اشرمه

لغت نامه دهخدا

( آشرمه ) آشرمه. [ ش ُ م َ / م ِ ] ( اِ ) زین و برگ. یراق اسب. || نمدزین.
- آشرمه دریده ؛ بی سروپا، و آن دشنامی است. و رجوع به آدرم و آدرمه و اترمه شود.

فرهنگ فارسی

( آشرمه ) ( اسم ) ۱ - نمد زین اسب و مانند آن تکلتو . ۲ - زینی که نمد زین آن دو نیم بود . ۳ - درفشکه بدان نمد زین دوزند . ۴ - سلاح مانند خنجر و شمشیر و تیر و کمان
زین و برگ یراق
آترمه، آدرم، ین وبرگ، نمدزین اسب

فرهنگ معین

( آشرمه ) (شُ مِ ) ( اِ. ) آدرم .

فرهنگ عمید

( آشرمه ) زین و برگ، نمد زین اسب.

گویش مازنی

( آشرمه ) /aashorme/ بند کفل اسب از جنس چرم

دانشنامه آزاد فارسی

آشرمه. آشْرَمَه (ashrama)
(یا: اشرام) نام هر یک از دوره های چهارگانۀ زندگی انسان بنابر تعالیم برهمایی. دوره ها به ترتیب عبارت اند از برهماچاریا (دورۀ دانش اندوزی)، گریهست ها (دورۀ خانه داری)، وَنَپرست ها (دورۀ جنگل نشینی)، و سَنْیاسی (دورۀ ترک دنیا).

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی آشرمه از ریشه ی دو واژه ی آش و رمه فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

اشرمهاشرمهاشرمهاشرمهاشرمه
آشرمه کلمه ای تورکی است که در اصل آشیرما بوده و از فعل آشیرماق به معنی رد کردن گرفته شده که ریشه آن آشیر بوده و وقتی پسوند ما بدان اضافه می شود به شکل آشیرما و به معنی رد شونده در می آید که به صورت آشرمه و به معنی زین و یراق اسب وارد فارسی شده است
تسمه نواری که حلقه های دهانه ی حیوان را به پیشانی بند او وصل می کند .

بپرس