[ویکی الکتاب] معنی أَشْرِکْهُ: شریکش کن
ریشه کلمه:
شرک (۱۶۸ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)
(به فتح - ش) و شرکت و مشارکت به معنی شریک شدن است. اشراک: شریک کردن . شریک:کسی که در کاری یا در چیزی با دیگری سهیم است . در حکومت و تدبیر عالم شریکی نداشته است. مراد از آن شریک مستقل است و گرنه خدا برای تدبیر عالم واسطه هائی از فرشته و غیر آن آفریده است. شرک (به کسر شین) اسم است یعنی عمل شرک چنانکه در صحاح و قاموس و اقرب آمده است و نیز به معنی شریک و نصیب آمده و آن را در آیه ، . یعنی شرک ظلم بزرگی است. مشرک کسی است که برای خدا شریک قرار بدهد چنین شخصی قابل آمرزش نیست مگرآن که در دنیا توبه کند ، . در اینجا لازم است چند مطلب بررسی شود: اقسام شرک شرک اقسامی دارد. 1- شرک در خلقت، مثل عقیده ایرانیان قدیم که خیرات را از یزدان و شرور را از اهریمن میدانستند و میگفتند: یزدان اهریمن را آفریده سپس اهریمن بالاستقلال شرور را آفرید شاید مراد از آیه . همین عقیده باشد و آیه . نیز به آن اشاره دارد که در نفی معبود و خالقی جز خدا صریح است. 2- شرک در تدبیر عالم: مثل عقیده ارباب انواع که اعتقاد به خدای دریا، خدای صحرا، خدای جنگ، خدای عشق، خدای جنگ،، خدای غضب،، و غیره داشتند و برای هر یک مجسمهای به خیال خویش درست کرده بودند و مثل عقیده ستاره پرستان، آفتاب پرستان، و عقیده تثلیت در هند و روم و چین و مصر... و عقیده پرستندگان ستاره شعرای یمانی... مشرکان اینها را مدبر عالم یا دخیل در تدبیر عالم میدانستهاند. در سوره شعراء هست که چون موسی خدا را ربّ العالمین خواند فرعون گفت: او دیوانه است (آیه 27) که فرعون خدا را پرورش دهنده تمام عالم نمیدانست. 3- شرک در عبادت: و آن اینکه خدا را عبادت نمیکردند، بلکه بتها، ارباب انواع، آفتاب، ماه، دریا، رعد، برق، حتی، اشخاصی مثل نمرود و فرعون و... را پرستش میکردند. قرآن مجید که کتاب توحید خالص است در ردّ این خرافات سخت پافشاری میکند راجع به شرک اول میگوید جز خدا خالقی نیست و او خالق و آفریننده تمام اشیاء است ، ، ، ، . و آیات که شاهد اند، خلقت همه چیز در دست خدا است و راجع به واسطه سخن خواهیم گفت. در رد شرک دوم اصرار دارد که جز خدا ربّی، مدبری، مدیری بالاستقلال وجود ندارد مگرآن که خدا آن را اختیاری بدهد . آیه مطلق شریک را نفی میکند اعم ازآن که در خلقت باشد یا در تدبیر یل در عبادت، ، . و نیز در چهل دو مورد آمده «رَبُّ الْعالَمینَ» (المعجم المفهرس) یعنی پرورش دهنده تمام موجودات چنانکه در کلمه «اللّه» گذشت. ، . و خلاصهآن که خالق و اداره کننده عالم خداست. اما در رد شرک سوم: باید دید مشرکان چرا به غیر خدا عبادت میکردند. مشرکان بتهای خود را ضار و نافع میدانستند و منظورشان از عبادت جلب نفع و دفع ضرر بود و کسانیکه آفتاب و ماه و ستارگان و غیره را پرستش میکردند منظور را داشتند زیرا دفع ضرر و جلب نفع از فطریات بشر است و نیز میگفتند: اینها واسطه و شفیعان ما هستند و برای ما هستند و برای ما در پیش خدا کار سازی میکنند. قرآن عقیده آنها را چنین نقل میکند میگفتند: اینها واسطهاند و قدرت آن را دارند که در جلب نفع و دفع ضرر برای ما مؤثر باشند لذا آنها را عبادت میکردند. ولی قرآن فرماید: اینها نفع و ضرر ندارند و خدا آنها را شفاعتگر نکرده است. ایضاً . با در نظر گرفتن اینکه مشرکان عقیده به معاد ندانستند نظرشان از تقرّب به واسطه بتان جلب نفع و دفع ضرر دنیوی بود. ایضاً به حضرت نوح میگفتند . یعنی: جز این نگوئیم که بعضی از خدایان ما به تو آسیبی رسانده که چنین سخنان میگوئی. چنان میدانستند که خدایان آنها قدرت اسیب رساندن دارند. قرآن با تمام کلمه، معبود بودن، مؤثر بودن، واسطه بودن آنها را نفی میکند . . . ایضاً . ایضاً فرموده . و صدها آیه نظیر اینها که همه در رّد معبودهای باطل آمدهاند. خلاصه این بررسی آن است که: خالق تمام موجودات خداست. مدّ بر تمام موجودات خداست. معبود همه عالم خداست. محل نزاع اختلاف پیامبران با مردم اغلب درباره معبود بوده نه درباره خالق. به عبارت دیگر مشرکان نوعاً به خداوند و خالق عالم عقیده داشتند ولی بتها و ارباب را اراده کننده عالم میدانستند و به آنها عبادت میکردند. پیامبران میگفتند: خدا هم خالق است و هم ربّ و مدبّر و عبادت هم خاصّ اوست. و باید او را رب العالمین دانست و به او پرستش کرد بتان تأثیری در امور عالم ندارند آفتاب و ماه و فرمانبراند و معبود نیستند. قرآن فرماید: . یعنی اگر از آنها بپرسی کدام کس آسمانها و زمین را آفریده و آفتاب و ماه رام کرده؟ حتماً حتماً میگویند: خدا. ایضاً آیهئ 25 لقمان و 38 زمر و 9 زخرف و ایضاً . اگر بپرسی که آنها را آفریده؟ حتماً حتماً گویند: خدا. و نیز اینکه میگفتند «شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ» «لِیُقَّرِ بُونا اِلَی اللَّهِ زُلْفی» روشن میکند که به خدا و خالق عالم عقیده داشتهاند. ایضاً در سوره اعراف آیات 59-65-73-85- و در سوره هود آیات: 50-61-84. از حضرت نوح، هود، صالح و غیره نقل شده که همه میگفتند: «یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّه ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ» معلوم میشود صحبت درباره وجود خدا نبوده و به او عقیده داشتند صحبت درباره معبود بود که میگقتند: شما را جز خدا معبودی نیست. حتی در جواب هود میگفتند: . آیا آمدهای تا فقط خدا را عبادت کنیم و از معبود پدران دست برداریم و نیز روشن است که حضرت رسول «صلی اللَّه علیه و آله» میفرمود «قُولُوا لا اِلهَ اِلا اللَّه تُفْلِحُوا» علی هذا وجود خدا مفروغ عنه بوده و پیامبران سلام اللَّه علیهم اصرار داشتند که باید خدا را همانطور که خالق است مدیر عالم بدانید و او را پرستش کنید لذا تبلیغات رسولان درباره ربوبیّت و الوهیت بوده است گر چه درباره وجود خدا نیز بیشتر سخن گفتهاند مخصوصاً در قرآن مجید. قرآن درباره این که تدبیر عالم و کارهای آن همه از خداست کلماتی شیرین و پر معنائی دارد از جمله فرموده . یعنی: سرانجام به سوی اوست، او میگریاند، او میخنداند، او میمیراند، او رنده میکند، او نر و ماده آفریده، خلقت آخرت نیز از اوست و بر عهده اوست، او بینیاز نموده و عطا کرده است. و از قول حضرت ابراهیم نقل میکند: خلقت و هدایتم از اوست. او غذایم میدهد، او سیرابم میکند، و چون مریض شدم او شفایم میدهد. او میمیراندم و سپس زندهام میکند. شعراء:78-81. و صدها آیات دیگر که تدبیر کلیه امور عالم را مخصوص خداوند میکند.. واسطه و شرک باید دانست واسطه غیر از شرک است. قرآن واسطه را قبول دارد. یعنی خداوند با واسطهها و اسباب کار میکند. مثلاً گیاهان را بوسیله باران میرویاند، حیات را بوسیله نور خورشید تدبیر میکند، بندگان خود را بوسیله زمین روزی میدهد. مردگان را بوسیله ملک الموت قبض میکند فرزندان را بوسیله پدر و مادر به دنیا میآورد و هکذا... چنان که نماز، روزه، صدقه و اعمال نیک را وسیله تقرب قرار داده و بندگان را بوسیله پیامبران و امامان علیهم السلام هدایت فرموده است. اگر این واسطهها و اسباب را در کارهای خود مستقل بدانیم آن شرک است و اگر بگوئیم که: خدا آنها را آفریده و زیر نظر خود قرار داده و با اجازه و فرمان خداکار میکنند و از خود استقلالی ندارند بلکه «کُلُّ لَهُ قانِتُونَ» اند در این صورت مخالف قرآن سخن نگفتهایم . هیچ کس جز به امر و اذن خدا واسطه نیست. خدا بواسطهها محیط است و آنها به هیچ وجه به علم خدا احاطه ندارند. و فرموده . و ایضاً . در مقابل این آیه فرموده «اَمِ اتَّخَذوا مِنْ دُونِ اللَّه شُفَعاءَ قُلْ اَوَلوْ کانوا لا یَمْلِکونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ» بت پرستان دو انحراف عمده داشنتد. یکی این که بتها را عبادت میکردند نه خدا را و خود میگفتند «ما نَعْبُدُهُمْ اِلَّا لِیُقَرِّبُونا اِلَی اللَّه زُلفْی» ایضاً میگفتند . دیگر آن که: بتها را شفعاء و واسطههای تقری و اسباب سود و زیان میدانستند و میگفتند «هؤُلاءِ شُفَعائُنا عِنْدَاللَّهِ» قرآن در ردّ این دو قول میفرماید: اینها معبود نیستند معبود همان خالق و رب العالمین است و نیز خدا آنها را واسطه قرار نداده و هیچ کاره هستند . نه اینکه خدا اطلا در عالم، اسباب و واسطه نیافریده است. احترام و شرک احترام و شرک دو چیز جداگانه هستند، محترم داشتن چیزی معبود قرار دادن آن نیست گفتیم: مشرکان خدا را عبادت نمیکردند و بتها را در تدبیر عالم مؤثر میدانستند. مثلاً زیارت قبور پیامبران و امامن و صلحا و پدر و مادر و این که کسی صاحب قبر را شفیع آورده و بگوید: خدایا به احترام صاحب این قبر حوائج مرا بر آورده کن هیچ یک از اینها مصداق شرک نیست و گرنه رسول خدا «صلی اللّه علیه و آله» آن را تحریم میکردند. ما نه به صاحب قبر عبادت میکنیم و نه او را در کاری از کارهای عالم مستقل میدانیم بلکه چون در راه رضای خدا قدم بر داشته و با نفس مبارزه کرده و پیش خدا محترم است او را شفیع قرار میدهیم. خدا نیز او را شفیع قرار داده به عبارت دیگر میگوئیم: خدایا همانطور که ما را بوسیله این امام و این پیامبر هدایت فرموده به حق وی فلان درد ما را دواکن و تو خود برای آنها حق قرارداده و فرمودهای . درست است آنها بر تو حقّی ندارند ولی تو این حق را برای آنها قرار دادهای و فرمودهای . همچنین تقبیل اعتاب مقدسه و تبرک به آنها هیچ یک مصداق شرک نیستند وهّابیها متوجه فرق میان احترام و شرک نشده از این کارها نهی میکنند و به قبور بزرگان اهانت کردهاند. شاهد بارز این سخن حجر الاسود و کعبه است باتفاق اهل اسلام بوسیدن و دست مالیدن به حجر الاسود جایز و ثواب است و همچنین کعبه. و رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم حجر الاسود را استلام فرموده و بوسیده است. همچنین است طواف کعبه فی نفسه لا یضر و لا ینفع اند این مطلب را در کتاب سیری در اسلام فصل شرک مفصلاً توضیح دادهام. و در «عبد» فرق احترام و عبادت بیشتر روشن خواهد شد. مشرکان و اهل کتاب قرآن همواره اهل کتاب را از مشرکان جدا کرده. مثل ایضاً . و نیز آیه . و همچنین آیه . درست است که اهل کتاب عیسی را خدا م پسر خدا و نیز عزیر را پسر خدا میدانستند چنانکه در سوره مائده آیه 17و72 و سورهتوبه آیه 30 آمده و در «ابن» مفصلاً گذشت ولی با وجود این فرآن آنها را مشرکان نخوانده است به عبارت دیگر درباره آنها فرموده . و ایضاً آنها را کافر خوانده و فرموده . ولی درباره آنها نفرموده «اُولئِکَ هُمُ الْمُشْرِکُونَ». اهل کتاب در اصطلاح مشرک اند و در آیه . به شرک آنها تصریح شده ولی در آیات گذشته چنانکه دیدیم آنها را از مشرکان جدا کرده و در احکام اسلامی نیز با مشرکان فرق دارند و از آنها جز یه مقبول است نه از مشرکان. شرک جلی و خفی شرک جلی یکی از شرکهای سه گانه است که گذشت. شرک خفی آن است که غیر خدا را نیز کارها مراعات بکند مثلا بگوید: اگر فلانی نبود عیال من ضایع میشد ولی اگر بگوید خدا فلانی را در کار من سبب کرد اشکالی ندارد آیهای که بر شرک خفی دلالت دارد این آیه است . یعنی با اینکه به خدا ایمان دارند مشرک اند. در تفسیر عیاشی ذیل این آیه از حضرت صادق علیه السلام نقل شده: آن شرک، قول شخص است که میگوید: اگر فلانی نبود هلاک میشدم، اگر او نبود هلاک میشدم، اگر او نبود به فلان بلا گرفتار میشدم، اگر فلانی نبود عیالم از بین میرفت، آیا نمیبینی که برای خدا در ملکش شریک قرار داده که او را روزی میدهد و از بلا میرهاند. راوی گوید گفتم: میگوید اگر خدا به واسطه فلانی بر من منّت نمینهاد هلاک میشدم فرمود: آری این عیب ندارد. ایضاً از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: آن شرک طاعت است نه شرک بندگی، آن در کناهانی است که مرتکب میشوند در آنها به شیطان اطاعت خدا شریک قرار دادند. و شرک عبادت این است که غیر خدا را عبادت کنند. ایضاً این گونه روایات در تفسیر نقل شده است. اینکه امام علیه السلام فرمود شرک اطلاق شده است مثل . سیری در بعضی آیات * . به نظر میآید مراد از این آیه شرک خفی و مراعات غیر خدا با خدا باشد. این در نوع بشر بسیار معمول است چون در نوع بشر بسیار معمول است چون در مخمصه و لا علاجی واقع سود به خدا روی آورد و چون از بلا رهائی یابد باز به عوامل متوسل شده و مشرک میگردد چنانکه آیه ذیل این واقعیّت را روشن میکند . به نظر میآید در اینگونه موارد نیز اگر بعد از رفع خطر بگوئیم: خدا نجات داد یا خدا فلان چیز را سبب قرار داد نورزیدهایم . باید دانست در تأثیر اسباب عادی هزاران شرطها وجود دارد که به ترتیب آنها جز به اراده خدا میسّر نیست لذا اعتماد به ایبارب شرک است مگر آن طور باشد که گفته شد. این سخن رمز فهم بسیاری از آیات شرک است. و نظیر آن را در «رزق» میتوان دید. نا گفته نماند: در ذیل آیه ما نحن فیه پنج آیه درباره مشرکین و بت پرستان است. میشود گفت: آن پنج آیه مطلبی جداگانهاند و آیه مورد بحث مطلبی دیگر. و میشود ذیا مطلب فوق باشند النهایه مطلب به تدریج و سیع گردیده تا بت پرستان و شرک جلی نیز ذکر شده است. * ، . این دو آیه صریح اند در اینکهآن که از دنیا مشرک برود گناهش قابل غفران نیست و اهل آتش است. ولی به ضرورت اسلام ثابت است اگر مشرک توبه کند گناهش آمرزیده میشود. گفتهاند: علت عدم غفران مشرک آن است که خلقت خداوندی بر اساس عبودیّت و ربوبیّت است چنانکه فرموده . و با شرک عبودیت نیست (یعنی رابطه خلقت با خدا قطع شده است). نا گفته نماند آیه اول شرک همه گناهان را قابل آمرزش معرفی میکند. علی هذا گناهان دیگر ممکن است به وسیله شفاعت و اعمال صالحه و رحمت خداوند بخشوده شوند و قید «لِمَنْ یَشاءُ» در جمله «وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ» شاید اشاره به همین اسباب باشد چنانکه از موارد دیگر روشن میشود. در تفسیر عیاشی از حضرت صادق علیه السلام نقل است که فرموده: هر چیز در استثنا این آیه داخل شده است و در وایتی دیگر از آن حضرت آمده کبائر در استثناء داخل شد. بقیّه در «غفر». * . المیزان از مجمع نقل میکند هر چز قذارت دار نجس است گویند: رجل نجس - امرأة نجس - قوم نجس، علّت عدم جمع مصدریّت است. آنگاه فرموده: نهی از دخول مسجد به حسب فهم عرفی آن است که مسلمین از این کار مانع شوند و تعلیل عدم دخول با نجس اعتبار نوعی قذارت و پلیدی در مشرکان است مثل اعتبار نوعی از طهارت برای مسجد الحرام. این قذارت هر آن طور باشد غیر از نجاست معمولی است که حکم شده با آنهابا رطوبت نمیشود ملاقات کرد تمام شد. یعنی به معنی پلید است و آیه نجاست مشرکان را نمیرساند.
ریشه کلمه:
شرک (۱۶۸ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)
(به فتح - ش) و شرکت و مشارکت به معنی شریک شدن است. اشراک: شریک کردن . شریک:کسی که در کاری یا در چیزی با دیگری سهیم است . در حکومت و تدبیر عالم شریکی نداشته است. مراد از آن شریک مستقل است و گرنه خدا برای تدبیر عالم واسطه هائی از فرشته و غیر آن آفریده است. شرک (به کسر شین) اسم است یعنی عمل شرک چنانکه در صحاح و قاموس و اقرب آمده است و نیز به معنی شریک و نصیب آمده و آن را در آیه ، . یعنی شرک ظلم بزرگی است. مشرک کسی است که برای خدا شریک قرار بدهد چنین شخصی قابل آمرزش نیست مگرآن که در دنیا توبه کند ، . در اینجا لازم است چند مطلب بررسی شود: اقسام شرک شرک اقسامی دارد. 1- شرک در خلقت، مثل عقیده ایرانیان قدیم که خیرات را از یزدان و شرور را از اهریمن میدانستند و میگفتند: یزدان اهریمن را آفریده سپس اهریمن بالاستقلال شرور را آفرید شاید مراد از آیه . همین عقیده باشد و آیه . نیز به آن اشاره دارد که در نفی معبود و خالقی جز خدا صریح است. 2- شرک در تدبیر عالم: مثل عقیده ارباب انواع که اعتقاد به خدای دریا، خدای صحرا، خدای جنگ، خدای عشق، خدای جنگ،، خدای غضب،، و غیره داشتند و برای هر یک مجسمهای به خیال خویش درست کرده بودند و مثل عقیده ستاره پرستان، آفتاب پرستان، و عقیده تثلیت در هند و روم و چین و مصر... و عقیده پرستندگان ستاره شعرای یمانی... مشرکان اینها را مدبر عالم یا دخیل در تدبیر عالم میدانستهاند. در سوره شعراء هست که چون موسی خدا را ربّ العالمین خواند فرعون گفت: او دیوانه است (آیه 27) که فرعون خدا را پرورش دهنده تمام عالم نمیدانست. 3- شرک در عبادت: و آن اینکه خدا را عبادت نمیکردند، بلکه بتها، ارباب انواع، آفتاب، ماه، دریا، رعد، برق، حتی، اشخاصی مثل نمرود و فرعون و... را پرستش میکردند. قرآن مجید که کتاب توحید خالص است در ردّ این خرافات سخت پافشاری میکند راجع به شرک اول میگوید جز خدا خالقی نیست و او خالق و آفریننده تمام اشیاء است ، ، ، ، . و آیات که شاهد اند، خلقت همه چیز در دست خدا است و راجع به واسطه سخن خواهیم گفت. در رد شرک دوم اصرار دارد که جز خدا ربّی، مدبری، مدیری بالاستقلال وجود ندارد مگرآن که خدا آن را اختیاری بدهد . آیه مطلق شریک را نفی میکند اعم ازآن که در خلقت باشد یا در تدبیر یل در عبادت، ، . و نیز در چهل دو مورد آمده «رَبُّ الْعالَمینَ» (المعجم المفهرس) یعنی پرورش دهنده تمام موجودات چنانکه در کلمه «اللّه» گذشت. ، . و خلاصهآن که خالق و اداره کننده عالم خداست. اما در رد شرک سوم: باید دید مشرکان چرا به غیر خدا عبادت میکردند. مشرکان بتهای خود را ضار و نافع میدانستند و منظورشان از عبادت جلب نفع و دفع ضرر بود و کسانیکه آفتاب و ماه و ستارگان و غیره را پرستش میکردند منظور را داشتند زیرا دفع ضرر و جلب نفع از فطریات بشر است و نیز میگفتند: اینها واسطه و شفیعان ما هستند و برای ما هستند و برای ما در پیش خدا کار سازی میکنند. قرآن عقیده آنها را چنین نقل میکند میگفتند: اینها واسطهاند و قدرت آن را دارند که در جلب نفع و دفع ضرر برای ما مؤثر باشند لذا آنها را عبادت میکردند. ولی قرآن فرماید: اینها نفع و ضرر ندارند و خدا آنها را شفاعتگر نکرده است. ایضاً . با در نظر گرفتن اینکه مشرکان عقیده به معاد ندانستند نظرشان از تقرّب به واسطه بتان جلب نفع و دفع ضرر دنیوی بود. ایضاً به حضرت نوح میگفتند . یعنی: جز این نگوئیم که بعضی از خدایان ما به تو آسیبی رسانده که چنین سخنان میگوئی. چنان میدانستند که خدایان آنها قدرت اسیب رساندن دارند. قرآن با تمام کلمه، معبود بودن، مؤثر بودن، واسطه بودن آنها را نفی میکند . . . ایضاً . ایضاً فرموده . و صدها آیه نظیر اینها که همه در رّد معبودهای باطل آمدهاند. خلاصه این بررسی آن است که: خالق تمام موجودات خداست. مدّ بر تمام موجودات خداست. معبود همه عالم خداست. محل نزاع اختلاف پیامبران با مردم اغلب درباره معبود بوده نه درباره خالق. به عبارت دیگر مشرکان نوعاً به خداوند و خالق عالم عقیده داشتند ولی بتها و ارباب را اراده کننده عالم میدانستند و به آنها عبادت میکردند. پیامبران میگفتند: خدا هم خالق است و هم ربّ و مدبّر و عبادت هم خاصّ اوست. و باید او را رب العالمین دانست و به او پرستش کرد بتان تأثیری در امور عالم ندارند آفتاب و ماه و فرمانبراند و معبود نیستند. قرآن فرماید: . یعنی اگر از آنها بپرسی کدام کس آسمانها و زمین را آفریده و آفتاب و ماه رام کرده؟ حتماً حتماً میگویند: خدا. ایضاً آیهئ 25 لقمان و 38 زمر و 9 زخرف و ایضاً . اگر بپرسی که آنها را آفریده؟ حتماً حتماً گویند: خدا. و نیز اینکه میگفتند «شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ» «لِیُقَّرِ بُونا اِلَی اللَّهِ زُلْفی» روشن میکند که به خدا و خالق عالم عقیده داشتهاند. ایضاً در سوره اعراف آیات 59-65-73-85- و در سوره هود آیات: 50-61-84. از حضرت نوح، هود، صالح و غیره نقل شده که همه میگفتند: «یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّه ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ» معلوم میشود صحبت درباره وجود خدا نبوده و به او عقیده داشتند صحبت درباره معبود بود که میگقتند: شما را جز خدا معبودی نیست. حتی در جواب هود میگفتند: . آیا آمدهای تا فقط خدا را عبادت کنیم و از معبود پدران دست برداریم و نیز روشن است که حضرت رسول «صلی اللَّه علیه و آله» میفرمود «قُولُوا لا اِلهَ اِلا اللَّه تُفْلِحُوا» علی هذا وجود خدا مفروغ عنه بوده و پیامبران سلام اللَّه علیهم اصرار داشتند که باید خدا را همانطور که خالق است مدیر عالم بدانید و او را پرستش کنید لذا تبلیغات رسولان درباره ربوبیّت و الوهیت بوده است گر چه درباره وجود خدا نیز بیشتر سخن گفتهاند مخصوصاً در قرآن مجید. قرآن درباره این که تدبیر عالم و کارهای آن همه از خداست کلماتی شیرین و پر معنائی دارد از جمله فرموده . یعنی: سرانجام به سوی اوست، او میگریاند، او میخنداند، او میمیراند، او رنده میکند، او نر و ماده آفریده، خلقت آخرت نیز از اوست و بر عهده اوست، او بینیاز نموده و عطا کرده است. و از قول حضرت ابراهیم نقل میکند: خلقت و هدایتم از اوست. او غذایم میدهد، او سیرابم میکند، و چون مریض شدم او شفایم میدهد. او میمیراندم و سپس زندهام میکند. شعراء:78-81. و صدها آیات دیگر که تدبیر کلیه امور عالم را مخصوص خداوند میکند.. واسطه و شرک باید دانست واسطه غیر از شرک است. قرآن واسطه را قبول دارد. یعنی خداوند با واسطهها و اسباب کار میکند. مثلاً گیاهان را بوسیله باران میرویاند، حیات را بوسیله نور خورشید تدبیر میکند، بندگان خود را بوسیله زمین روزی میدهد. مردگان را بوسیله ملک الموت قبض میکند فرزندان را بوسیله پدر و مادر به دنیا میآورد و هکذا... چنان که نماز، روزه، صدقه و اعمال نیک را وسیله تقرب قرار داده و بندگان را بوسیله پیامبران و امامان علیهم السلام هدایت فرموده است. اگر این واسطهها و اسباب را در کارهای خود مستقل بدانیم آن شرک است و اگر بگوئیم که: خدا آنها را آفریده و زیر نظر خود قرار داده و با اجازه و فرمان خداکار میکنند و از خود استقلالی ندارند بلکه «کُلُّ لَهُ قانِتُونَ» اند در این صورت مخالف قرآن سخن نگفتهایم . هیچ کس جز به امر و اذن خدا واسطه نیست. خدا بواسطهها محیط است و آنها به هیچ وجه به علم خدا احاطه ندارند. و فرموده . و ایضاً . در مقابل این آیه فرموده «اَمِ اتَّخَذوا مِنْ دُونِ اللَّه شُفَعاءَ قُلْ اَوَلوْ کانوا لا یَمْلِکونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ» بت پرستان دو انحراف عمده داشنتد. یکی این که بتها را عبادت میکردند نه خدا را و خود میگفتند «ما نَعْبُدُهُمْ اِلَّا لِیُقَرِّبُونا اِلَی اللَّه زُلفْی» ایضاً میگفتند . دیگر آن که: بتها را شفعاء و واسطههای تقری و اسباب سود و زیان میدانستند و میگفتند «هؤُلاءِ شُفَعائُنا عِنْدَاللَّهِ» قرآن در ردّ این دو قول میفرماید: اینها معبود نیستند معبود همان خالق و رب العالمین است و نیز خدا آنها را واسطه قرار نداده و هیچ کاره هستند . نه اینکه خدا اطلا در عالم، اسباب و واسطه نیافریده است. احترام و شرک احترام و شرک دو چیز جداگانه هستند، محترم داشتن چیزی معبود قرار دادن آن نیست گفتیم: مشرکان خدا را عبادت نمیکردند و بتها را در تدبیر عالم مؤثر میدانستند. مثلاً زیارت قبور پیامبران و امامن و صلحا و پدر و مادر و این که کسی صاحب قبر را شفیع آورده و بگوید: خدایا به احترام صاحب این قبر حوائج مرا بر آورده کن هیچ یک از اینها مصداق شرک نیست و گرنه رسول خدا «صلی اللّه علیه و آله» آن را تحریم میکردند. ما نه به صاحب قبر عبادت میکنیم و نه او را در کاری از کارهای عالم مستقل میدانیم بلکه چون در راه رضای خدا قدم بر داشته و با نفس مبارزه کرده و پیش خدا محترم است او را شفیع قرار میدهیم. خدا نیز او را شفیع قرار داده به عبارت دیگر میگوئیم: خدایا همانطور که ما را بوسیله این امام و این پیامبر هدایت فرموده به حق وی فلان درد ما را دواکن و تو خود برای آنها حق قرارداده و فرمودهای . درست است آنها بر تو حقّی ندارند ولی تو این حق را برای آنها قرار دادهای و فرمودهای . همچنین تقبیل اعتاب مقدسه و تبرک به آنها هیچ یک مصداق شرک نیستند وهّابیها متوجه فرق میان احترام و شرک نشده از این کارها نهی میکنند و به قبور بزرگان اهانت کردهاند. شاهد بارز این سخن حجر الاسود و کعبه است باتفاق اهل اسلام بوسیدن و دست مالیدن به حجر الاسود جایز و ثواب است و همچنین کعبه. و رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم حجر الاسود را استلام فرموده و بوسیده است. همچنین است طواف کعبه فی نفسه لا یضر و لا ینفع اند این مطلب را در کتاب سیری در اسلام فصل شرک مفصلاً توضیح دادهام. و در «عبد» فرق احترام و عبادت بیشتر روشن خواهد شد. مشرکان و اهل کتاب قرآن همواره اهل کتاب را از مشرکان جدا کرده. مثل ایضاً . و نیز آیه . و همچنین آیه . درست است که اهل کتاب عیسی را خدا م پسر خدا و نیز عزیر را پسر خدا میدانستند چنانکه در سوره مائده آیه 17و72 و سورهتوبه آیه 30 آمده و در «ابن» مفصلاً گذشت ولی با وجود این فرآن آنها را مشرکان نخوانده است به عبارت دیگر درباره آنها فرموده . و ایضاً آنها را کافر خوانده و فرموده . ولی درباره آنها نفرموده «اُولئِکَ هُمُ الْمُشْرِکُونَ». اهل کتاب در اصطلاح مشرک اند و در آیه . به شرک آنها تصریح شده ولی در آیات گذشته چنانکه دیدیم آنها را از مشرکان جدا کرده و در احکام اسلامی نیز با مشرکان فرق دارند و از آنها جز یه مقبول است نه از مشرکان. شرک جلی و خفی شرک جلی یکی از شرکهای سه گانه است که گذشت. شرک خفی آن است که غیر خدا را نیز کارها مراعات بکند مثلا بگوید: اگر فلانی نبود عیال من ضایع میشد ولی اگر بگوید خدا فلانی را در کار من سبب کرد اشکالی ندارد آیهای که بر شرک خفی دلالت دارد این آیه است . یعنی با اینکه به خدا ایمان دارند مشرک اند. در تفسیر عیاشی ذیل این آیه از حضرت صادق علیه السلام نقل شده: آن شرک، قول شخص است که میگوید: اگر فلانی نبود هلاک میشدم، اگر او نبود هلاک میشدم، اگر او نبود به فلان بلا گرفتار میشدم، اگر فلانی نبود عیالم از بین میرفت، آیا نمیبینی که برای خدا در ملکش شریک قرار داده که او را روزی میدهد و از بلا میرهاند. راوی گوید گفتم: میگوید اگر خدا به واسطه فلانی بر من منّت نمینهاد هلاک میشدم فرمود: آری این عیب ندارد. ایضاً از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: آن شرک طاعت است نه شرک بندگی، آن در کناهانی است که مرتکب میشوند در آنها به شیطان اطاعت خدا شریک قرار دادند. و شرک عبادت این است که غیر خدا را عبادت کنند. ایضاً این گونه روایات در تفسیر نقل شده است. اینکه امام علیه السلام فرمود شرک اطلاق شده است مثل . سیری در بعضی آیات * . به نظر میآید مراد از این آیه شرک خفی و مراعات غیر خدا با خدا باشد. این در نوع بشر بسیار معمول است چون در نوع بشر بسیار معمول است چون در مخمصه و لا علاجی واقع سود به خدا روی آورد و چون از بلا رهائی یابد باز به عوامل متوسل شده و مشرک میگردد چنانکه آیه ذیل این واقعیّت را روشن میکند . به نظر میآید در اینگونه موارد نیز اگر بعد از رفع خطر بگوئیم: خدا نجات داد یا خدا فلان چیز را سبب قرار داد نورزیدهایم . باید دانست در تأثیر اسباب عادی هزاران شرطها وجود دارد که به ترتیب آنها جز به اراده خدا میسّر نیست لذا اعتماد به ایبارب شرک است مگر آن طور باشد که گفته شد. این سخن رمز فهم بسیاری از آیات شرک است. و نظیر آن را در «رزق» میتوان دید. نا گفته نماند: در ذیل آیه ما نحن فیه پنج آیه درباره مشرکین و بت پرستان است. میشود گفت: آن پنج آیه مطلبی جداگانهاند و آیه مورد بحث مطلبی دیگر. و میشود ذیا مطلب فوق باشند النهایه مطلب به تدریج و سیع گردیده تا بت پرستان و شرک جلی نیز ذکر شده است. * ، . این دو آیه صریح اند در اینکهآن که از دنیا مشرک برود گناهش قابل غفران نیست و اهل آتش است. ولی به ضرورت اسلام ثابت است اگر مشرک توبه کند گناهش آمرزیده میشود. گفتهاند: علت عدم غفران مشرک آن است که خلقت خداوندی بر اساس عبودیّت و ربوبیّت است چنانکه فرموده . و با شرک عبودیت نیست (یعنی رابطه خلقت با خدا قطع شده است). نا گفته نماند آیه اول شرک همه گناهان را قابل آمرزش معرفی میکند. علی هذا گناهان دیگر ممکن است به وسیله شفاعت و اعمال صالحه و رحمت خداوند بخشوده شوند و قید «لِمَنْ یَشاءُ» در جمله «وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ» شاید اشاره به همین اسباب باشد چنانکه از موارد دیگر روشن میشود. در تفسیر عیاشی از حضرت صادق علیه السلام نقل است که فرموده: هر چیز در استثنا این آیه داخل شده است و در وایتی دیگر از آن حضرت آمده کبائر در استثناء داخل شد. بقیّه در «غفر». * . المیزان از مجمع نقل میکند هر چز قذارت دار نجس است گویند: رجل نجس - امرأة نجس - قوم نجس، علّت عدم جمع مصدریّت است. آنگاه فرموده: نهی از دخول مسجد به حسب فهم عرفی آن است که مسلمین از این کار مانع شوند و تعلیل عدم دخول با نجس اعتبار نوعی قذارت و پلیدی در مشرکان است مثل اعتبار نوعی از طهارت برای مسجد الحرام. این قذارت هر آن طور باشد غیر از نجاست معمولی است که حکم شده با آنهابا رطوبت نمیشود ملاقات کرد تمام شد. یعنی به معنی پلید است و آیه نجاست مشرکان را نمیرساند.
wikialkb: أَشْرِکْه