اشداق

لغت نامه دهخدا

اشداق. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ شِدْق ، بمعنی کنج دهان از جانب باطن رخسار و هر دو جانب رودبار و هر دو کناره آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): از سر شوق سعادت و حرص شهادت به اشداق آن مخاوف وافواه آن نتایف رفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 408 ).

فرهنگ عمید

= شدق

پیشنهاد کاربران

کلمه ( اشداق ) جمع ( شدق ) - بکسره شین - است که بمعنای زاویه دهان ازطرف داخل است . و یا به عبارتی باطن گونه های است ، و اینکه در روایت آمده سخن را با ( اشداق ) خود آغاز و با ( أشداق ) خود ختم می کرد کنایه
...
[مشاهده متن کامل]
است از فصاحت ، وقتی گف ته می شود فلانی تشدق کرد معنایش این است که شدق خود را بمنظور فصیح سخن گفتن پیچاند .

بپرس