اشراط
لغت نامه دهخدا
اشراط. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ شَرط. ( ترجمان علامه جرجانی ص 61 ). ج ِ شَرَط. نشانه ها. و اشراطالساعة؛ نشانه های قیامت. ( منتهی الارب ). نشانه های رستخیز. || اشراط قوم ؛ نجبا و اشراف و بزرگواران. مردم فرومایه. از اضداد است. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِخ ) دو ستاره اند بنام شرطان در برج حمل و آن هر دو شاخ وی است. یقال : اذا طلع الشرطان القت الابل اوبارها فی الاعطان. و بجانب شمال ستاره ای است خرد، بعض عرب این هر سه را از منازل قمر گویند و اشراط نامند. و منه : اذا طلعت الاشراط ظهرت الانباط جمع النبط للماء. ( منتهی الارب ). اشراطُ مثلث ، و آن نام صورت هفدهم از صور شمالی فلکی قدماست. ( مفاتیح ). اشراط را نطح و ناطح نیزخوانند. رجوع به شرطان و شرطین و نطح و ناطح شود.
فرهنگ فارسی
نشان کردن شتر و گوسپند و جز آن جهت فروختن . نشان کردن . اعلان کردن باینکه شتر برای فروش است .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
شرط ها
جمع شرط
نشانه ها
علائم
کبک جنگی را بیاموزان تو صلح
مر خروسان را نما اشراط صبح
✏ �مولانا�
جمع شرط
نشانه ها
علائم
کبک جنگی را بیاموزان تو صلح
مر خروسان را نما اشراط صبح
✏ �مولانا�