اشطاط. [ اِ ] ( ع مص ) دور رفتن ستور در چرا. ( منتهی الارب ). اشطاط در سوم ؛ دور شدن. ( اقرب الموارد ). || دور شدن در طلب و بتک رفتن. ( منتهی الارب ). اشطاط در طلب ؛ امعان کردن در آن و در اللسان آمده است که گویند: اشط القوم فی طلبنا اِشطاطاً؛ هرگاه ایشان را خواه سواره و خواه پیاده بطلبند. ( از اقرب الموارد ). || اشطاط در حکم ؛ جور کردن بر کسی در حکم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || اشطاط در مفازة؛ دور رفتن در بیابان. ( منتهی الارب ). اشطاط در مفازة؛ رفتن در آن. ( از اقرب الموارد ). اشطاط. [ اَ ] ( اِخ ) ( غدیر... ) ج ِ شَط، بمعنی بعد، یا ج ِ شطط، بمعنی جور و گذشتن از حد است. وغدیر اشطاط نزدیک عُسفان است. ( از معجم البلدان ).