اشعاب. [ اِ ] ( ع مص ) مردن. ( منتهی الارب ). اشعاب مرد؛ مردن وی. ( از اقرب الموارد ). || اشعب عنه ؛ جدا شد از وی بدان سان که بازنگردد. ( از اقرب الموارد ). نیک جدا شدن و مفارقت گزیدنی که از آن بازگشت نباشد. ( منتهی الارب ).