺🍃
���������������� � بسمه تعالی �
مناجاتی در حریم خانم معصومه سلام الله
����� در ایام میلاد بانو علیهاسلام
����� ا💥. . . . . . . 💥ا
معصومه جان ، عزیز ِدل ِحضرت رضا ع
ای مهربان چو جدّه ی خود بنت ِمصطفی ص
ا🔅💥🔅ا
ای مظهر ِکرامت و ای دختر ِبهشت
چون می شود نوشت ز شأن تو و سرشت
ا🔅💥🔅ا
بر تو درود ، خواهر ِغمدیده و غریب
کز هجر ِمِهر گشته دلت زار و بی شکیب
ا🔅💥🔅ا
ره پوی روسیه که به قم آمد از پناه
روبنده ای سیاه به رخ ، شوق ِیک نگاه
ا🔅💥🔅ا
چون کمترین کنیز ِکنیزان درگهت
نازد ز افتخار ، روان گشت در رهت
ا🔅💥🔅ا
آزرده ات اگر چه به عصیان ، بپوش چشم
کاظم، چنان پدر به گذرگاه ِعفو و خشم
ا🔅💥🔅ا
حقی ز او به گردن ِتو حق نهد ز فَر
بر زائر ِمهاجر و عاشق کنی نظر
ا🔅💥🔅ا
کوبد درت ، گدای مجاور، چو از نیاز
ده رخصتش ز عشق، �گزارد حرم نماز
ا🔅💥🔅ا
دل در حریم ِامن تو جوید دمی قرار
در بارگاه ِپاک ِتو نالد به کردگار
ا🔅💥🔅ا
ای خالق ِکریم ، به یک لحظه بنگرم
شرمنده را ز لطف ببخشای از کرم
ا🔅💥🔅ا
بگذر ز مهر ، ملتمسم در جوار ِیار
ای آنکه بوده مغفرتت بی حد و شمار
ا🔅💥🔅ا
ره ده دمی ، ز دل به نوید ِعنایتم
در محضرت ز جان، به امید ِشفاعتم
ا🔅💥🔅ا
همسایه گشته ام چو به این بانوی بنام ع
حق است حق طلب کنم از حق به صبح و شام
ا🔆💥🔆ا
یا رب مرا به حرمت ِمعصومه ات ع پذیر
ای راحمی که نیست ز رحمت تو را نظیر
���������������� ���
ا💥. . . . . . . . . . 💥ا
������� با تقدیم صلوات و عرض�تبریک
������������� محضر بانو علیها سلام
����������������《 از قم : بیژنی 》
✍#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
🍃
🌺🍃
#شعر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حضرت_معصومه
#دختر
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4390
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
💥
《 نطق خونین 》
🍂
رنگ رنگ ِکفر، در رنگین کمان ِبندگی
روی مهتاب و رخ ِافسرده دل، زردند باز
🍃
رنگ ِگل، در گیرودار ِعشق و خون، در تیرگی
توشهء طوفان و غم، آلوده از گَردند باز
🍂
هر کجا فریاد ِدل، از نای برخیزد ز حزن
آه ِمظلوم و نگاه ِبغض ، بس سردند باز
🍃
گوشه گوشه، انفجار، آهنگ ِغم دارد به جان
یار و دشمن، بی بهانه، غرق ِآوردند باز
🍂
مُهر ِحیله، داغ بر رخسارهء پیوند زد
نخبگان، با نطق ِخونین، از نظر طردند باز
🍃
آشیان ِجغد، زرّین، در گذر، آواز ِشوم
رهزن و مردان ِنامی، هر دو شبگردند باز
🍂
خوب و بد، همپای هم در جلوه های نام و ننگ
برترین و بدترین های جهان، فردند باز
🍃
مَرد ِحق، غربت نگار ِهر غریبانه نگاه
غول مردان، منظر ِنامردمان، مَردند باز
🍂
مغزهای منجمد، نوآوران ِ معرفت
لیک مردان ِ ولایی، تحت ِپیگردند باز
🍃
بَهر ِخواب آلودگان، در رونق ِآز و نیاز
دین فروشان ِمنافق، تحفه آوردند باز
🍂
گر چه آئین، راه ِروشن را نمایاند به دل
رهبران و رهنوردان، راه گم کردند باز
🍃
در قمار ِزور، استکبار، دستان ِحریف
داوران، از حزب ِدیوان، سر برآوردند باز
🍂
این و آن با زهرخند ِکام، در سودای نام
زیرکانه در سیاست، باز می گردند باز
🍃
دیدهء دل، خیره بر پرواز ِنازک بال ها
تازه پروازان، چو بازان، پَر درآوردند باز
🍂
با فریب ِدیو ِاستعمار، مزدوران ِبند
آرزومند ِنوید ِیک رهاوردند باز
🍃
باز قرعه، باز پوچ و اینکه درد ِتازه نیست
گوی با دل، رهنوردان، تا پس ِنردند باز
🍂
در خروش ِنغمه ها و عمق ِگویش، دود ِدرد
درد ِخوشنامان که در صدرند و بی دردند باز
🍃
دور ِگردون، هرچه بود و هست باید دید و ساخت
دید گُردانی، به رنگ ِ مَرد، نامردند باز !. . . .
💥
《 قم : بیژنی 》
🖊#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4395
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📝#شعر
روزنگاری در روزشمار روزگار :
چه ها بود و چه ها گذشت . . . . !!؟
چه ها هست وچه ها می گذرد . . . . !!؟
🍃🍂
������ 🖤� سایه بر دیوار �🖤
حمله در کُهسار بود و غارتِ اشرار بین
نغمه از دلناله ها و زخمه ی اغیار بین
روز دیگر تا هماره ، ضربه را تکرار بین
خلوت دل، زمزمه از شِکوه ها سرشار بین
💔
آه و افسوس و عجب! در ضربه ها ایثار بود
شعله ، در نیزار گشت و بوستان، آوار بود
💧🖤💧
گریه بر گلزار بود و رنجشِ دلدار بین
روزگارِ سخت را از زردیِ رخسار بین
بارشِ رگبار بود و جنبشِ کشتار بین
خیزشِ پیکار، پنهان، جان، فدای یار بین
💔
قاصدک بر دار و در پِی، حمله ی کفتار بود
مملکت، تبدار و زخمی، زَهرِ تب، از مار بود
💧🖤💧
نقشه از اَسرار بود و طعنه ی گفتار بین
جلوه ی دیدار، روشن، شیوه ی رفتار بین
قدر آثار ادیبان، پَست و بی مقدار بین
عمق دل، زنگارگون و حافظه، نمدار بین
�💔
دست ها پُرخار بود و پُست ها پربار بود
مردحق، هشیار در دین، نطقِ منبر، تار بود
💧🖤💧
دولتی بیکار بود و حال امّت، زار بین
ساربانی هار، همره، کاروان، بیعار بین
عالَمی آزار بنگر، عالِمان، بیزار بین
کشوری گر خوار دیدی گمرهی سالار بین
�💔
نقدهای مجلس از زنهار و طوطی وار بود
نَقلِ دولتمردها منفورِ هشت و چهار بود �ع�
💧🖤💧
مغزها بیمار بود و آفتِ پندار بین
هر طرف هشدار بشنو، مژده ی رادار بین
جادّه، هموار و درجا ، سرعت ِاخبار بین
واقعه اظهار و رسماً حُقّه را انکار بین
💔
شایعه بسیار، امّا باورش دشوار بود
دفترِ آمار، غیر از دفترِ ابرار بود
💧🖤💧
روز و شب، اصرار بنگر، حرصِ برگ وبار بین
افتِ کسب و کار بنگر ، لطمه ی بازار بین
بِینِ گیرودارِ قحطی ، دزدِ سُکًاندار بین
دیوِ مردم دار، پشتِ مَحرمی در غار بین
💔
نقش یک غمخوار، در دل، �سایه بر دیوار� بود
جای اقرارِ ضعیفان ، کُنجِ آب انبار بود
💧🖤💧
رشته ی افکار، پیش یوغِ استعمار بین
بر مزارِ مردگان، یک سایٔلِ پَروار بین
افسری سردارِ نامی، ضعفِ او هربار بین
تیپِ سهل انگار را از رتبه برخوردار بین
💔
گردشِ پرگار، دیگر حرفِ معنی دار بود
لای ِطومارِ سند ، اوراقِ پاره پار بود
💧🖤💧
اعتبارِ شخص را از گردن و افسار بین
اقتدارِ نام را در خلوت و انظار بین
اختیارِ نقد را یک رسمِ خودمختار بین
ابتکارِ نظم را در نظم ، ناهنجار بین
💔
یادگاری این چنین گر زود تار و مار بود
افتخارِ شاعرش ، یک لذّتِ فرّار بود
💧🖤💧
ضمیمه شعر《 سایه بر دیوار》:
کلمات هم قافیه با ( دیوار )
که در این شعر به کار رفت.
《 ۸۵ 》مورد و بدون تکرار است.
۵ - - دیوار / کهسار / اشرار / اغیار / تکرار /
۱۰ - - سرشار / ایثار / نیزار / آوار / گلزار /
۱۵ - - دلدار / روزگار / رخسار / رگبار / کشتار /
۲۰ - - پیکار / یار / بر دار / کفتار / دیدار /
۲۵ - - رفتار / آثار / بی مقدار / نمدار / پرخار /
۳۰ - - پربار / هشیار / تار / بیکار / زار /
۳۵ - - هار / بیعار / آزار / بیزار / خوار /
۴۰ - - سالار/ زنهار/ طوطی وار/ هشت و چار/ بیمار/
۴۵ - - پندار / هشدار / رادار / هموار / اخبار /
۵۰ - - اظهار / انکار / بسیار / دشوار / آمار /
۵۵ - - ابرار / اصرار / بار / کار / بازار /
۶۰ - - گیرودار/ سکاندار/ مردم دار/ در غار/ غمخوار/
۶۵ - ( دیوار ) / اقرار / آب انبار / افکار/ استعمار /
۷۰ - - مزار / پروار / سردار / هر بار / سهل انگار /
۷۵ - - برخوردار / پرگار / معنی دار / اعتبار/ افسار/
۸۰ - - اقتدار / انظار / اختیار / خودمختار / ابتکار /
۸۵ - - ناهنجار / یادگار / تار و مار / افتخار / فرار /
💔
قم : بیژنی
🖊#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4473
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#شعر
《 گذار ِخیال 》
🌺🍃
شور، نالان شراره میبارد
آهِ حسرت، دوباره میبارد
🍃
قلب، طوفانزده ز بیمهری
ابر ِ غم، پاره پاره میبارد
🌸🍃
درد، پیچان به روی رخساره
ماتمی، بیشماره میبارد
🍃
هجر، حیران چرا به هنگامه
سنگ ِغربت، هماره میبارد
🌺🍃
بغض، پنهان و دل ز شیدائی
شبنمی، بر بهاره میبارد
🍃
شوق، بنیان شود که فردائی
موهبت، هر کناره میبارد
🌸🍃
عشق، سامانگرفت و غم فهمید
ارمغان، آشکاره میبارد
🍃
جان چو سنجید بَهرِ رؤیتِ نور
از دل ِ غم، نظاره میبارد
🌺🍃
چشم پوشید، خاطرش از آه
کز شکیبش، عصاره میبارد
🍃
عطر پیچید، در فضای ضمیر
بوی گل، زان سواره ( ع ) میبارد
🌸🍃
چرخ گردید، آمد آن موعود ( عج )
هر طرف، این بشاره میبارد
🍃
مهر بالید، از دَم ِخورشید
دانه دانه، ستاره میبارد
🌺🍃
ماه خندید، از لبان ِکمان
بیگُمان، استعاره میبارد
🍃
روز چرخید، قوسِ مَه شد بدر
بارقه، زین اشاره میبارد
🌸🍃
صبر تا دید، در گذار ِخیال
نور ِمَه از مناره میبارد
🍃
بذر پاشید، بر دلِ امید
نور تابید و شور ِغم خوابید
🌺🍃
�اَللّهُمّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج�
🍃
قم : بیژنی
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
📌لطفا به ابتدای ابیات این غزل توجه بفرمایید :
شور، نالان / قلب، طوفان / درد، پیچان / هجر، حیران / بغض، پنهان / شوق، بنیان / عشق، سامان /. . . . . .
و ،
جان چو سنجید / چشم پوشید / عطر پیچید / چرخ گردید / مهر بالید / ماه خندید / روز چرخید / صبر تا دید / بذر پاشید /
و
نور تابید /. . . . .
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4480
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
. . . . . . �
������ #محرم
《 به نام آفریننده ی آب و آفتاب 》
�� 🖤💧💦 دریایی عطش 💦💧🖤
دشت،
در بارانِ غم، سرخ است،
گر سبز و پُر آب. �����
آب،
از سوزِ غمش از شرم، آب.
گلپَرَک ها،
تشنه و در پیچ و تاب،
آب، نایاب و عدو، غرقابِ خواب،
غرق، در بحرِ شراب.
بنده ی مِی، از عِقاب و بازتاب،
شد تهی از رحم و آب. . .
کاش!
می بارید باران، در سراب.
ای دریغ! از قطره ، آب. . . � 💦🖤💦
ای دریغ! از قطره، آب. . . �� 💧💧
اشک،
بی آب و گُلی بی اشک،
باشد قصّه گو، در وصفِ آب.
مَشک،
بی آب و دلی بی مَشک،
دارد غصّه و در اضطراب.
آبِ ساقی شد حباب،
او چه دارد در جواب ؟!. . .
نازدانه کودکی، بی تابِ آب.
خواب در چشمش نمی آید،
که بیند خوابِ آب.
بَهرِ آرام ِنوای ناله گونش،
لای لایی ندبه گون دارد رباب.
ای دریغ! از قطره، آب. . . 💧💧
ای دریغ! از قطره، آب. . . 💦🖤💦
کاش!
می شد مژده بر او،
در نبودِ شیر، آب،
تا که دلبندش بیاساید ز تاب،
کاش!
باران هدیه می شد بَهرِ گُل، در آفتاب.
کاش!
می تابید بر گلبرگِ پژمرده، شباب.
کاش!
می پاشید بر رخساره ی مهتاب، آب.
آن دَمی که بَدرِ او، بر روی شط،
بنشست در دامانِ آب. . .
کاش!
دریایی عطش،
سیرابِ آب.
ای دریغ! از قطره، آب. . . � 💧💧
ای دریغ! از قطره، آب. . . � 💦🖤💦
وای مادر!
کن شتاب.
ارمغان شد بهرِ اصغر ،
جامِ زرّینی، خوشاب . . .
در گمانم،
شهدِ جامش،
سرخ بود و گرم و ناب . . .
شیرخواره، سرگریبان،
کامیاب . . .
با تبسّم�، روی باب . . .
رفته خواب . . .
روی بالِ آفتاب . . .
بویِ خون . . . بویِ گلاب . . .
نقشِ گویایی، ز نایِ سرخِ غنچه،
جاودان، مانده به قاب.
قاب،
قلبِ آب ، یا قلبِ رباب،
ثبت شد بر خونِ بالِ آفتاب.
ای دریغ! از قطره، آب. . . � 💦🖤💦
ای دریغ! از قطره، آب. . . � 💧💧
����������������������🖊 قم : #بیژنی
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4545
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
❤️🖤
السلام علیک یا ثارالله ، یا ابا عبدالله
بحر طویل : 🍂🍃🍂
( ( باران ِغم ) )
تا که باران می نوازاند قلم را عارفانه،
یاد ِمن گیرد نشانه، روزهای جاودانه،
گوئیا از اشک ِخون، خیزد جوانه، می تراود چکه چکه،
یادمانی غمگنانه، یادمان ِروز ِدیرین، سوزش ِآن ظهر ِخونین،
بیکرانه، درد، سنگین، دشت، رنگین!
زینب و صغرای غمگین، اُسوه و دریای ایمان.
همچو آنان، اهل ِخیمه، داغداران، در بر ِکلثوم ِنالان و رباب،
از سوز ِطفلش، سینه پُرخون، مدح گویان.
اصغرش دارد بهانه، سرگریبان، در مقابل، ناوَکی بود و کمانه.
با سکینه بین رقیه، نازدانه دختری هر سو دوانه،
آن میانه، در پی ِمولا حسین و عمه گویان. . . .
🍃🍂🍃
یاد آرم : یاد از آن تشنه کامان.
اشک ها خشکیده و نم نم، چو شبنم، بامدادان، در بهاران.
یادم آید : روز ِجوشش، جوشش ِخون ِدلاوراکبر، آن همرزم ِشیران.
یاد آرم : خیزش ِخون ِدلیران، پاکبازان،
قاسم و عبّاس، آن ماه ِبنی هاشم، علمداری که شد سقّای طفلان.
داد! از داغ ِحسین، آن میر ِشاهان و شهیدان.
قتلگه، شمشیر ِبُرّان،
روی تلّ ِزینبیّه، زینبش لرزان، نواخوان.
شیهه های ذوالجناح و شِکوه ی طفلی هراسان،
غنچهء باغ ِحسن، عبدلَلّه و ناگه شتابان، گشته قربان.
🍃🍂🍃
یاد آرم : از غروب ِآتش و خون، آه ِخار و تازیانه،
غربت ِشام ِغریبان، سوگ و هجران،
کوی در کوی و پیاده، تاول ِپای اسیران، داغداران.
وای ! از آن عابد ِبیمار، مولا با سواران، بر شترهای برهنه،
در غل و زنجیر و همره، روی نی، سرهای تابان،
همچو گوهرهای رخشان.
روز ِعاشورای دیرین،
کاش ! باران بود و باران شسته از خون می نمود آن زخمداران،
پیکران ِبی کفن، ابدان ِعریان،
آن همه رأس ِفروزان، سربداران.
🍃🍂🍃
کاش ! باران بود و بارش، بوسه می زد دانه دانه،
بر لبان ِخشک و عطشان، تشنه کامان.
کاش ! می شد روز ِغم افزای دیرین، بارش ِباران ِشیرین،
مشک ِسقّا پُر ز آب و مژده بهر ِخردسالان.
کاش ! باران، عاشقانه، قطره قطره،
نرم و تَر می کرد آن زیبا گلو، آن غنچهء گل از گلستان.
یا که سیلابش فرو می برد، در آن روز ِخونین،
لشکر ِکفری که شد منفور ِدوران، ایل ِشیطان، غرق ِطوفان. . . .
🍃🍂🍃
فصل ِگرما، قلب ِباران شد به درد و سوی دل گشته روانه،
همنوایی شد بهانه، همدلانه،
بارش ِخونین پیامی شاعرانه، از بر ِنازک دلان، بهر ِعزیزان.
لیک از دل، آتشی دارد زبانه، آتش ِافسوس از ما سوگواران !. . . .
آه ِوجدان !. . . . . . .
کاش ! در باران ِغم، در سوزش ِماه ِمحّرم بود جوشش.
کاش ! خیزش ، کاش ! تابش . . . .
🍃🍂🍃
بعد ِهجران، در ربیع و در بهاران،
کاش ! می شد ارمغانی از شهیدان، ارمغان بر جان نثاران.
جوشش ِخون، خیزش ِدل، تابش ِآیات قرآن. بارشی از نور ِیزدان.
همچو باران . . . . .
بَهر ِیاران. . . . .
کاش ! می شد
آیتی از حجّت ِحق، آرمان و مُنجی ِچشم انتظاران. ( عج )
در محرم، همچو باران، اشک ها گر نوحه دارد هر زمانه ،
عاشقانه، ریزش ِخوناب ِچشم ِاین و آن، بنگر عیان و
گوی با من :
تسلیت، بر رهروان ِخوب ِمولا، اهل ِایمان.
تسلیت، بر شیعیان و بر تمام ِذاکران، از اهل ِعرفان.
تسلیت، بر جمع ِخوبان، چون شما از دوستان ِزار و نالان
همچو باران، دیده گریان، اهل ِایران.
اهل ِایران . . . .
🍃🍂🍃
باسپاس -
🖊قم : بیژنی
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
📩شناسه ۱۴۰۴۰۴۰۷۱۱۲۳
#شعر #شاعر #دلنوشته
https://eitaa. com/edmolavand/20639
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4551
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#شعر #شاعر
برای لاله ی پژمرده ، نازنین رقیه علیهاسلام
��� 🖤🌷� �ارمغان عشق�� 🌷🖤
نبض، جانی تازه گیرد از نگار
دل، هوایی تازه دارد خون نگار
▪️❤️
منظرِ خون ، غربتی دارد پُرآه
آه ، سوزِ لاله را آرد گواه
🖤🌷
سوز ، بر مهتاب رنگِ غم گذاشت
رنگِ مه را با نوای شب نگاشت
▪️❤️
شب ، در آهنگِ جرس غمناله داشت
ناله نَه ، فریاد ، بَهرِ لاله داشت
🖤🌷
لاله ی پژمرده پر ، � در خوابِ ناز
خوابِ او ، رؤیای آب و نقشِ راز
▪️❤️
آب و اشک و خون، اسیرِ عشق هم
جلوه های عشق ، مانا شد ز غم
🖤🌷
جلوه ای خونین ، برِ گهواره ماند
واژه ای خونین به مشکِ پاره ماند
▪️❤️
مشکِ ساقی ، شرمسارِ قلبِ یار
قلبِ پار از� درد ، کی گیرد قرار ؟
🖤🌷
بی قرارِ دل ، � خروشِ مشک� بین
در تبِ جمعه ، خروشِ اشک� بین
▪️❤️
ندبه ها در اشک ، گویا� می شود
دیده ها با ا شک ، زیبا می شود
🖤🌷
لاله از اشکِ رخِ عاشق شکفت
با پدر از قلبِ عاشق قصّه گفت
▪️❤️
قصّه ی جام و عطش ، غوغا کند
جام ، شهدی در عطش پیدا کند
🖤🌷
شهدِ مِی ، از چشمِ عاشق می چکید
چشم بالید و ز بارش مژده دید
▪️❤️
بارشِ غم ، تا که بارد زار زار
ارمغانِ عشق ، � بارد از نگار
🖤🌷
����������������������✍️ � قم : #بیژنی �
توضیح :
در این مثنوی�کلمه ای منتخب از هر مصرع
در مصرع بعدی تکرار شده است.
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
💾شناسه14040409070220649
https://eitaa. com/edmolavand/20649
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4554
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
۰
💧《 هدیه ای با آه 》💧
🍃 � بر تو سوگند، قلم �🍃
🍃💧
عاشقی، عشق ِتو پیداست قلم، اجرت باد
نغمه های تو، چه زیباست قلم، اجرت باد
💧🍃
در رثـــای غم ِمظلـــوم، نواهــا داری
ندبه های تو، چه شیواست قلم، اجرت باد
🍃💧
نقد ِپر نکته ی تو، نقطه ی عطفی ست ز خون
جوشش ِآن چه هویداست قلم، اجرت باد
💧🍃
دفتر ِعشق ِتو، فریاد ِکدامین درد است ؟
کز غمش خون به رخ ِماست قلم، اجرت باد
🍃💧
در غــم و درد به خلوتگه ِشـعرت بنگر
دل ِما، با تو هم آواست قلم، اجرت باد
💧🍃
آتشی از تــو و داغی به قلوب ِشـیعه
زنده تا گردش ِدنیاست قلم، اجرت باد
🍃💧
تیز، چون خنجری و حنجر ِتو خون بارد
تشنه لب، بی کس و تنهاست قلم، اجرت باد
💧🍃
خیمه هــا ســوخته و بلبلکان، آزرده
از خَس ِپهنه ی صحراست قلم، اجرت باد
🍃💧
وای از فاطمه ( ع ) و قتلگه و پاره ی ماه
او چسان محو ِتماشاست قلم، اجرت باد؟
💧🍃
خطبه ی عابد ِسـجّاد ( ع ) ز تو انشــاء شـد
شاهدت، زینب ِکُبراست ( ع ) قلم، اجرت باد
🍃💧
چه بر او رفت و چه ها دید و بگفت و بشنود
ناله و وصف ِتو گویاست قلم، اجرت باد
💧🍃
ناله ای را که ز دل، نقش زدی دل بشنید
ناله ی غمزده لیلاست ( ع ) قلم، اجرت باد
🍃💧
سوزهای غم ِتو، اشک ِرخ و شور ِبیان
هدیه بر زاده ی زهراست ( ع ) قلم، اجرت باد
💧🍃
خیزش ِخون ِخدا را به کجا باید جُست ؟
رد ِخون، مرقد ِمولاست قلم، اجرت باد
🍃💧
قلب ِشیدای ِمن از شوق ِطوافش آشوب
جان و تن، یکسره غوغاست قلم، اجرت باد
💧🍃
گو به آن دل، که بُوَد با دل ِمن همناله
مرهم از خیمه ی سقّاست ( ع ) قلم، اجرت باد
🍃💧
پرچـمی ســرخ، سـرافراز، سر ِگنبد ِنــور
باب ِحاجات، همان جاست قلم، اجرت باد
💧🍃
خـوان ِپُر رونق ِاطـعام ِعـلـی ( ع ) گسترده
ساقی ( ع ) و مشک، مهیّاست قلم، اجرت باد
🍃💧
فیض ِعشّاق بُوَد درک ِشفا، محضر ِعشق
تربتش، کان ِمداواسـت قلم، اجرت باد
💧🍃
زار زن، عاشق ِزارش بچشد شهد ِوصال
سینه اش غرق ِتمنّاست قلم، اجرت باد
🍃💧
اجرت، افزون ز دعا، ارج ِوی از هجر، فزون
رحمت، از قادر ِداناست قلم، اجرت باد
💧🍃
خون ِدل، فاش نما تا به جهان، فاش شود
کربلا، محشر ِعظماسـت قلم، اجرت باد
🍃💧
تا که داد ِعطش از نای ِتو برمی خیزد
شیون، از عالَم ِبالاســت قلم، اجرت باد
💧🍃
سیل ِاشک، اَر چه نفس های تو سیراب کند
لیک دل، تشنه ی آقاست ( عج ) قلم، اجرت باد
🍃💧
ما چو تو اشک فشان، هم قسم و منتظریم
تا به کی وعده ی فرداست قلم، اجرت باد ؟
💧🍃
ثبت بنمای ز خون، در دل ِما از حاجت
در تپش، ندبه ای برپاست قلم، اجرت باد
🍃💧
بر تو سوگند قلم، � والقلم � از عرش ِبرین
قسم از خالق ِیکتاســت قلم، اجرت باد
💧🍃
مِهر ِحق مُهر چو شد گوشه ی دیوان ِدلت
یاد و نام ِتو به دل هاست قلم، اجرت باد
🍃💧
ســال ها ســال ِدگـر گل، بنـگار و بسرای
روح ِما با تو به نجواسـت قلم، اجرت باد
💧🍃
فخر یابی چو ز دل، نقش ِخدایی بزنی
حرمت و قدر ِتو والاست قلم، اجرت باد
🍃💧
� آه ِهدیه۱� ز دل و شرم ِمن از هدیه ء دل
جـوهرم، قطره ز دریاســت قلم، اجرت باد
💧🍃
توضیح :
� آه ِهدیه ۱�
به حساب ابجد، از نطر تعداد ابیات
( ۳۰ ) یک بیت آخر = ( ۳۱ ) بیت
《 قم : #بیژنی 》
🖊#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۱۴۰۹۳۰
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4576
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
۰
ندبه های قصّه گون از دل برای دل :
💧💥� تراوِش های اشک مشک ! �💥💧
دل آزرده جانم، با توام ای دل:
خبر دارم،
ز عاشورا خبر داری، که عشق آموخت.
و آنگه، نام ِزیبای شهادت، نقش شد بر جان،
و جان، از دل ندا سر داد:
شهادت را به هر عنوان پذیرایم،
و آن را دوست می دارم؟
شهادت را،
《 شهادت با ولایت، در نیاز ِعشق 》
شهادت را،
《 شهادت بر ولایت، در نماز ِعشق 》
دل آزرده جان ِمن، بگو با من :
شنیدی تو، به عاشورا
تپش ها از عطش افتاد و
دنیایی تپش برخاست
و دل ها شد، پُر از عشق و عطش بر دل،
و عشق ِسینه کوبیدن میان اشک. . . .
شنیدی تو، به عاشورا خروش مشک. . .
شنیدی از نبرد ِنوگل ِباغ ِحسن ( ع )
در صحنه ی آورد ،
شنیدی تو
رشادت های قاسم ( ع ) را بسان ِمَرد،
خبر داری:
ز�اَحلا مِن عسل� از او کنار ِعّم ( ع ) ،
کنار ِعمّ ( ع ) ،
به وقت ِحنجر و خنجر،
ز کوچک مرد ِنام آور،
ز عبدالله ( ع ) می دانی،
پسرگونه سِپَر بنمود دستش را
به پای عمّ. . . ! ( علیه السلام )
ز رزم ِخوش خرام اکبر ( ع ) ، شنیدی تو،
که وصفش غم . . . !
ز اصغر ( ع ) قصّه می دانی
که شاید لای لای مادرش ( ع ) این بود و
گویی، لای لائی ندبه گون،
بر آب و بر آتش . . . !
و ندبه بر تراوش های اشک ِمشک و
بر ساقی! ( علیه السّلام )
و شاید نغمه ای بی اشک از عمّه ( علیها سلام ) ،
بدون شبنمی بر پرپر ِغنچه،
ز بی آبی . . . !
و اشعار ِسکینه ( ع ) از رقیّه ( ع ) ،
یا که دیگر نوگلان ِگل ( ع ) ،
ز جوی خون!
ز جور ِکوفیان ِدون ( لع ) ، در آن هامون.
در آن هامون ،
تو می دانی چه ها بگذشت؟!
بگو با من که می دانی . . .
تو می دانی شباهنگام ِغریت ها !
چه ها بگذشت. . . . . !
بگو با من، خبر داری:
ز آتش در پیِ غارت!
و میدانی،
برای آتش ِلب، آتش ِتب، سوزش ِآتش،
دوا آب است.
شنیدی تو:
نبودِ جرعه ای آب و در آن آتش،
دوا آتش . . . !
چه بی هنگام و ناهنگام ِآتش ها . . . !
فرار از غارت ِخیمه،
و بی خیمه، شباهنگام ِغربت ها؛
قمرها بر فراز ِنی،
فرا از نی،
نوای قُمریان در پی،
و آهنگ ِجَرَس ، از ناقه ها،
بر ناقه ای در غُل،
یکی تبدار و عابد ( علیه السّلام ) ،
در تلألو همچنان خورشید؛
و در یک دید،
از او، بازتاب ِنور بر زنجیر،
بسانِ چشمکی در شب! . . . .
میانِ آسمان ِتب.
و دیگر سو، به شام ِشام،
مهاجر عندلیبی زاتش ِحرمان،
به هر سو، پَرزنان در جستجوی گل . . .
تو از پرواز ِآن پرسوخته بلبل ( ع ) ، چه می دانی؟ . . .
خبر داری:
ز دیدار ِتنی در دشت،
سری در طشت، ( علیه السّلام )
به بوی گل،
به رنگ ِگل،
دلی افسرد و
آن افسرده دل، پژمرد!
می دانم خبر داری . . .
خبر داری ز او دیگر نوایی نیست!
بگو با من :
صدا از چیست؟
دل بشکسته ات، بشکست؟! . . . .
چه می بینم؟! . . .
مگر بلبل بر آن بنشست!
که می بینم شرار ِآن تو را سوزاند!
امان! از هاله ی سوزان ِقلب عمّه اش
زینب ( علیها سلام ) !
در آن آتش،
وز آن آتش!
وز آن نامردمی های ددان،
از تیره ی آتش ( لع ) !
از آن آتش، بگو با من،
چگونه قصّه ای بهرت سرایم من؟ . . .
که نتوانم! . . .
تو می دانی :
《 محرّم، غم . . . صفر، ماتم . . . 》
《 سحر یا شام . . . سفر تا شام . . . 》
و این قصّه،
نه تنها غصّه ی امروز،
غم هر روز، تا فرداست!
و این غم، مژده ای بر ما
و فردا، هدیه ای بر ماست.
تو می دانی . . . .
تو این را خوب می دانی. . .
من این را خوب میدانم که می دانی.
دل آزرده جان ، ای دل ،
که از آه ِدل زینب ( ع )
نواخوانی و نالانی،
تو این را خوب می دانی !!. . .
تو می دانی . . .
چو از سر، قصّه گوید دل،
و گر قصّه به سر آید،
ز سوز غصّه ها و داغ این قصّه،
دوا و مرهم دل های آزرده،
و مرحم از خدای ماست.
《 قم : #بیژنی 》
* * * * *
🖊#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۱۵۰۸۳۵
#محرم
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4580
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🍃🖤🍃 🍃🖤🍃
#محرم
《 مونس روح و روان 》
عمّه زینب:
سرپرست ِگلعذاران، همدم ِغم،
در صبوری، نکته دان و پُرتوان،
در بحر ِایمان، دُرّ و مرجان. . .
عمّه زینب:
مرهمی بر زخمداران،
لیک، در دل، آتشی دارد نهان. . .
دودش ز رخسارش عیان و
گِرد ِاو پَر سوخته، فرزانگان. . .
شمع ِوجودش، راحت ِجان؛
عمّه زینب:
مونس ِروح و روان؛
در دیدگانش، اشک ها خشکیده و نم نم،
چو شبنم، بامدادان، در بهاران. . .
آه و افغان !. . .
دود ِآهی تا فراز ِآسمان،
تا کهکشان، تا عرش ِیزدان؛
یاد از آن. . . !
روی تَلّ ِزینبیّه،
زینب ِمحزون، نواخوان،
خواهر ِزار و پریشان،
راهی ِقربانگه ِسالار ِدین و
سوی مولا ع، مِهر ِرخشان؛
سر زنان، اُفتان و خیزان. . .
چشم در چشم ِبرادر!. . .
داد! از جولان ِخنجر!. . .
شیهه های ذوالجناح و الظّلیمه،
ناله از نای ِعزیزان؛
داغ ، چون کوهی گران،
آتشفشان و
او معین ِدردمندان. . . ؛
زینت ِدامان ِزهرا ع،
دختر ِختم ِرسولان ص،
گنج ِپنهان،
از جفا و جور ِعُدوان،
قد خمیده، ندبه خوان
در غربت ِو سوز ِغریبان،
چون اسیران،
در میان ِعندلیبان، گلرخان،
آزرده جان و دل تپان، سرشار ِماتم،
دل غمین در آن بیابان. . .
قهرمان زینب:
حصار ِریسمان، در دام ِحیوان. . . !؟
رهبر ِدریا دلان و پاک دینان
سوگ ِاو بی مرز و پایان. . .
آه از آن. . . !!!. . . ؟
آه از آن. . . .
�� 《 قم: #بیژنی 》
🍃🖤🍃 🍃🖤🍃
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4600
🍃《 در انتظار نوید 》🍃
💥
نظر به وادی ِنور و ستاره ها داریم
ز برگ و بار ِگذرها شراره ها داریم
🍃
سراب ِنور ز نار و نشان ِدیده خطاست
اگر به رؤیت ِاین مَه ( عج ) نظاره ها داریم
💥
خطا بُوَد ز گنه، در نگه خطایی نیست
جفا بُوَد که خطا سهم ِدیده ها داریم
🍃
به ماه و مهر1، اگر چه در انتظار ِنوید
خمید جام ِروان و گلایه ها داریم
💥
نظر نشد به غروب و شبانه ی خورشید
ز سوگ ِاین و گناهان چو مویه ها داریم
🍃
نبوده آه که با ناله ها شود سودا
فروغ ِ آه و نگه گر، ز ندبه ها داریم
💥
به مِهر و ماه قسم ، در دعا به یاد آرید
ز نور و نار ِغزل، بس کنایه ها داریم
🍃
بیت۴ // ماه و مهر 1= کنایه از شب و روز
《 قم : #بیژنی 》
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۲۰۱۸۰۲
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
https://eitaa. com/edmolavand/20873
#شعر #شاعر
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
۰
🍃《 دلنالهها 》🍃
دشتِ سرخِ کربلا،
چون برگریزانِ خزان،
در غرّشِ بادی وزان،
پُرناله گشت و
لالهگون، گردانِ میدان.
رزم، پایان! . . .
خصم، شادان . . . !
بزم، بنیان و چراغان! . . .
شامیان و کوفیان،
با آل سفیان، شادمان،
در ورطهی بیداد و طوفان.
رزم پایان . . . !
برقسان و غاصبانه!
لشکرِ دیوانگان،
سرگرمِ طغیان؛
از غنیمت، پُر شد انبان.
بیامان و وحشیانه!
شد جدا، انگشتِ مولا،
بَهرِ انگشتر،
ز غارتهای گرگان و شغالان.
نعرهها مستانه و
آن مردمِ نادان، هزاران.
داد از آن! . . .
یاد آرم : 🍃
خیمهگه، در دود و
شعله، در زبانه؛
مرغکان، بیآشیانه؛
سوزِ هجر و تازیانه؛
آن میان، طفلی یگانه،
آتشی دارد به دامان.
کودکی بیگوشواره،
گوش پاره! . . .
بیگمان، نالان و ترسان!
یاد آرم : 🍃
یاد از: دلنالههای -
آن غروبِ آتش و خون،
ندبهها شد توأمان،
با غربتِ شامِ غریبان.
اختران:
با سوسویِ غمبارِ چشمان.
جنّیان: با اشکِ حرمان،
همنوا با سوگواران؛
داغ، چون کوهی گران،
آتشفشان، . . . !
از سوگِ هفتاد و دو قربان،
بر یتیمان؛
دردِ آن دریادلان،
بیمرز و پایان.
یاد آرم : 🍃
راهیانِ شام و کوفه،
بلبلانِ بوستان و
رهروانِ دینِ یزدان،
دلغمین! . . .
چون بید لرزان.
قافله، بی ساربانی مهربان،
گشته روان، در آن بیابان.
بانوان و خردسالان،
در حصارِ ریسمان،
در دامِ حیوان؛
همسفر با آن لعینان؛
راه بر دلخستگان،
دشوار بود و در پیِ ره،
سوزشِ خارِ مغیلان؛
تاولِ پای اسیران.
لیک، آرامِ دلِ امیدواران،
با تنی تبدار و سوزان،
شد معینِ دردمندان؛
ارمغان، بر پاکدینان؛
زین عنایت، نازد ایران،
شهربانو، مفخر ایران زمین و
سیّدِ سجّاد، از دامانِ بانو،
مقتدای رادمردان، فخرِ ایران.
یاد آرم : 🍃
عابدِ بیمار، مولا، با سواران،
بر شترهای برهنه،
در غل و زنجیر و
همره، روی نی،
سرهای تابان،
نورباران! . . .
در فضا، آوای قرآن! . . .
در قفا، آوای سوزان! . . .
نغمه از: رأسی فروزان؛
ناله از: نایِ عزیزان؛
داد از آن! . . . .
داد از آن! . . . . 🍃
《 قم : #بیژنی 》
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4607
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۲۲۰۶۲۵
https://eitaa. com/edmolavand/20901
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
https://eitaa. com/edmolavand/21004
🍃❣🍃
《 سجود آخرین 》
روزهای غم سرآید؛
روزهائی دیگر آید؛
تا نوید ِروز ِدیگر،
شیعه را بنگر،
که در برق ِنگاه ِخیس ِاو،
نقشی ز عاشورا ست.
🍃❣🍃
بنگر:
شیعه، اینک تا به آنک،
چشم در راه ِظهور و آرزویش،
فجر ِشیرین ِقیام و انتقام ِ
مهدی آل محمّد، ص
گوهر ِزهرا ست. ع
تا آن روزگار ِشوق،
در آوای مظلومان،
غریو ِخون ِعاشورا، فغان دارد.
ز آزادی و حرّیّت، نشان دارد.
و جریانِ سروشِ سوزناک ِ -
� یا حسینِ � آن،
به قلبِ هر که دل دارد،
گذاری جاودان دارد.
★ نشانش : داغ؛
★ داغش : عمق ِجان، جاوید؛
★ یادش : هر زمان، زاری و
★ دادش : بر زبان، جاری ست.
🍃❣🍃
چه پُر آه است، این دل!
★ این دل ِمسکین. . . .
چه بارانی ست، این دل!
★ این دل ِغمگین. . . .
در این � باران ِغم �،
ای دل :
گلآذین کن، سرودم را،
ز باران ِدرودت،
بر حسین و
بر شهید دین.
درودی، در خور تحسین.
بر این آئین.
�صلوات�
🍃❣🍃
★ دل ِمسکین،
فرا از این،
توانش نیست، آهش را،
ز وصفِ قطره، قطره،
اشکهایش بر تو بشمارد.
★ دل ِغمگین،
توانش نیست،
تا سوز ِدرونش را،
ز وصفِ قطره، قطره،
خونِ دل، بَهر ِتو بنگارد.
وَ تو، ای دل،
قلم، گر از ره ِتمکین،
چنین بسرود، آهش را برای تو،
فرود ِآخرینش را به جان بسپار.
🍃❣🍃
به خاطر دار :
آن گاهی که عطشان از نیازت،
نوشکردی، آب ِشیرین.
یا که بوئیدی ز عرفان، در نمازت،
تربت ِصحرای خونین.
★ خالصانه : ★
با وجودت یک دمی بنما گذر،
بر ساحل ِبحری خروشان.
گر که دیدی، در گذرگاهت،
نمایان شد نمائی از -
غروب ِجانگدازِ مِهر ِرخشان؛
یا که دیدی، چون نسیمی،
از شمیم ِتربتِ خونین ِحضرت،
بوی عزّت، بوی ایثار و شهادت،
هر کجا گشته وزان، بر کوی و برزن.
★ عارفانه : ★
خیمهای زن، در کرانههای ساحل.
🍃❣🍃
★ شاکرانه : ★
در سجود ِآخرینت،
بوسه زن، از عمق ِجان،
آن تربت ِخون ِخدا را.
★ عاشقانه : ★
با گدازت، در عبادت،
پاسداری کن ز حرمت،
خون ِپاک ِکبریا را .
با گذارت، در زیارت،
★ یاد کن : کرببلا را . . .
★ یاد کن : کرب و بلا را . . .
🍃❣🍃
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَ عَجِّل فَرَجَهُم
📩《 قم : #بیژنی 》
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۲۸۰۸۳۴
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4632
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
۰★حقیقت و گل سرخ هر دو خار دارند. ★۰
����������� � نگهبان گل �
💐🍃
ز خار� ِگل ِسرخ ، این مدّعا ست
حسابم چو خار� ِحقیقت ، جدا ست
💐🍃
حقیقت ، مثالش مثال ِگُل است
به چشم ِبصیرت، ز تلخی دوا ست
💐🍃
ز تیغ ِ بیانش ، چرایی نژند !؟
بسان ِگزندم ، گزندش هُدا ست
💐🍃
ببخشای نیشم ، تو ای گلعذار
به آزردنت گل، ز من این ندا ست
💐🍃
به حکم� ِ قضا ، حافظ ِگل شدم
نگهبان ِگل ، اقتضایش بجا ست
💐🍃
جدایم مکُن� از گلستان� ِعشق
خسِ در گِلم گر کُنی کی روا ست؟
💐🍃
اگر خار گشتم ، تو خوارم مَبین
که دید ِظریفت تو را رهنما ست
💐🍃
چو سیم ِحفاظت ، پُر از خار شد
به دار� ِ بلا ، ایمن� از ابتلا ست
💐🍃
ز نار ِجزا دور گشتن ، خوش است
چه غم، زانکه خار ِجفا در قفا ست
💐🍃
ز پندار� ِحکمت ، ز دیدار� ِخار
نظرکن که گلزار ِرحمت کجا ست
💐🍃
به زنگار� ِ زر وار ، اندیشه دار
که سوسوی دار ِگذر، بی بقا ست
💐🍃
به سیر ِحقیقت ، بِبو ، بوی گل
چو بوی ولای علی ع دلگشا ست
💐🍃
بِپو ، ��برگ برگ ِگل ِ دفترش
ز برگ ِگلی گر شنیدی صدا ست
💐🍃
مرنجان دلی ، تا نرنجی ز خار
اگر پند جُستی ، پسند ِخدا ست
💐🍃
نرنجان گُلی، تا نرنجی ز خار
اگر پند جُستی پسند ِخدا ست
💐🍃
������������� � قم : #بیژنی �
🖊#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
💾شناسه ۱۴۰۴۰۵۰۵۱۸۲۲
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4662
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
۰
🍂💧🍃
★《 سوز دشنه 》★
ای دل آتش فشانم:
لحظهای آرامگیر و بشنو از من:
★ شیعهای تو؛
شیعه میداند ز حکمت،
خالق جان و جهان و
قادر کون و مکان،
با امتحانِ بندگان،
میدان برای این و آن گسترد؛
تا مانا بماند،
منطق و آئین قرآن . . . ؛
تا بماند، جاودانه،
تا وَرایِ گردش چرخ و زمانه،
برگ برگِ دین یزدان . . . ؛
🍃💧
★ شیعهای تو؛
شیعه میبالد ز رحمت،
ارمغان گشته،
نثارِ جاننثارانِ الهی،
بینهایت، بارشِ بارانِ احسان؛
تابشِ انوارِ رحمان؛
آن چنانکه: آن سبکباران،
سبکبالان و پرّان؛
تا که گَردان است دوران.
💧🍂
★ شیعهای تو؛
شیعه مینازد ز عزّت:
مُهر گشته، عاشقانه،
ِمهر مولامان،
حسین ابن علی ،
ِمهر فروزان،
میر شاهان و شهیدان،
بر قلوب دوستان،
آزادگان و خوننگاران.
و شهیدانِ حسینی تا هماره،
شادمان، از وصل جانان؛
کامران، در بزم رضوان.
🍃💧
★ شیعهای تو؛
شیعه میفهمد ز رفعت،
مُهر گشته، عارفانه،
تربتِ صحرای قربان؛
تربتی عطرآفرین و عنبرین،
چون گوهری،
درسجدهگاهِ اهل ایمان؛
★ این حکایت:
بینهایت میدرخشد؛
گر چه، جان آید به پایان.
لیک هر دم،
یاد، از آن روزگاران . . . !
داد، از آن ظهر سوزان . . . !
داد، از این! . . . ! اینکه:
قلب شیعه، از طوفان پیشین،
ظلم دیرین، آه دارد.
آهِ شیعه آتشی جانکاه دارد.
💧🍂
★ شیعهام من؛
جامه مِشکین،
زار و غمگین،
آه دارم؛
آتشی جانکاه دارم؛
آهِ سردی، تا ظهور منتقم،
تا لحظهی موعود، بارانی . . . !
🍃💧
تو میدانی:
در این � باران غم �،
در آهِ دم، در آتش ماتم.
★ چه سنگین است!
وصف داستانِ حنجر و خنجر،
وَ نای پیکری گلچین.
★ چه سنگین است!
سوز دشنهای رنگین،
درونِ سینهای مُشکین.
★ چه سنگین است!
یادِ ضربتی پرکین،
به روی قامتی خونین؛
★ چه ننگین است!
در تاریخ، نام دیوِ بدآئین؛
و دستان پلیدِ آن لعین،
با چوب شومِ خیزران و
جام می، چرکین! . . .
💧🍂
★ کدامین آهِ دل را زین مصائب،
میتوان بسرود؟
ز سوزِاین همه ماتم،
چه باید گفت؟! . . .
★ ز عاشورا، چه گویم من؟! . . .
تو میدانی؟ . . .
بگو با من. . . .
چه باید گفت ؟، . . . . ،
🍂💧🍃
《 قم : #بیژنی 》
🖊#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
💾شناسه ۱۴۰۴۰۵۰۷۱۶۳۰
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4668
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
۰ ★۰ 🥀 🖤 🍂💚🍂🖤 🥀 ۰★۰
در گذر زندگی ،
تا احساس جان دارد و نفس می دمد،
تا خون جاریست و نبض می تپد،
خوش و ناخوش یادها ،
هماره زنده اند که با خود،
گاه لبخند بیافرینند و
گاه اشک . . . .
و اینک ،
به روز اربعین،
گر جامه های غم به بر کردیم،
ز عمق دل نظر کردیم که :
عاشورائیان در سوگ،
چهل منزل پر از غم را سفر کردند،
چهل روز از غروب روز عاشورا گذر کردند،
چهل شب را پر از ماتم سفر کردند.
و از ایمان،
خطر را سهل دیدند و
صبوری را سپر کردند و
دیگر بار اینک :
که از سوز غم آنان ،
لبخندها می خشکند و اشک ها می جوشند تا
سوگنامه ی مظلومیّت سالار شهیدان ع را
از عمق دل فریاد زنند.
همنوا با اسوه ی استقامت و ایمان ،
صابر ِبی بدیل ِدوران ،
حضرت زینب سلام الله علیها ،
ما شیعیان و
عاشقان آن حضرات علیهم السلام ،
به دل، حبّ علی علیه السلام و
نام زیبای شهید کربلا برلب ،
در بارش باران اشک ،
در اربعین حزن و
عروج جانگداز و سوزناک داغ عاشورا.
که دل ها در عزای حضرت مولا ع
نواخوان است.
سوگوارانه و سیه پوش ،
نالان و سینه کوبان،
گلواژه هایی از دعا پَرمی دهیم و
تسلیت گویان،
از محضر آفریدگار منّان ،
برای عزاداران و زائران اربعین مولا،
حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام،
ارج و اجر افزون ، مسئلت می نمابیم .
آمین و ان شاءالله
《 قم : #بیژنی 》
🖊#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
💾شناسه ۱۴۰۴۰۵۲۲۱۳۲۲
#اربعین
https://mohsendadashpour2021. blogfa. com/post/4705
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🍃💚🍃 ۱۳۷۱/۵/۲۶ 🍃💚🍃
★💥★ سالروز ورود آزادگان ★ 💥★
《 بیست و ششم مرداد 》
🖤 سالروز پرواز روح مادر 🖤
قلب ِدشمن از قساوت، سنگ بود
بعثیان را، خدعه و نیرنگ بود
جنگ بود و سینه ها پر شور بود
رزمگه، از گلرخان، پر نور بود
گل، اسیر فرقه ای صد رنگ شد
مادرم، از دوری اش دلتنگ شد
قلب ِمادر، گر چه بهرش تنگ شد
بی نشانی، بر دلش چون چنگ شد
شوق ِمادر، مژده ی آزاده بود
بَهر ِگُل، گلخنده اش آماده بود
دیده بر در، بس بغل، بگشاده بود
زِ انتظارش، از نفس، افتاده بود
قصّه های بر لب ِ او، غصّه داشت
غصّه های در شب ِ او، قصّه داشت
مژده ای از قاصدک، بر ما نبود
در تجسّس، یک اثر، بر جا نبود
غرق خون شد گل، چو دل بر عشق داد
مادرم دلخون، گلش در عشق داد
گل، ز محنت، کُنج ِغربت پژمرید
مادرم، بی او، ز فُرقت، پژمرید
لای لای ِقصّه بر لب، شد خموش
وای وای ِغصّه در شب، شد خموش
سالها گشت و گُلم در غربت است؟
بی نشانم در کدامین تربت است؟
جوهری از جان ِعصمت، گر خفاست
گوهران از کان ِعصمت ع، در خفاست
قلب ِ مادر را نگاهی نیست؟ هست
بی نشانم را، پگاهی نیست؟ هست
سربداران، بیرقی پاینده اند
بی نشانه، شاهد ِآینده اند
بی مزاران را، درودم، ماندگار
بی دلان را، دل سرودم، یادگار
🍃 با تقدیم صلوات 💥قم: #بیژنی 🍃
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
💾شناسه ۱۴۰۴۰۵۲۶۰۶۳۹
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📡✦ ࿐჻ᭂ
بسمه تعالی
💥🍃🌷 💚 🌕 💚 🌷🍃💥
پانزدهم رمضان المبارک
میلاد مسعود کریم اهلبیت علیهم السلام
حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام
مبارک باد.
💥🍃🌷 💚 🌕 💚 🌷🍃💥
... [مشاهده متن کامل]
《 خوان کرم 》
ماه رمضان چه مبارک خبری دارد نور
مژده از بدر، که ماهِ دگری دارد نور
🌕
کلبهی نور، ز شور و ز طراوت، سرشار
جلوهی دامن زهرا ( س ) و نویدی پُربار
🌕
نیمهی ماه ، ز مهتاب ِفروغ ِدلبند
شادمان فاطمه و مهرِ ولایت خرسند ( ع )
🌕
تابشِ روی حَسن را چو علی میسنجید ( ع )
حُسنِ احمد ( ص ) چو در او بود به آن میبالید
🌕
بر لبِ غنچه ( ع ) چو لبخند، شکوفا میشد
غمِ ناگفتهی حیدر ( ع ) ، ز چه گویا میشد؟
🌕
بارشی بود غریبانه ز فردای حسن ( ع )
آتشی از جگرِ پاره و سودای حسن ( ع )
🌕
سوزشِ آتشِ دل، در گذرِ روزه نبود
سوزِ آن روز غمی از غمِ یک روزه نبود
🌕
غمِ مولا ( ع ) گذری بود ز بیتابیِ شب
ماتمِ زخمِ سر و سوزِ سرای زینب ( س )
🌕
بود همنالهی خون، نوحهگرِ آن شبِ درد
اشکها بر رخِ گلها و عرق، از تبِ سرد
🌕
این سه قطره، سخنی از نگهِ دیگر داشت
داد از قطرهی آب و نگهِ اصغر ( ع ) داشت
🌕
سخن از نیمهی روز و تپشِ عاشورا
ز حسین ابن علی ( ع ) و منشِ عاشورا
🌕
وه! چه بیناله بنالید چو آوای خروش
نای ِپَرپر شده از مرغکِ خونین و خموش
🌕
زان نوا در شبِ میلادِ حسن ( ع ) دل، بیتاب
باشد این حزن، غنیمت، به تو آن را دریاب
🌕
گر ز خوانِ کرم از فیض، نجوئی حاجت
دل خبر میدهد ای بیخبر از این آیت
🌕
او کریم ست و کریم ست خداوندِ خِرَد
سائل از کوی کریمان ز کرامت چه بَرد؟
🌕
《 با تقدیم صلوات - قم : بیژنی 》
🖊 #سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
۱۴۰۳/۱۲/۲۵
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
۰
بسمه تعالی
🍃💚《 نقش عطش 》💚🍃
دشت، جانسوز و تب ِروز و شبی ناآرام
درد، سنگین و غمِ کین و عدو خونآشام
آب، نایاب و عطش، ناب و لبی خونینفام
بهرِ عبّاس ( ع ) ، که باید برساند پیغام؟
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
رمضان، ماهِ عطش، نغمهی دیگر دارد
روزه و روضهی داغِ لب اصغر ( ع ) دارد
شامِ افطار که کامی ز لبِ تر دارد
خواهشِ کامِ دل، از سفرهی حیدر دارد ( ع )
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
ای مؤذّن، که ز تو مژدهی افطار آید
تشنهلب، گر چه نگاهش به نظر تار آید
چشم بر صوتِ اذانی ست که از یار آید ( عج )
بر دل منتظران، مژدهی دیدار آید
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
گر دلِ تشنهی افطار، به شهدی سرد است
تشنهی مهدی زهرا ز عطش، پُردرد است ( ع )
عاشق زار، پیِ جُستنِ مَه، شبگرد است
مَه کجا رونقِ مهمانیِ مردی مرد است؟
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
بی تو آقا ( عج ) ز بهاران، ثمری نیست دریغ!
بی تو از مرغِ سحرخوان، اثری نیست دریغ!
بی تو بر قامتِ گل، بال و پری نیست دریغ!
ابر نشکفت و ز بُستان، گذری نیست دریغ!
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
جام، از بوی سرای تو، سرایت جوید
کام، از کوی سخای تو، حلاوت جوید
نام، از سوی رضای تو، هدایت جوید
گام، از جوی عطای تو، سعادت جوید
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
شامِ افطار شد و شامِ خرابه شد یاد
شامِ پُرسوزِ غریبانه و شامِ بیداد
غنچهی زخمی و نشکفته به طوفانگهِ باد ( ع )
بر لبش، نقشِ عطش بود و به قلبش فریاد
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
وای زینب ( س ) ! تو بگو دستِ کدامین نامرد
قلب پُر شور و شکیب تو بیازرد ز درد؟
گر، ز او آتشِ دلدارِ تو از خون، شد سرد
غم مخور، زان که حسینِ تو ( ع ) تماشا میکرد
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
بارشِ تیر به قربانگه و فرجامِ نماز
سیّد کرببلا ( ع ) در عطشِ راز و نیاز
تشنهی شهدِ وصال ست سرِ سفرهی ناز
سفرهی دامنِ زهرا و گلِ ناز و نواز
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
خون ز قنداقهی اصغر ( ع ) ز چه کولاک نمود؟
لبِ خشکیدهی او را که ز خون، پاک نمود؟
ساقیا، مشکِ تو از چه دلِ خود چاک نمود؟
همرهت تا به کجا نالهی غمناک نمود؟
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
خیمهی تشنهلبان، خواهشِ یک جرعهی ناب
دست، بر مشکِ پُر از اشک و عَلَم، بر لبِ آب
منظرِ چشم چو شد چشمهی چشمان رباب ( س )
روزه با یادِ دلِ اصغر ( ع ) و قلبی بیتاب
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
در طلب، تا که پیِ یافتنِ شهدی نوش
جامِ نوشی ز خداوند تمنّا شد دوش
شرم، با طعنه به دل داد ندایی از هوش
جام، خالی ست رهِ سیرِ الهی میکوش
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
گاهِ افطار که عید است و نویدِ نعمت
یا سحرگه که بتابد به دل و جان، حکمت
کاش! دستانِ دعا، گُل دهد و از رحمت
تشنهی رؤیتِ مَه، بهره بَرَد در غیبت
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
لحظهی خوبِ نیایش، رهِ حق پیدا شد
چشمِ حقبین، نظرش بر گذرِ بالا شد
تا که با جامهی جان، جامِ دلش زیبا شد
بر سرِ سفرهی رمضان، ز عنایت جا شد
💥تا شود جام، مهیّا و عطش، جوید کام💥
🍃💚 اللّهم عجّل لولیّک الفرج 💚🍃
《 قم : بیژنی 》
🖊 #سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
💥💚🍃🖤❤️🖤🍃💚💥
( ( شکوه داد ) )
روزهای غم سرآید؛
روزهائی دیگر آید؛
تا نوید ِروز ِدیگر، شیعه را بنگر،
که در برق ِنگاه ِخیس ِاو،
نقشی ز عاشوراست؛
بنگر:
شیعه، اینک تا به آنک،
چشم در راهِ ظهور و آرزویش،
فجرِ شیرینِ قیام و انتقامِ
مهدی آل محمّد ص
گوهر ِزهراست؛
او آماجگاهِ زخمهی دنیاست؛
شیعه:
پرشکیب و دیده در راهِ -
سواری منتظَر،
با حکم و دادِ حضرتِ باری ست؛
تا آن روزِ خونخواهی،
که بهر ظالمان، خواری ست.
فریاد و خروشِ قلب ِحقجویان،
نهیبِ والیان ِبرحق ِدین ست؛
ذمِّ کفر و بدعتها،
ز برپائی و رسوائیِ
سنّتهای ننگین ست.
آئینش :
ز سازشها و ذلّت، عاری ست و
کو به کو،
هرسو، شود ساری.
بگو: آری؛ . . . یقین داری،
خروش ِشیعه، جان دارد؛
پیامی از شهیدان، ارمغان دارد؛
پیامی با شُکوهِ داد؛
شعارش :
شِکوِه از بیداد؛
شمارش :
بی شماره، موج موج و
با نوای فوج فوجِ قاصدانی مرد؛
نوا از درد؛
نوائی آتشین، تا اوج؛
نوائی دلنشین، با موج؛
این امواج تا هر روز میجوشد.
شیعه، رهروِ مولاست؛
مولایی که با آوای هیهاتش ،
خروشان ست و تا فردایِ بیداری
هماره سرخ و خونین،
تخت میتازد؛
که دل بازد؛
که کاخ ِظلم را روزی براندازد.
شیعه، تا نویدش، با امیدش،
سخت مینازد؛
که او یک روز میآید؛
وَ عالم را سراسر داد میسازد.
وَ او آن روز میآید. . . .
💥💚🍃🖤❤️🖤🍃💚💥
《 قم : بیژنی 》
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔
📑#پژوهش_ادملاوند
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔
۰
بسمه تعالی / بهار قرآن / فروردین ۱۴۰۴
🖤💧《 عطشناکیِ هجر 》💧🖤
سوز ِدل را، ز غزل، بازنمودن زیباست
شور ِجان را، ز شرارش بنمودن زیباست
★🍃★
سوز از آتشِ هجر است که در وصف ِفراق
شعله بر شعلۀ عشق ِ تو فزودن زیباست
★🍃★
چو قناری به قفس، شِکوۀ هجران تاچند؟
بلبلآسا گلِ گلزار، ستودن زیباست
★🍃★
راهگمکرده، تمنّای نگاهش رهِ توست
سویِ بیداردلان، راه گشودن زیباست
★🍃★
دستها، گر، ز دعا بهر ِتو برمیخیزد
روی بر خاکِ ره ِکوی تو سودن زیباست
★🍃★
مهِ رخسار ِتو رخشان، شب مهتابیِ ذکر
در رثای رخ ِمَه، ندبه سرودن زیباست
★🍃★
خلوتِ درد و ثنا، دیده اگر بارانی ست
اشک، از چهرۀ عشّاق، زدودن زیباست
★🍃★
بَستری آه و به رؤیایِ امیدی پُربار
در گذرگاهِ نویدِ تو غنودن زیباست
★🍃★
جرعه ای میطلبد دل، به عطشناکیِ هجر
نغمۀ مهر، ز دلدار شنودن زیباست
★🍃★
گر توان نیست دلِ یار بدستآوردن
از دلِ اشک و عطش، کام رُبودن زیباست
★🍃★
عاشق ِزار، شکیباست، چو با جامِ تهی
از صفِ منتظران، دورنبودن زیباست
★🍃★
بغضِ بشکسته بلغزاند فروغی در چشم
تشنۀ تابشِ سیمای تو بودن زیباست
★🍃★
《 اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج 》
قم : بیژنی
🖊 #سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
________________
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#شعر
💥🌹🍃🌺💥🌺🍃🌹💥
《 شُکوه ِداد 》
روزهای غم سرآید؛
روزهائی دیگر آید؛
تا نوید ِروز ِدیگر،
شیعه را بنگر،
که در برق ِنگاه ِخیس ِاو،
نقشی ز عاشوراست؛
بنگر:
شیعه،
اینک تا به آنک،
چشم در راهِ ظهور و آرزویش،
فجرِ شیرینِ قیام و انتقامِ
مهدی ِآل محمّد ( ص )
گوهر ِزهراست؛ ( ع )
او، آماجگاهِ زخمهی دنیاست؛
شیعه:
پرشکیب و دیده در راهِ -
سواری منتظَر، ( عج )
با حکم و دادِ حضرتِ باری ست؛
تا آن روزِ خونخواهی،
که بهر ظالمان، خواری ست.
فریاد و خروشِ قلب ِحقجویان،
نهیبِ والیان ِبرحق ِدین ست؛
ذمِّ کفر و بدعتها،
ز برپائی و رسوائیِ
سنّتهای ننگین ست.
آئینش:
ز سازشها و ذلّت، عاری ست و
کو به کو،
هرسو، شود ساری.
بگو:
آری؛ . . .
یقین داری،
خروش ِشیعه، جان دارد؛
پیامی از شهیدان، ارمغان دارد؛
پیامی با شُکوهِ داد؛
شعارش:
شِکوِه از بیداد؛
شمارش:
بی شماره، موج موج و
با نوای فوج فوجِ قاصدانی مَرد؛
نوا از درد؛
نوائی آتشین، تا اوج؛
نوائی دلنشین، با موج؛
این امواج تا هر روز میجوشد.
شیعه،
رهروِ مولاست؛ ( عج )
مولایی که با آوای هیهاتش ،
خروشان ست و تا فردایِ بیداری
هماره سرخ و خونین،
تخت میتازد؛
که دل بازد؛
که کاخ ِظلم را روزی براندازد.
شیعه،
تا نویدش، با امیدش،
سخت مینازد؛
که او، یک روز میآید؛
وَ عالَم را سراسر داد میسازد.
وَ او، آن روز میآید. . . .
《 اللهمّ عجّل لولیّک الفرج》
《 قم: #سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽
📑#پژوهش_ادملاوند
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷
#شعر #شاعر #نویسنده
《 ۵۴ بیت در ۵۴ سالگی 》
🍃💥🍃 بنام مهربان مانا 🍃💥🍃
《 دلگویه ی مهاجر 》
دل ِمن سخت، تنگ ِاون روزا ست
تنگ ِاون خونه و نبود ِصفا ست
🍃🍂🍃
خونه ی مهربونی، بوی سنبل
روزهای مهمونی، چهچه ِبلبل
🍃🍂🍃
زیر ِکرسی نشستن و قصّه
روی اون ظرف ِتخمه، بی پسته
🍃🍂🍃
ترش و شیرین، سِتِرکای کوچک ۱
سهم ِهر یک جدا شده تَک تَک
🍃🍂🍃
قُدقد ِکِرچ ِکِرک، در لونه ۲
جیک جیک ِ چِنّیکا، پی ِدونه ۳
🍃🍂🍃
ماهی ِحوض و گربه های جسور
دُم دُمَک کردن از خطرها دور
🍃🍂🍃
ساز ِپرواز ِکفتر ِچاهی
در کمین، گربه از بوی ماهی
🍃🍂🍃
کنج ِانبار و زنبیل ِکالک ۴
دسته ی ریز و دونه ی زردک
🍃🍂🍃
آتش و دیک و آب، ماشِه و رنگ ۵
جامه ها می شده دو باره قشنگ
🍃🍂🍃
طشت و صابون و رخت، ریزش ِبرف
کلِن او، پُر ز برف، داخل ِظرف ۶
🍃🍂🍃
گِل ِسرشوی و روغن ِبادام
از پدر، بَهر ِمادرم، مادام
🍃🍂🍃
خانم ِخونه، همچو یک سالار
سفره ی پهن ِاون توی تالار
🍃🍂🍃
نقش ِسفره، ظریف و گُل مرغی
نقش ِبشقاب، شاد و گُل سرخی
🍃🍂🍃
نون ِخشک ِبِرِشته و چایی
قلیون و تنباکو ، مال ِدایی
🍃🍂🍃
بقچه ی گُل گُلی، کوماج ِخاله ۷
گونه های گُلی، ز سوز ِکالِه ۸
🍃🍂🍃
داروی درد ِمادرم، قنداغ ۹
سحری، میل ِشون به قِه قِنداغ ۱۰
🍃🍂🍃
مژده ی روزه ی سَحَر برخیز ۱۱
با پِلادوری اش همیشه عزیز ۱۲
🍃🍂🍃
وقت ِفطار و کاسه ی فِرنی
چای خوشرنگ و زیر ِاون سینی
🍃🍂🍃
سینی ِوَرشو، با لیته شسته ۱۳
استکانا کمر فرو رفته
🍃🍂🍃
کنجد و دونه پاج، لب ِایوون ۱۴
گِرگِری بِشتِزیک، توی قندون ۱۵ و ۱۶
🍃🍂🍃
سنگک و بَربَری، خریده و گرم
توی دیگ ِمسی، بُریده و نرم
🍃🍂🍃
پنیر ِییلاقی و ظرف ِپنیر
پیچش ِنخ، به برگه ی انجیر
🍃🍂🍃
تیم و تیم، نار و تَک تَک ِکچِه ۱۷ و ۱۸ و ۱۹
کودک ِرفته خواب ِبی کشِه ۲۰
🍃🍂🍃
سه فتیله، چراغ، زیر ِ دِزنون ۲۱
روی اون رُبّ و گوشه ای ناردون
🍃🍂🍃
تای ِآستین، رسیده تا آرنج
کاردها تیز و قاچ ها نارنج
🍃🍂🍃
حلقوی پوست های پیچ به پیچ
تلخی ِتَفت، در دهن ها هیج ۲۲
🍃🍂🍃
دست ها خیس و شُل، گرفتن ِآب
چشم ها چشمکی، گذشتن ِخواب
🍃🍂🍃
مادر و وعده ی بَئودونِه ۲۳
از پدر، صبح ِپول و ماهونه
🍃🍂🍃
نقش ِعیدت مبارک ِباغچه
نرگس و سنبل ِروی طاقچه
🍃🍂🍃
تخم مرغای پخته، رنگارنگ
از ترَک خوردنش شدم دلتنگ
🍃🍂🍃
آب حوضی و میل ِصبحانه ۲۴
سهم اون شد فزون، ز شُکرانه
🍃🍂🍃
سهم من جاروی بلند ِاتاق
دست من می رسیده تا سر ِطاق
🍃🍂🍃
لوله ی کوب، بر زمین شد تخت ۲۵
کرده ریزش، شکوفه های درخت
🍃🍂🍃
بهر ِمهمون، پیاله ای ز تمشک
روغن ِ تازه با برنج و زرشک
🍃🍂🍃
جوجه ی خانگی کنار چلو
کشمش و گوشت در میان پلو
🍃🍂🍃
پرطلایی طِلا کِته، اخته
شده چاق و شکم پُر و پخته
🍃🍂🍃
سیرهای بِنِه بنه و درشت ۲۶
چکّه چکّه، رها ز ضربه ی مشت ۲۷
🍃🍂🍃
مغز گردو و ناردون و زِلنگ ۲۸
سایش ِدسته سنگ بر بِنِه سنگ ۲۹
🍃🍂🍃
بوی گلپرنمک ز تاب ِالک
زیر وزنه، بادمجون ِزالک ۳۰
🍃🍂🍃
اَیّه و سِرسِم و اِناریجِه ۳۱ و ۳۲ و ۳۳
با اوجی، عطرشون که می پیچه ۳۴
🍃🍂🍃
اوتره، آشکِنی، و اَنگیروم ۳۵ و ۳۶ و ۳۷
بر پدر ، لذّت ِهمه معلوم
🍃🍂🍃
دوغ و سیرداغ و جوشش ِآش
چرخش ِکِترا و《 مواظب باش 》۳۸
🍃🍂🍃
ریزش ِ خاکه قند، بر جلّاب ۳۹
سیخ و منقل، نمک به روی کباب
🍃🍂🍃
تَک و تیک های دونه های بلال
اون نوازش، برای مال ِ حلال
🍃🍂🍃
هوس ِاوکِنِس، دِلال و هَلی ۴۰ و ۴۱ و ۴۲
همه باقی ست، اصل نیست ولی
🍃🍂🍃
مَشبِه لَلِه، فرو چو شد در چاه ۴۳
محو گردید نقش ِصورت ِماه
🍃🍂🍃
رفته ها رفت و گفته ها گویا ست
گفته ها ماند و رفته ها رؤیا ست
🍃🍂🍃
مادرا : جای تو عجب خالی ست !
بی تو رؤیای من چه پوشالی ست !
🍃🍂🍃
بی تو دل، باز تنگ ِاون روزا ست
تنگ ِاون خونه و نبود ِصفا ست
🍃🍂🍃
تنگ ِکوی تو و به قربت ِتو
تنگ ِروی پدر، ز غربت ِتو
🍃🍂🍃
دل ِمن، از چه تنگ ِ دیروزه؟
از چه دل، بَهر ِرفته می سوزه؟
🍃🍂🍃
دل ِمن از عبث، داره بونه
جز خدا هیچ و کس نمی مونه
🍃🍂🍃
این سرا ، منزل ِموقّت ِما ست
بازگشت ِهمه به سوی خدا ست
🍃🍂🍃
ا ۰۰🌷۰۰ا
چون گذشتم چهار از پنجاه
بیت، چون سن شد و نشد کوتاه
《 از قم : مهاجر بابلی - بیژنی 》
۱۳۸۷
✍#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🍃💥🍃
《 لغت نامه ی کلمات محلّی دلگویه 》
۱ / سِتِرکا = میوه کوچک جنگلی شبیه گلابی
۲ / کِرچِ کِرک = مرغ کرچ
۳ / چِنّیکا = جوجه
۴ / کالِک = خربزه کوچک و نارس
۵ / ماشِه = انبر دو شاخه بلند و آهنی وسیله برداشتن
۶ / کَلِن او = محلول آب و خاکستر ذغال که در شستن رخت مصرف میشد
۷ / کوماج = نان قندی محلی با آرد برنج و شیر و. . . .
۸ / کالِه = آیش ، صحرای بدون کشت روستا
۹ / قنداغ = آب قند
۱۰ / قِه قِنداغ = املت شیرین با شکر سرخ و کره و. . .
۱۱ / سحر برخیز = شخصی که نیمه شب ماه رمضان برای سحری مردم را بیدار می کرد و هدیه می گرفت
۱۲ / پِلا دوری = بشقاب پلو
۱۳ / لیته = تفاله ته نشین شده آب نارنج و . . . که برای برق انداختن ظروف فلزی مصرف میشد
۱۴ / دونه پاج = سینی چوبی گرد برای تمیز و بوجاری کردن برنج و دانه های ریز
۱۵ / گِرگِری = گلوله گلوله
۱۶ / بِشتِزیک = سوهان کنجدی محلی
۱۷ / تیم و تیم = دونه دونه
۱۸ / نار = انار
۱۹ / کَچِه = قاشق چوبی
۲۰ / کَشِه = بغل ، آغوش
۲۱ / دِزنون = وسیله ای ۳ پایه آهنی که برای گذاشتن دیک، بالای چراغ یا آتش قرار می دادند
۲۲ / تفت = گاز یا اسانس پوست نارنج
۲۳ / بَئودونه = نوعی شیرینی ، برنجک شیرین
۲۴ / آب حوضی = شخصی که کارش شستن و عوض کردن آب کثیف حوض بود
۲۵ / کوب = حصیر
۲۶ / بِنِه بِنِه = بوته بوته
۲۷ / چکّه چکّه = حبّه حبّه
۲۸ / زِلِنگ = نوعی سبزی محلی
۲۹ / دسته سنگ و بنه سنگ = سنگ کروی برای دست گرفتن و سنگ مسطح بزرگ زیری ، وسیله ساییدن سبزی و گردو و . . . .
۳۰ / زالِک = بادمجون ترشی
۳۱ / اَیّه = نوعی سبزی محلی
۳۲ / سِرسِم = نوعی سبزی محلی
۳۳ / اِناریجِه = نوعی سبزی محلی
۳۴ / اوجی = نوعی سبزی محلی
۳۵ / اوتَره = نوعی سبزی محلی
۳۶ / آشکِنی = نوعی سبزی محلی
۳۷ / اَنگیروم = نوعی سبزی محلی
۳۸ / کِترا = قاشق یا کفگیر بزرگ چوبی
۳۹ / جلّاب = نوعی شیرینی نیمه آماده شمال
۴۰ / اوکِنِس = ازگیل جنگلی در آب نمک ، شور
۴۱ / دِلال = سبزی ساییده و نمک
۴۲ / هَلی = آلوچه سبز
۴۳ / مَشبه لَلِه = وسیله کشیدن آب از چاه ، نی بلندی متصل به یک ظرف
✍#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
🍃💥🍃
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#شعر #شاعر #نویسنده
🥀 💥 � نامداران � 💥 🥀
چرا جلوه های محبّت ، کمند؟
چنین بی خبر ، از تب ِماتمند !
💞
چرا سرخوش و گرم ، در شوق ِبزم
بدین گونه ، بیگانه را همدمند ؟
🥀
گهی در سراشیب ِحسّی غریب
ز اندیشه ی این و آن می رمند
💞
و گاهی� رها از دل آهنگ ِخون
جدا از فغان ِدل ِمَحرمند ؟
🥀
چه شد با نگاهی به زخم ِروان
به تیغ ِزبان ، در پی ِمرهمند؟
💞
ز کولاک ِنادیده و رعد ِ آه
به سیلاب ِخونابه ی نم نمند؟
🥀
چه شد عشق مُرد و صفا خاک شد !
چه شد نامداران، چنین بی غمند ؟
💞
نگو عمق ِدل ، زرنگار است و پاک
کجا تار و پود ِوفا محکمند ؟!
🥀
چرا پاسخی گر بیابد چرا
بُن ِواژه ها در نظر مُبهمند؟
💞
چه خوش دید آن طنزپرداز ِ ِپیر
چو دَرهم ، همه عاشق ِ دِرهمند
🥀
عجب نیست از عهدبندان ِمِهر
که یاران ِخودکامه و در� دَمند
💞
هماره چنین بود و این بود� درد
سیه پوش ِدل ، با همی بی همند
🥀
و در عاطفه ، با نماد ِغرور
به کُرنای فخرآوران� می دَمند
💞
که ماییم در مهرورزی ، نشان
هم آنان که� آوازه ی عالَمند
🥀
《 قم : بیژنی 》
✍#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🍃
🌺🍃
���������������� � بسمه تعالی �
مناجاتی در حریم خانم معصومه سلام الله
����� در ایام میلاد بانو علیهاسلام
����� ا💥. . . . . . . 💥ا
معصومه جان ، عزیز ِدل ِحضرت رضا ع
ای مهربان چو جدّه ی خود بنت ِمصطفی ص
ا🔅💥🔅ا
ای مظهر ِکرامت و ای دختر ِبهشت
چون می شود نوشت ز شأن تو و سرشت
ا🔅💥🔅ا
بر تو درود ، خواهر ِغمدیده و غریب
کز هجر ِمِهر گشته دلت زار و بی شکیب
ا🔅💥🔅ا
ره پوی روسیه که به قم آمد از پناه
روبنده ای سیاه به رخ ، شوق ِیک نگاه
ا🔅💥🔅ا
چون کمترین کنیز ِکنیزان درگهت
نازد ز افتخار ، روان گشت در رهت
ا🔅💥🔅ا
آزرده ات اگر چه به عصیان ، بپوش چشم
کاظم، چنان پدر به گذرگاه ِعفو و خشم
ا🔅💥🔅ا
حقی ز او به گردن ِتو حق نهد ز فَر
بر زائر ِمهاجر و عاشق کنی نظر
ا🔅💥🔅ا
کوبد درت ، گدای مجاور، چو از نیاز
ده رخصتش ز عشق، �گزارد حرم نماز
ا🔅💥🔅ا
دل در حریم ِامن تو جوید دمی قرار
در بارگاه ِپاک ِتو نالد به کردگار
ا🔅💥🔅ا
ای خالق ِکریم ، به یک لحظه بنگرم
شرمنده را ز لطف ببخشای از کرم
ا🔅💥🔅ا
بگذر ز مهر ، ملتمسم در جوار ِیار
ای آنکه بوده مغفرتت بی حد و شمار
ا🔅💥🔅ا
ره ده دمی ، ز دل به نوید ِعنایتم
در محضرت ز جان، به امید ِشفاعتم
ا🔅💥🔅ا
همسایه گشته ام چو به این بانوی بنام ع
حق است حق طلب کنم از حق به صبح و شام
ا🔆💥🔆ا
یا رب مرا به حرمت ِمعصومه ات ع پذیر
ای راحمی که نیست ز رحمت تو را نظیر
���������������� ���
ا💥. . . . . . . . . . 💥ا
������� با تقدیم صلوات و عرض�تبریک
������������� محضر بانو علیها سلام
����������������《 از قم : بیژنی 》
✍#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
🍃
🌺🍃
#شعر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حضرت_معصومه
#دختر
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
💥
《 نطق خونین 》
🍂
رنگ رنگ ِکفر، در رنگین کمان ِبندگی
روی مهتاب و رخ ِافسرده دل، زردند باز
🍃
رنگ ِگل، در گیرودار ِعشق و خون، در تیرگی
توشهء طوفان و غم، آلوده از گَردند باز
🍂
هر کجا فریاد ِدل، از نای برخیزد ز حزن
آه ِمظلوم و نگاه ِبغض ، بس سردند باز
🍃
گوشه گوشه، انفجار، آهنگ ِغم دارد به جان
یار و دشمن، بی بهانه، غرق ِآوردند باز
🍂
مُهر ِحیله، داغ بر رخسارهء پیوند زد
نخبگان، با نطق ِخونین، از نظر طردند باز
🍃
آشیان ِجغد، زرّین، در گذر، آواز ِشوم
رهزن و مردان ِنامی، هر دو شبگردند باز
🍂
خوب و بد، همپای هم در جلوه های نام و ننگ
برترین و بدترین های جهان، فردند باز
🍃
مَرد ِحق، غربت نگار ِهر غریبانه نگاه
غول مردان، منظر ِنامردمان، مَردند باز
🍂
مغزهای منجمد، نوآوران ِ معرفت
لیک مردان ِ ولایی، تحت ِپیگردند باز
🍃
بَهر ِخواب آلودگان، در رونق ِآز و نیاز
دین فروشان ِمنافق، تحفه آوردند باز
🍂
گر چه آئین، راه ِروشن را نمایاند به دل
رهبران و رهنوردان، راه گم کردند باز
🍃
در قمار ِزور، استکبار، دستان ِحریف
داوران، از حزب ِدیوان، سر برآوردند باز
🍂
این و آن با زهرخند ِکام، در سودای نام
زیرکانه در سیاست، باز می گردند باز
🍃
دیدهء دل، خیره بر پرواز ِنازک بال ها
تازه پروازان، چو بازان، پَر درآوردند باز
🍂
با فریب ِدیو ِاستعمار، مزدوران ِبند
آرزومند ِنوید ِیک رهاوردند باز
🍃
باز قرعه، باز پوچ و اینکه درد ِتازه نیست
گوی با دل، رهنوردان، تا پس ِنردند باز
🍂
در خروش ِنغمه ها و عمق ِگویش، دود ِدرد
درد ِخوشنامان که در صدرند و بی دردند باز
🍃
دور ِگردون، هرچه بود و هست باید دید و ساخت
دید گُردانی، به رنگ ِ مَرد، نامردند باز !. . . .
💥
《 قم : بیژنی 》
🖊#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📝#شعر
روزنگاری در روزشمار روزگار :
چه ها بود و چه ها گذشت . . . . !!؟
چه ها هست وچه ها می گذرد . . . . !!؟
🍃🍂
������ 🖤� سایه بر دیوار �🖤
حمله در کُهسار بود و غارتِ اشرار بین
نغمه از دلناله ها و زخمه ی اغیار بین
روز دیگر تا هماره ، ضربه را تکرار بین
خلوت دل، زمزمه از شِکوه ها سرشار بین
💔
آه و افسوس و عجب! در ضربه ها ایثار بود
شعله ، در نیزار گشت و بوستان، آوار بود
💧🖤💧
گریه بر گلزار بود و رنجشِ دلدار بین
روزگارِ سخت را از زردیِ رخسار بین
بارشِ رگبار بود و جنبشِ کشتار بین
خیزشِ پیکار، پنهان، جان، فدای یار بین
💔
قاصدک بر دار و در پِی، حمله ی کفتار بود
مملکت، تبدار و زخمی، زَهرِ تب، از مار بود
💧🖤💧
نقشه از اَسرار بود و طعنه ی گفتار بین
جلوه ی دیدار، روشن، شیوه ی رفتار بین
قدر آثار ادیبان، پَست و بی مقدار بین
عمق دل، زنگارگون و حافظه، نمدار بین
�💔
دست ها پُرخار بود و پُست ها پربار بود
مردحق، هشیار در دین، نطقِ منبر، تار بود
💧🖤💧
دولتی بیکار بود و حال امّت، زار بین
ساربانی هار، همره، کاروان، بیعار بین
عالَمی آزار بنگر، عالِمان، بیزار بین
کشوری گر خوار دیدی گمرهی سالار بین
�💔
نقدهای مجلس از زنهار و طوطی وار بود
نَقلِ دولتمردها منفورِ هشت و چهار بود �ع�
💧🖤💧
مغزها بیمار بود و آفتِ پندار بین
هر طرف هشدار بشنو، مژده ی رادار بین
جادّه، هموار و درجا ، سرعت ِاخبار بین
واقعه اظهار و رسماً حُقّه را انکار بین
💔
شایعه بسیار، امّا باورش دشوار بود
دفترِ آمار، غیر از دفترِ ابرار بود
💧🖤💧
روز و شب، اصرار بنگر، حرصِ برگ وبار بین
افتِ کسب و کار بنگر ، لطمه ی بازار بین
بِینِ گیرودارِ قحطی ، دزدِ سُکًاندار بین
دیوِ مردم دار، پشتِ مَحرمی در غار بین
💔
نقش یک غمخوار، در دل، �سایه بر دیوار� بود
جای اقرارِ ضعیفان ، کُنجِ آب انبار بود
💧🖤💧
رشته ی افکار، پیش یوغِ استعمار بین
بر مزارِ مردگان، یک سایٔلِ پَروار بین
افسری سردارِ نامی، ضعفِ او هربار بین
تیپِ سهل انگار را از رتبه برخوردار بین
💔
گردشِ پرگار، دیگر حرفِ معنی دار بود
لای ِطومارِ سند ، اوراقِ پاره پار بود
💧🖤💧
اعتبارِ شخص را از گردن و افسار بین
اقتدارِ نام را در خلوت و انظار بین
اختیارِ نقد را یک رسمِ خودمختار بین
ابتکارِ نظم را در نظم ، ناهنجار بین
💔
یادگاری این چنین گر زود تار و مار بود
افتخارِ شاعرش ، یک لذّتِ فرّار بود
💧🖤💧
ضمیمه شعر《 سایه بر دیوار》:
کلمات هم قافیه با ( دیوار )
که در این شعر به کار رفت.
《 ۸۵ 》مورد و بدون تکرار است.
۵ - - دیوار / کهسار / اشرار / اغیار / تکرار /
۱۰ - - سرشار / ایثار / نیزار / آوار / گلزار /
۱۵ - - دلدار / روزگار / رخسار / رگبار / کشتار /
۲۰ - - پیکار / یار / بر دار / کفتار / دیدار /
۲۵ - - رفتار / آثار / بی مقدار / نمدار / پرخار /
۳۰ - - پربار / هشیار / تار / بیکار / زار /
۳۵ - - هار / بیعار / آزار / بیزار / خوار /
۴۰ - - سالار/ زنهار/ طوطی وار/ هشت و چار/ بیمار/
۴۵ - - پندار / هشدار / رادار / هموار / اخبار /
۵۰ - - اظهار / انکار / بسیار / دشوار / آمار /
۵۵ - - ابرار / اصرار / بار / کار / بازار /
۶۰ - - گیرودار/ سکاندار/ مردم دار/ در غار/ غمخوار/
۶۵ - ( دیوار ) / اقرار / آب انبار / افکار/ استعمار /
۷۰ - - مزار / پروار / سردار / هر بار / سهل انگار /
۷۵ - - برخوردار / پرگار / معنی دار / اعتبار/ افسار/
۸۰ - - اقتدار / انظار / اختیار / خودمختار / ابتکار /
۸۵ - - ناهنجار / یادگار / تار و مار / افتخار / فرار /
💔
قم : بیژنی
🖊#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#شعر
《 گذار ِخیال 》
🌺🍃
شور، نالان شراره میبارد
آهِ حسرت، دوباره میبارد
🍃
قلب، طوفانزده ز بیمهری
ابر ِ غم، پاره پاره میبارد
🌸🍃
درد، پیچان به روی رخساره
ماتمی، بیشماره میبارد
🍃
هجر، حیران چرا به هنگامه
سنگ ِغربت، هماره میبارد
🌺🍃
بغض، پنهان و دل ز شیدائی
شبنمی، بر بهاره میبارد
🍃
شوق، بنیان شود که فردائی
موهبت، هر کناره میبارد
🌸🍃
عشق، سامانگرفت و غم فهمید
ارمغان، آشکاره میبارد
🍃
جان چو سنجید بَهرِ رؤیتِ نور
از دل ِ غم، نظاره میبارد
🌺🍃
چشم پوشید، خاطرش از آه
کز شکیبش، عصاره میبارد
🍃
عطر پیچید، در فضای ضمیر
بوی گل، زان سواره ( ع ) میبارد
🌸🍃
چرخ گردید، آمد آن موعود ( عج )
هر طرف، این بشاره میبارد
🍃
مهر بالید، از دَم ِخورشید
دانه دانه، ستاره میبارد
🌺🍃
ماه خندید، از لبان ِکمان
بیگُمان، استعاره میبارد
🍃
روز چرخید، قوسِ مَه شد بدر
بارقه، زین اشاره میبارد
🌸🍃
صبر تا دید، در گذار ِخیال
نور ِمَه از مناره میبارد
🍃
بذر پاشید، بر دلِ امید
نور تابید و شور ِغم خوابید
🌺🍃
�اَللّهُمّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج�
🍃
قم : بیژنی
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
📌لطفا به ابتدای ابیات این غزل توجه بفرمایید :
شور، نالان / قلب، طوفان / درد، پیچان / هجر، حیران / بغض، پنهان / شوق، بنیان / عشق، سامان /. . . . . .
و ،
جان چو سنجید / چشم پوشید / عطر پیچید / چرخ گردید / مهر بالید / ماه خندید / روز چرخید / صبر تا دید / بذر پاشید /
و
نور تابید /. . . . .
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
. . . . . . �
������ #محرم
《 به نام آفریننده ی آب و آفتاب 》
�� 🖤💧💦 دریایی عطش 💦💧🖤
دشت،
در بارانِ غم، سرخ است،
گر سبز و پُر آب. �����
آب،
از سوزِ غمش از شرم، آب.
گلپَرَک ها،
تشنه و در پیچ و تاب،
آب، نایاب و عدو، غرقابِ خواب،
غرق، در بحرِ شراب.
بنده ی مِی، از عِقاب و بازتاب،
شد تهی از رحم و آب. . .
کاش!
می بارید باران، در سراب.
ای دریغ! از قطره ، آب. . . � 💦🖤💦
ای دریغ! از قطره، آب. . . �� 💧💧
اشک،
بی آب و گُلی بی اشک،
باشد قصّه گو، در وصفِ آب.
مَشک،
بی آب و دلی بی مَشک،
دارد غصّه و در اضطراب.
آبِ ساقی شد حباب،
او چه دارد در جواب ؟!. . .
نازدانه کودکی، بی تابِ آب.
خواب در چشمش نمی آید،
که بیند خوابِ آب.
بَهرِ آرام ِنوای ناله گونش،
لای لایی ندبه گون دارد رباب.
ای دریغ! از قطره، آب. . . 💧💧
ای دریغ! از قطره، آب. . . 💦🖤💦
کاش!
می شد مژده بر او،
در نبودِ شیر، آب،
تا که دلبندش بیاساید ز تاب،
کاش!
باران هدیه می شد بَهرِ گُل، در آفتاب.
کاش!
می تابید بر گلبرگِ پژمرده، شباب.
کاش!
می پاشید بر رخساره ی مهتاب، آب.
آن دَمی که بَدرِ او، بر روی شط،
بنشست در دامانِ آب. . .
کاش!
دریایی عطش،
سیرابِ آب.
ای دریغ! از قطره، آب. . . � 💧💧
ای دریغ! از قطره، آب. . . � 💦🖤💦
وای مادر!
کن شتاب.
ارمغان شد بهرِ اصغر ،
جامِ زرّینی، خوشاب . . .
در گمانم،
شهدِ جامش،
سرخ بود و گرم و ناب . . .
شیرخواره، سرگریبان،
کامیاب . . .
با تبسّم�، روی باب . . .
رفته خواب . . .
روی بالِ آفتاب . . .
بویِ خون . . . بویِ گلاب . . .
نقشِ گویایی، ز نایِ سرخِ غنچه،
جاودان، مانده به قاب.
قاب،
قلبِ آب ، یا قلبِ رباب،
ثبت شد بر خونِ بالِ آفتاب.
ای دریغ! از قطره، آب. . . � 💦🖤💦
ای دریغ! از قطره، آب. . . � 💧💧
����������������������🖊 قم : #بیژنی
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
❤️🖤
السلام علیک یا ثارالله ، یا ابا عبدالله
بحر طویل : 🍂🍃🍂
( ( باران ِغم ) )
تا که باران می نوازاند قلم را عارفانه،
یاد ِمن گیرد نشانه، روزهای جاودانه،
گوئیا از اشک ِخون، خیزد جوانه، می تراود چکه چکه،
یادمانی غمگنانه، یادمان ِروز ِدیرین، سوزش ِآن ظهر ِخونین،
بیکرانه، درد، سنگین، دشت، رنگین!
زینب و صغرای غمگین، اُسوه و دریای ایمان.
همچو آنان، اهل ِخیمه، داغداران، در بر ِکلثوم ِنالان و رباب،
از سوز ِطفلش، سینه پُرخون، مدح گویان.
اصغرش دارد بهانه، سرگریبان، در مقابل، ناوَکی بود و کمانه.
با سکینه بین رقیه، نازدانه دختری هر سو دوانه،
آن میانه، در پی ِمولا حسین و عمه گویان. . . .
🍃🍂🍃
یاد آرم : یاد از آن تشنه کامان.
اشک ها خشکیده و نم نم، چو شبنم، بامدادان، در بهاران.
یادم آید : روز ِجوشش، جوشش ِخون ِدلاوراکبر، آن همرزم ِشیران.
یاد آرم : خیزش ِخون ِدلیران، پاکبازان،
قاسم و عبّاس، آن ماه ِبنی هاشم، علمداری که شد سقّای طفلان.
داد! از داغ ِحسین، آن میر ِشاهان و شهیدان.
قتلگه، شمشیر ِبُرّان،
روی تلّ ِزینبیّه، زینبش لرزان، نواخوان.
شیهه های ذوالجناح و شِکوه ی طفلی هراسان،
غنچهء باغ ِحسن، عبدلَلّه و ناگه شتابان، گشته قربان.
🍃🍂🍃
یاد آرم : از غروب ِآتش و خون، آه ِخار و تازیانه،
غربت ِشام ِغریبان، سوگ و هجران،
کوی در کوی و پیاده، تاول ِپای اسیران، داغداران.
وای ! از آن عابد ِبیمار، مولا با سواران، بر شترهای برهنه،
در غل و زنجیر و همره، روی نی، سرهای تابان،
همچو گوهرهای رخشان.
روز ِعاشورای دیرین،
کاش ! باران بود و باران شسته از خون می نمود آن زخمداران،
پیکران ِبی کفن، ابدان ِعریان،
آن همه رأس ِفروزان، سربداران.
🍃🍂🍃
کاش ! باران بود و بارش، بوسه می زد دانه دانه،
بر لبان ِخشک و عطشان، تشنه کامان.
کاش ! می شد روز ِغم افزای دیرین، بارش ِباران ِشیرین،
مشک ِسقّا پُر ز آب و مژده بهر ِخردسالان.
کاش ! باران، عاشقانه، قطره قطره،
نرم و تَر می کرد آن زیبا گلو، آن غنچهء گل از گلستان.
یا که سیلابش فرو می برد، در آن روز ِخونین،
لشکر ِکفری که شد منفور ِدوران، ایل ِشیطان، غرق ِطوفان. . . .
🍃🍂🍃
فصل ِگرما، قلب ِباران شد به درد و سوی دل گشته روانه،
همنوایی شد بهانه، همدلانه،
بارش ِخونین پیامی شاعرانه، از بر ِنازک دلان، بهر ِعزیزان.
لیک از دل، آتشی دارد زبانه، آتش ِافسوس از ما سوگواران !. . . .
آه ِوجدان !. . . . . . .
کاش ! در باران ِغم، در سوزش ِماه ِمحّرم بود جوشش.
کاش ! خیزش ، کاش ! تابش . . . .
🍃🍂🍃
بعد ِهجران، در ربیع و در بهاران،
کاش ! می شد ارمغانی از شهیدان، ارمغان بر جان نثاران.
جوشش ِخون، خیزش ِدل، تابش ِآیات قرآن. بارشی از نور ِیزدان.
همچو باران . . . . .
بَهر ِیاران. . . . .
کاش ! می شد
آیتی از حجّت ِحق، آرمان و مُنجی ِچشم انتظاران. ( عج )
در محرم، همچو باران، اشک ها گر نوحه دارد هر زمانه ،
عاشقانه، ریزش ِخوناب ِچشم ِاین و آن، بنگر عیان و
گوی با من :
تسلیت، بر رهروان ِخوب ِمولا، اهل ِایمان.
تسلیت، بر شیعیان و بر تمام ِذاکران، از اهل ِعرفان.
تسلیت، بر جمع ِخوبان، چون شما از دوستان ِزار و نالان
همچو باران، دیده گریان، اهل ِایران.
اهل ِایران . . . .
🍃🍂🍃
باسپاس -
🖊قم : بیژنی
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
📩شناسه ۱۴۰۴۰۴۰۷۱۱۲۳
#شعر #شاعر #دلنوشته
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#شعر #شاعر
برای لاله ی پژمرده ، نازنین رقیه علیهاسلام
��� 🖤🌷� �ارمغان عشق�� 🌷🖤
نبض، جانی تازه گیرد از نگار
دل، هوایی تازه دارد خون نگار
▪️❤️
منظرِ خون ، غربتی دارد پُرآه
آه ، سوزِ لاله را آرد گواه
🖤🌷
سوز ، بر مهتاب رنگِ غم گذاشت
رنگِ مه را با نوای شب نگاشت
▪️❤️
شب ، در آهنگِ جرس غمناله داشت
ناله نَه ، فریاد ، بَهرِ لاله داشت
🖤🌷
لاله ی پژمرده پر ، � در خوابِ ناز
خوابِ او ، رؤیای آب و نقشِ راز
▪️❤️
آب و اشک و خون، اسیرِ عشق هم
جلوه های عشق ، مانا شد ز غم
🖤🌷
جلوه ای خونین ، برِ گهواره ماند
واژه ای خونین به مشکِ پاره ماند
▪️❤️
مشکِ ساقی ، شرمسارِ قلبِ یار
قلبِ پار از� درد ، کی گیرد قرار ؟
🖤🌷
بی قرارِ دل ، � خروشِ مشک� بین
در تبِ جمعه ، خروشِ اشک� بین
▪️❤️
ندبه ها در اشک ، گویا� می شود
دیده ها با ا شک ، زیبا می شود
🖤🌷
لاله از اشکِ رخِ عاشق شکفت
با پدر از قلبِ عاشق قصّه گفت
▪️❤️
قصّه ی جام و عطش ، غوغا کند
جام ، شهدی در عطش پیدا کند
🖤🌷
شهدِ مِی ، از چشمِ عاشق می چکید
چشم بالید و ز بارش مژده دید
▪️❤️
بارشِ غم ، تا که بارد زار زار
ارمغانِ عشق ، � بارد از نگار
🖤🌷
����������������������✍️ � قم : #بیژنی �
توضیح :
در این مثنوی�کلمه ای منتخب از هر مصرع
در مصرع بعدی تکرار شده است.
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
💾شناسه14040409070220649
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
۰
💧《 هدیه ای با آه 》💧
🍃 � بر تو سوگند، قلم �🍃
🍃💧
عاشقی، عشق ِتو پیداست قلم، اجرت باد
نغمه های تو، چه زیباست قلم، اجرت باد
💧🍃
در رثـــای غم ِمظلـــوم، نواهــا داری
ندبه های تو، چه شیواست قلم، اجرت باد
🍃💧
نقد ِپر نکته ی تو، نقطه ی عطفی ست ز خون
جوشش ِآن چه هویداست قلم، اجرت باد
💧🍃
دفتر ِعشق ِتو، فریاد ِکدامین درد است ؟
کز غمش خون به رخ ِماست قلم، اجرت باد
🍃💧
در غــم و درد به خلوتگه ِشـعرت بنگر
دل ِما، با تو هم آواست قلم، اجرت باد
💧🍃
آتشی از تــو و داغی به قلوب ِشـیعه
زنده تا گردش ِدنیاست قلم، اجرت باد
🍃💧
تیز، چون خنجری و حنجر ِتو خون بارد
تشنه لب، بی کس و تنهاست قلم، اجرت باد
💧🍃
خیمه هــا ســوخته و بلبلکان، آزرده
از خَس ِپهنه ی صحراست قلم، اجرت باد
🍃💧
وای از فاطمه ( ع ) و قتلگه و پاره ی ماه
او چسان محو ِتماشاست قلم، اجرت باد؟
💧🍃
خطبه ی عابد ِسـجّاد ( ع ) ز تو انشــاء شـد
شاهدت، زینب ِکُبراست ( ع ) قلم، اجرت باد
🍃💧
چه بر او رفت و چه ها دید و بگفت و بشنود
ناله و وصف ِتو گویاست قلم، اجرت باد
💧🍃
ناله ای را که ز دل، نقش زدی دل بشنید
ناله ی غمزده لیلاست ( ع ) قلم، اجرت باد
🍃💧
سوزهای غم ِتو، اشک ِرخ و شور ِبیان
هدیه بر زاده ی زهراست ( ع ) قلم، اجرت باد
💧🍃
خیزش ِخون ِخدا را به کجا باید جُست ؟
رد ِخون، مرقد ِمولاست قلم، اجرت باد
🍃💧
قلب ِشیدای ِمن از شوق ِطوافش آشوب
جان و تن، یکسره غوغاست قلم، اجرت باد
💧🍃
گو به آن دل، که بُوَد با دل ِمن همناله
مرهم از خیمه ی سقّاست ( ع ) قلم، اجرت باد
🍃💧
پرچـمی ســرخ، سـرافراز، سر ِگنبد ِنــور
باب ِحاجات، همان جاست قلم، اجرت باد
💧🍃
خـوان ِپُر رونق ِاطـعام ِعـلـی ( ع ) گسترده
ساقی ( ع ) و مشک، مهیّاست قلم، اجرت باد
🍃💧
فیض ِعشّاق بُوَد درک ِشفا، محضر ِعشق
تربتش، کان ِمداواسـت قلم، اجرت باد
💧🍃
زار زن، عاشق ِزارش بچشد شهد ِوصال
سینه اش غرق ِتمنّاست قلم، اجرت باد
🍃💧
اجرت، افزون ز دعا، ارج ِوی از هجر، فزون
رحمت، از قادر ِداناست قلم، اجرت باد
💧🍃
خون ِدل، فاش نما تا به جهان، فاش شود
کربلا، محشر ِعظماسـت قلم، اجرت باد
🍃💧
تا که داد ِعطش از نای ِتو برمی خیزد
شیون، از عالَم ِبالاســت قلم، اجرت باد
💧🍃
سیل ِاشک، اَر چه نفس های تو سیراب کند
لیک دل، تشنه ی آقاست ( عج ) قلم، اجرت باد
🍃💧
ما چو تو اشک فشان، هم قسم و منتظریم
تا به کی وعده ی فرداست قلم، اجرت باد ؟
💧🍃
ثبت بنمای ز خون، در دل ِما از حاجت
در تپش، ندبه ای برپاست قلم، اجرت باد
🍃💧
بر تو سوگند قلم، � والقلم � از عرش ِبرین
قسم از خالق ِیکتاســت قلم، اجرت باد
💧🍃
مِهر ِحق مُهر چو شد گوشه ی دیوان ِدلت
یاد و نام ِتو به دل هاست قلم، اجرت باد
🍃💧
ســال ها ســال ِدگـر گل، بنـگار و بسرای
روح ِما با تو به نجواسـت قلم، اجرت باد
💧🍃
فخر یابی چو ز دل، نقش ِخدایی بزنی
حرمت و قدر ِتو والاست قلم، اجرت باد
🍃💧
� آه ِهدیه۱� ز دل و شرم ِمن از هدیه ء دل
جـوهرم، قطره ز دریاســت قلم، اجرت باد
💧🍃
توضیح :
� آه ِهدیه ۱�
به حساب ابجد، از نطر تعداد ابیات
( ۳۰ ) یک بیت آخر = ( ۳۱ ) بیت
《 قم : #بیژنی 》
🖊#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۱۴۰۹۳۰
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
۰
ندبه های قصّه گون از دل برای دل :
💧💥� تراوِش های اشک مشک ! �💥💧
دل آزرده جانم، با توام ای دل:
خبر دارم،
ز عاشورا خبر داری، که عشق آموخت.
و آنگه، نام ِزیبای شهادت، نقش شد بر جان،
و جان، از دل ندا سر داد:
شهادت را به هر عنوان پذیرایم،
و آن را دوست می دارم؟
شهادت را،
《 شهادت با ولایت، در نیاز ِعشق 》
شهادت را،
《 شهادت بر ولایت، در نماز ِعشق 》
دل آزرده جان ِمن، بگو با من :
شنیدی تو، به عاشورا
تپش ها از عطش افتاد و
دنیایی تپش برخاست
و دل ها شد، پُر از عشق و عطش بر دل،
و عشق ِسینه کوبیدن میان اشک. . . .
شنیدی تو، به عاشورا خروش مشک. . .
شنیدی از نبرد ِنوگل ِباغ ِحسن ( ع )
در صحنه ی آورد ،
شنیدی تو
رشادت های قاسم ( ع ) را بسان ِمَرد،
خبر داری:
ز�اَحلا مِن عسل� از او کنار ِعّم ( ع ) ،
کنار ِعمّ ( ع ) ،
به وقت ِحنجر و خنجر،
ز کوچک مرد ِنام آور،
ز عبدالله ( ع ) می دانی،
پسرگونه سِپَر بنمود دستش را
به پای عمّ. . . ! ( علیه السلام )
ز رزم ِخوش خرام اکبر ( ع ) ، شنیدی تو،
که وصفش غم . . . !
ز اصغر ( ع ) قصّه می دانی
که شاید لای لای مادرش ( ع ) این بود و
گویی، لای لائی ندبه گون،
بر آب و بر آتش . . . !
و ندبه بر تراوش های اشک ِمشک و
بر ساقی! ( علیه السّلام )
و شاید نغمه ای بی اشک از عمّه ( علیها سلام ) ،
بدون شبنمی بر پرپر ِغنچه،
ز بی آبی . . . !
و اشعار ِسکینه ( ع ) از رقیّه ( ع ) ،
یا که دیگر نوگلان ِگل ( ع ) ،
ز جوی خون!
ز جور ِکوفیان ِدون ( لع ) ، در آن هامون.
در آن هامون ،
تو می دانی چه ها بگذشت؟!
بگو با من که می دانی . . .
تو می دانی شباهنگام ِغریت ها !
چه ها بگذشت. . . . . !
بگو با من، خبر داری:
ز آتش در پیِ غارت!
و میدانی،
برای آتش ِلب، آتش ِتب، سوزش ِآتش،
دوا آب است.
شنیدی تو:
نبودِ جرعه ای آب و در آن آتش،
دوا آتش . . . !
چه بی هنگام و ناهنگام ِآتش ها . . . !
فرار از غارت ِخیمه،
و بی خیمه، شباهنگام ِغربت ها؛
قمرها بر فراز ِنی،
فرا از نی،
نوای قُمریان در پی،
و آهنگ ِجَرَس ، از ناقه ها،
بر ناقه ای در غُل،
یکی تبدار و عابد ( علیه السّلام ) ،
در تلألو همچنان خورشید؛
و در یک دید،
از او، بازتاب ِنور بر زنجیر،
بسانِ چشمکی در شب! . . . .
میانِ آسمان ِتب.
و دیگر سو، به شام ِشام،
مهاجر عندلیبی زاتش ِحرمان،
به هر سو، پَرزنان در جستجوی گل . . .
تو از پرواز ِآن پرسوخته بلبل ( ع ) ، چه می دانی؟ . . .
خبر داری:
ز دیدار ِتنی در دشت،
سری در طشت، ( علیه السّلام )
به بوی گل،
به رنگ ِگل،
دلی افسرد و
آن افسرده دل، پژمرد!
می دانم خبر داری . . .
خبر داری ز او دیگر نوایی نیست!
بگو با من :
صدا از چیست؟
دل بشکسته ات، بشکست؟! . . . .
چه می بینم؟! . . .
مگر بلبل بر آن بنشست!
که می بینم شرار ِآن تو را سوزاند!
امان! از هاله ی سوزان ِقلب عمّه اش
زینب ( علیها سلام ) !
در آن آتش،
وز آن آتش!
وز آن نامردمی های ددان،
از تیره ی آتش ( لع ) !
از آن آتش، بگو با من،
چگونه قصّه ای بهرت سرایم من؟ . . .
که نتوانم! . . .
تو می دانی :
《 محرّم، غم . . . صفر، ماتم . . . 》
《 سحر یا شام . . . سفر تا شام . . . 》
و این قصّه،
نه تنها غصّه ی امروز،
غم هر روز، تا فرداست!
و این غم، مژده ای بر ما
و فردا، هدیه ای بر ماست.
تو می دانی . . . .
تو این را خوب می دانی. . .
من این را خوب میدانم که می دانی.
دل آزرده جان ، ای دل ،
که از آه ِدل زینب ( ع )
نواخوانی و نالانی،
تو این را خوب می دانی !!. . .
تو می دانی . . .
چو از سر، قصّه گوید دل،
و گر قصّه به سر آید،
ز سوز غصّه ها و داغ این قصّه،
دوا و مرهم دل های آزرده،
و مرحم از خدای ماست.
《 قم : #بیژنی 》
* * * * *
🖊#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۱۵۰۸۳۵
#محرم
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🍃🖤🍃 🍃🖤🍃
#محرم
《 مونس روح و روان 》
عمّه زینب:
سرپرست ِگلعذاران، همدم ِغم،
در صبوری، نکته دان و پُرتوان،
در بحر ِایمان، دُرّ و مرجان. . .
عمّه زینب:
مرهمی بر زخمداران،
لیک، در دل، آتشی دارد نهان. . .
دودش ز رخسارش عیان و
گِرد ِاو پَر سوخته، فرزانگان. . .
شمع ِوجودش، راحت ِجان؛
عمّه زینب:
مونس ِروح و روان؛
در دیدگانش، اشک ها خشکیده و نم نم،
چو شبنم، بامدادان، در بهاران. . .
آه و افغان !. . .
دود ِآهی تا فراز ِآسمان،
تا کهکشان، تا عرش ِیزدان؛
یاد از آن. . . !
روی تَلّ ِزینبیّه،
زینب ِمحزون، نواخوان،
خواهر ِزار و پریشان،
راهی ِقربانگه ِسالار ِدین و
سوی مولا ع، مِهر ِرخشان؛
سر زنان، اُفتان و خیزان. . .
چشم در چشم ِبرادر!. . .
داد! از جولان ِخنجر!. . .
شیهه های ذوالجناح و الظّلیمه،
ناله از نای ِعزیزان؛
داغ ، چون کوهی گران،
آتشفشان و
او معین ِدردمندان. . . ؛
زینت ِدامان ِزهرا ع،
دختر ِختم ِرسولان ص،
گنج ِپنهان،
از جفا و جور ِعُدوان،
قد خمیده، ندبه خوان
در غربت ِو سوز ِغریبان،
چون اسیران،
در میان ِعندلیبان، گلرخان،
آزرده جان و دل تپان، سرشار ِماتم،
دل غمین در آن بیابان. . .
قهرمان زینب:
حصار ِریسمان، در دام ِحیوان. . . !؟
رهبر ِدریا دلان و پاک دینان
سوگ ِاو بی مرز و پایان. . .
آه از آن. . . !!!. . . ؟
آه از آن. . . .
�� 《 قم: #بیژنی 》
🍃🖤🍃 🍃🖤🍃
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
🍃《 در انتظار نوید 》🍃
💥
نظر به وادی ِنور و ستاره ها داریم
ز برگ و بار ِگذرها شراره ها داریم
🍃
سراب ِنور ز نار و نشان ِدیده خطاست
اگر به رؤیت ِاین مَه ( عج ) نظاره ها داریم
💥
خطا بُوَد ز گنه، در نگه خطایی نیست
جفا بُوَد که خطا سهم ِدیده ها داریم
🍃
به ماه و مهر1، اگر چه در انتظار ِنوید
خمید جام ِروان و گلایه ها داریم
💥
نظر نشد به غروب و شبانه ی خورشید
ز سوگ ِاین و گناهان چو مویه ها داریم
🍃
نبوده آه که با ناله ها شود سودا
فروغ ِ آه و نگه گر، ز ندبه ها داریم
💥
به مِهر و ماه قسم ، در دعا به یاد آرید
ز نور و نار ِغزل، بس کنایه ها داریم
🍃
بیت۴ // ماه و مهر 1= کنایه از شب و روز
《 قم : #بیژنی 》
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۲۰۱۸۰۲
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
#شعر #شاعر
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
۰
🍃《 دلنالهها 》🍃
دشتِ سرخِ کربلا،
چون برگریزانِ خزان،
در غرّشِ بادی وزان،
پُرناله گشت و
لالهگون، گردانِ میدان.
رزم، پایان! . . .
خصم، شادان . . . !
بزم، بنیان و چراغان! . . .
شامیان و کوفیان،
با آل سفیان، شادمان،
در ورطهی بیداد و طوفان.
رزم پایان . . . !
برقسان و غاصبانه!
لشکرِ دیوانگان،
سرگرمِ طغیان؛
از غنیمت، پُر شد انبان.
بیامان و وحشیانه!
شد جدا، انگشتِ مولا،
بَهرِ انگشتر،
ز غارتهای گرگان و شغالان.
نعرهها مستانه و
آن مردمِ نادان، هزاران.
داد از آن! . . .
یاد آرم : 🍃
خیمهگه، در دود و
شعله، در زبانه؛
مرغکان، بیآشیانه؛
سوزِ هجر و تازیانه؛
آن میان، طفلی یگانه،
آتشی دارد به دامان.
کودکی بیگوشواره،
گوش پاره! . . .
بیگمان، نالان و ترسان!
یاد آرم : 🍃
یاد از: دلنالههای -
آن غروبِ آتش و خون،
ندبهها شد توأمان،
با غربتِ شامِ غریبان.
اختران:
با سوسویِ غمبارِ چشمان.
جنّیان: با اشکِ حرمان،
همنوا با سوگواران؛
داغ، چون کوهی گران،
آتشفشان، . . . !
از سوگِ هفتاد و دو قربان،
بر یتیمان؛
دردِ آن دریادلان،
بیمرز و پایان.
یاد آرم : 🍃
راهیانِ شام و کوفه،
بلبلانِ بوستان و
رهروانِ دینِ یزدان،
دلغمین! . . .
چون بید لرزان.
قافله، بی ساربانی مهربان،
گشته روان، در آن بیابان.
بانوان و خردسالان،
در حصارِ ریسمان،
در دامِ حیوان؛
همسفر با آن لعینان؛
راه بر دلخستگان،
دشوار بود و در پیِ ره،
سوزشِ خارِ مغیلان؛
تاولِ پای اسیران.
لیک، آرامِ دلِ امیدواران،
با تنی تبدار و سوزان،
شد معینِ دردمندان؛
ارمغان، بر پاکدینان؛
زین عنایت، نازد ایران،
شهربانو، مفخر ایران زمین و
سیّدِ سجّاد، از دامانِ بانو،
مقتدای رادمردان، فخرِ ایران.
یاد آرم : 🍃
عابدِ بیمار، مولا، با سواران،
بر شترهای برهنه،
در غل و زنجیر و
همره، روی نی،
سرهای تابان،
نورباران! . . .
در فضا، آوای قرآن! . . .
در قفا، آوای سوزان! . . .
نغمه از: رأسی فروزان؛
ناله از: نایِ عزیزان؛
داد از آن! . . . .
داد از آن! . . . . 🍃
《 قم : #بیژنی 》
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۲۲۰۶۲۵
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🍃❣🍃
《 سجود آخرین 》
روزهای غم سرآید؛
روزهائی دیگر آید؛
تا نوید ِروز ِدیگر،
شیعه را بنگر،
که در برق ِنگاه ِخیس ِاو،
نقشی ز عاشورا ست.
🍃❣🍃
بنگر:
شیعه، اینک تا به آنک،
چشم در راه ِظهور و آرزویش،
فجر ِشیرین ِقیام و انتقام ِ
مهدی آل محمّد، ص
گوهر ِزهرا ست. ع
تا آن روزگار ِشوق،
در آوای مظلومان،
غریو ِخون ِعاشورا، فغان دارد.
ز آزادی و حرّیّت، نشان دارد.
و جریانِ سروشِ سوزناک ِ -
� یا حسینِ � آن،
به قلبِ هر که دل دارد،
گذاری جاودان دارد.
★ نشانش : داغ؛
★ داغش : عمق ِجان، جاوید؛
★ یادش : هر زمان، زاری و
★ دادش : بر زبان، جاری ست.
🍃❣🍃
چه پُر آه است، این دل!
★ این دل ِمسکین. . . .
چه بارانی ست، این دل!
★ این دل ِغمگین. . . .
در این � باران ِغم �،
ای دل :
گلآذین کن، سرودم را،
ز باران ِدرودت،
بر حسین و
بر شهید دین.
درودی، در خور تحسین.
بر این آئین.
�صلوات�
🍃❣🍃
★ دل ِمسکین،
فرا از این،
توانش نیست، آهش را،
ز وصفِ قطره، قطره،
اشکهایش بر تو بشمارد.
★ دل ِغمگین،
توانش نیست،
تا سوز ِدرونش را،
ز وصفِ قطره، قطره،
خونِ دل، بَهر ِتو بنگارد.
وَ تو، ای دل،
قلم، گر از ره ِتمکین،
چنین بسرود، آهش را برای تو،
فرود ِآخرینش را به جان بسپار.
🍃❣🍃
به خاطر دار :
آن گاهی که عطشان از نیازت،
نوشکردی، آب ِشیرین.
یا که بوئیدی ز عرفان، در نمازت،
تربت ِصحرای خونین.
★ خالصانه : ★
با وجودت یک دمی بنما گذر،
بر ساحل ِبحری خروشان.
گر که دیدی، در گذرگاهت،
نمایان شد نمائی از -
غروب ِجانگدازِ مِهر ِرخشان؛
یا که دیدی، چون نسیمی،
از شمیم ِتربتِ خونین ِحضرت،
بوی عزّت، بوی ایثار و شهادت،
هر کجا گشته وزان، بر کوی و برزن.
★ عارفانه : ★
خیمهای زن، در کرانههای ساحل.
🍃❣🍃
★ شاکرانه : ★
در سجود ِآخرینت،
بوسه زن، از عمق ِجان،
آن تربت ِخون ِخدا را.
★ عاشقانه : ★
با گدازت، در عبادت،
پاسداری کن ز حرمت،
خون ِپاک ِکبریا را .
با گذارت، در زیارت،
★ یاد کن : کرببلا را . . .
★ یاد کن : کرب و بلا را . . .
🍃❣🍃
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَ عَجِّل فَرَجَهُم
📩《 قم : #بیژنی 》
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
💾شناسه ۱۴۰۴۰۴۲۸۰۸۳۴
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
۰★حقیقت و گل سرخ هر دو خار دارند. ★۰
����������� � نگهبان گل �
💐🍃
ز خار� ِگل ِسرخ ، این مدّعا ست
حسابم چو خار� ِحقیقت ، جدا ست
💐🍃
حقیقت ، مثالش مثال ِگُل است
به چشم ِبصیرت، ز تلخی دوا ست
💐🍃
ز تیغ ِ بیانش ، چرایی نژند !؟
بسان ِگزندم ، گزندش هُدا ست
💐🍃
ببخشای نیشم ، تو ای گلعذار
به آزردنت گل، ز من این ندا ست
💐🍃
به حکم� ِ قضا ، حافظ ِگل شدم
نگهبان ِگل ، اقتضایش بجا ست
💐🍃
جدایم مکُن� از گلستان� ِعشق
خسِ در گِلم گر کُنی کی روا ست؟
💐🍃
اگر خار گشتم ، تو خوارم مَبین
که دید ِظریفت تو را رهنما ست
💐🍃
چو سیم ِحفاظت ، پُر از خار شد
به دار� ِ بلا ، ایمن� از ابتلا ست
💐🍃
ز نار ِجزا دور گشتن ، خوش است
چه غم، زانکه خار ِجفا در قفا ست
💐🍃
ز پندار� ِحکمت ، ز دیدار� ِخار
نظرکن که گلزار ِرحمت کجا ست
💐🍃
به زنگار� ِ زر وار ، اندیشه دار
که سوسوی دار ِگذر، بی بقا ست
💐🍃
به سیر ِحقیقت ، بِبو ، بوی گل
چو بوی ولای علی ع دلگشا ست
💐🍃
بِپو ، ��برگ برگ ِگل ِ دفترش
ز برگ ِگلی گر شنیدی صدا ست
💐🍃
مرنجان دلی ، تا نرنجی ز خار
اگر پند جُستی ، پسند ِخدا ست
💐🍃
نرنجان گُلی، تا نرنجی ز خار
اگر پند جُستی پسند ِخدا ست
💐🍃
������������� � قم : #بیژنی �
🖊#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
💾شناسه ۱۴۰۴۰۵۰۵۱۸۲۲
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
۰
🍂💧🍃
★《 سوز دشنه 》★
ای دل آتش فشانم:
لحظهای آرامگیر و بشنو از من:
★ شیعهای تو؛
شیعه میداند ز حکمت،
خالق جان و جهان و
قادر کون و مکان،
با امتحانِ بندگان،
میدان برای این و آن گسترد؛
تا مانا بماند،
منطق و آئین قرآن . . . ؛
تا بماند، جاودانه،
تا وَرایِ گردش چرخ و زمانه،
برگ برگِ دین یزدان . . . ؛
🍃💧
★ شیعهای تو؛
شیعه میبالد ز رحمت،
ارمغان گشته،
نثارِ جاننثارانِ الهی،
بینهایت، بارشِ بارانِ احسان؛
تابشِ انوارِ رحمان؛
آن چنانکه: آن سبکباران،
سبکبالان و پرّان؛
تا که گَردان است دوران.
💧🍂
★ شیعهای تو؛
شیعه مینازد ز عزّت:
مُهر گشته، عاشقانه،
ِمهر مولامان،
حسین ابن علی ،
ِمهر فروزان،
میر شاهان و شهیدان،
بر قلوب دوستان،
آزادگان و خوننگاران.
و شهیدانِ حسینی تا هماره،
شادمان، از وصل جانان؛
کامران، در بزم رضوان.
🍃💧
★ شیعهای تو؛
شیعه میفهمد ز رفعت،
مُهر گشته، عارفانه،
تربتِ صحرای قربان؛
تربتی عطرآفرین و عنبرین،
چون گوهری،
درسجدهگاهِ اهل ایمان؛
★ این حکایت:
بینهایت میدرخشد؛
گر چه، جان آید به پایان.
لیک هر دم،
یاد، از آن روزگاران . . . !
داد، از آن ظهر سوزان . . . !
داد، از این! . . . ! اینکه:
قلب شیعه، از طوفان پیشین،
ظلم دیرین، آه دارد.
آهِ شیعه آتشی جانکاه دارد.
💧🍂
★ شیعهام من؛
جامه مِشکین،
زار و غمگین،
آه دارم؛
آتشی جانکاه دارم؛
آهِ سردی، تا ظهور منتقم،
تا لحظهی موعود، بارانی . . . !
🍃💧
تو میدانی:
در این � باران غم �،
در آهِ دم، در آتش ماتم.
★ چه سنگین است!
وصف داستانِ حنجر و خنجر،
وَ نای پیکری گلچین.
★ چه سنگین است!
سوز دشنهای رنگین،
درونِ سینهای مُشکین.
★ چه سنگین است!
یادِ ضربتی پرکین،
به روی قامتی خونین؛
★ چه ننگین است!
در تاریخ، نام دیوِ بدآئین؛
و دستان پلیدِ آن لعین،
با چوب شومِ خیزران و
جام می، چرکین! . . .
💧🍂
★ کدامین آهِ دل را زین مصائب،
میتوان بسرود؟
ز سوزِاین همه ماتم،
چه باید گفت؟! . . .
★ ز عاشورا، چه گویم من؟! . . .
تو میدانی؟ . . .
بگو با من. . . .
چه باید گفت ؟، . . . . ،
🍂💧🍃
《 قم : #بیژنی 》
🖊#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
💾شناسه ۱۴۰۴۰۵۰۷۱۶۳۰
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
۰ ★۰ 🥀 🖤 🍂💚🍂🖤 🥀 ۰★۰
در گذر زندگی ،
تا احساس جان دارد و نفس می دمد،
تا خون جاریست و نبض می تپد،
خوش و ناخوش یادها ،
هماره زنده اند که با خود،
گاه لبخند بیافرینند و
گاه اشک . . . .
و اینک ،
به روز اربعین،
گر جامه های غم به بر کردیم،
ز عمق دل نظر کردیم که :
عاشورائیان در سوگ،
چهل منزل پر از غم را سفر کردند،
چهل روز از غروب روز عاشورا گذر کردند،
چهل شب را پر از ماتم سفر کردند.
و از ایمان،
خطر را سهل دیدند و
صبوری را سپر کردند و
دیگر بار اینک :
که از سوز غم آنان ،
لبخندها می خشکند و اشک ها می جوشند تا
سوگنامه ی مظلومیّت سالار شهیدان ع را
از عمق دل فریاد زنند.
همنوا با اسوه ی استقامت و ایمان ،
صابر ِبی بدیل ِدوران ،
حضرت زینب سلام الله علیها ،
ما شیعیان و
عاشقان آن حضرات علیهم السلام ،
به دل، حبّ علی علیه السلام و
نام زیبای شهید کربلا برلب ،
در بارش باران اشک ،
در اربعین حزن و
عروج جانگداز و سوزناک داغ عاشورا.
که دل ها در عزای حضرت مولا ع
نواخوان است.
سوگوارانه و سیه پوش ،
نالان و سینه کوبان،
گلواژه هایی از دعا پَرمی دهیم و
تسلیت گویان،
از محضر آفریدگار منّان ،
برای عزاداران و زائران اربعین مولا،
حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام،
ارج و اجر افزون ، مسئلت می نمابیم .
آمین و ان شاءالله
《 قم : #بیژنی 》
🖊#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
💾شناسه ۱۴۰۴۰۵۲۲۱۳۲۲
#اربعین
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦ ࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🍃💚🍃 ۱۳۷۱/۵/۲۶ 🍃💚🍃
★💥★ سالروز ورود آزادگان ★ 💥★
《 بیست و ششم مرداد 》
🖤 سالروز پرواز روح مادر 🖤
قلب ِدشمن از قساوت، سنگ بود
بعثیان را، خدعه و نیرنگ بود
جنگ بود و سینه ها پر شور بود
رزمگه، از گلرخان، پر نور بود
گل، اسیر فرقه ای صد رنگ شد
مادرم، از دوری اش دلتنگ شد
قلب ِمادر، گر چه بهرش تنگ شد
بی نشانی، بر دلش چون چنگ شد
شوق ِمادر، مژده ی آزاده بود
بَهر ِگُل، گلخنده اش آماده بود
دیده بر در، بس بغل، بگشاده بود
زِ انتظارش، از نفس، افتاده بود
قصّه های بر لب ِ او، غصّه داشت
غصّه های در شب ِ او، قصّه داشت
مژده ای از قاصدک، بر ما نبود
در تجسّس، یک اثر، بر جا نبود
غرق خون شد گل، چو دل بر عشق داد
مادرم دلخون، گلش در عشق داد
گل، ز محنت، کُنج ِغربت پژمرید
مادرم، بی او، ز فُرقت، پژمرید
لای لای ِقصّه بر لب، شد خموش
وای وای ِغصّه در شب، شد خموش
سالها گشت و گُلم در غربت است؟
بی نشانم در کدامین تربت است؟
جوهری از جان ِعصمت، گر خفاست
گوهران از کان ِعصمت ع، در خفاست
قلب ِ مادر را نگاهی نیست؟ هست
بی نشانم را، پگاهی نیست؟ هست
سربداران، بیرقی پاینده اند
بی نشانه، شاهد ِآینده اند
بی مزاران را، درودم، ماندگار
بی دلان را، دل سرودم، یادگار
🍃 با تقدیم صلوات 💥قم: #بیژنی 🍃
#سیده_معصومه_حبیب_زاده_بیژنی
💾شناسه ۱۴۰۴۰۵۲۶۰۶۳۹
📑#پژوهش_ادملاوند
📡✦ ࿐჻ᭂ