اشحان

لغت نامه دهخدا

اشحان. [ اِ ] ( ع مص ) پر کردن شهر را به اسبان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پر کردن شهر را به خیل . ( از اقرب الموارد ). || آماده گریستن شدن کودک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). لب برچیدن. مهیا شدن کودک برای گریستن. || در نیام کردن شمشیر را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || برهنه کردن شمشیر را. از اضداد است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || آماده شدن تا سر کردن تیر را برای کسی. ( منتهی الارب ). اشحن له بسهم ؛ استعد له لیرمیه. ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران