اشخال
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
آشغال: آخال، خاکروبه، خاشاک، هرچیزدورریختنی
( آش خال ) آشغال افکندنی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
آشخال: آشغال: آخال، خاکروبه، خاشاک، هرچیزدورریختنی.
( ( روی باتلاق تاریکی و لجن گرفته بود. مانند دیگی بود که چرم کهنه و آشخال توش میجوشید. ) ) ( صادق چوبک، چرا دریا توفانی شده بود. )
( ( روی باتلاق تاریکی و لجن گرفته بود. مانند دیگی بود که چرم کهنه و آشخال توش میجوشید. ) ) ( صادق چوبک، چرا دریا توفانی شده بود. )