اشتقاق

/~eSteqAq/

برابر پارسی: برگرفتن، برگرفته، برگیری، شکافتن

معنی انگلیسی:
derivation, provenance

لغت نامه دهخدا

اشتقاق. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) گرفتن کلمه ای از کلمه ای. ( غیاث ) ( منتخب اللغات ) ( منتهی الارب ). ستدن کلامی از کلامی. ( تفلیسی ). سخنی از سخنی شکافتن. ( زوزنی ). برآوردن سخنی از سخنی. شکافتن سخنی از سخنی. ( تاج المصادر ). ستدن کلام از کلام. کلمه ای را از کلمه ای گرفتن و برآوردن چنانکه گویند: ضَرَب َ از ضَرب مشتق است. ( از اقرب الموارد ). اشتقاق کلمه ای از کلمه ای ؛ شکافتن سخنی از سخنی. ( زمخشری ). بیرون آوردن کلمه ای از کلمه دیگر بشرط آنکه در معنی و ترکیب با هم مناسب و در صیغه مغایر باشند. ( از تعریفات جرجانی ). || در صحاح آمده است : الاخذ فی الکلام و فی الخصومة یمیناً و شمالاً مع ترک القصد و هو مجاز. ( تاج العروس ). در سخن و خصومت چپ و راست را گرفتن با ترک قصد. ( از اقرب الموارد ). درآمدن در سخن و سخن را در خصومت چپاراست بردن و به چپ و راست رفتن در آن حال. ( منتهی الارب ). || اسب در دویدن ، به چپ و راست رفتن. || راه فلات را پیمودن و از آن گذشتن. ( از اقرب الموارد ). || شکافتن. ( غیاث ) ( منتخب اللغات ). شکافته شدن. جدا شدن. رجوع به شکافتن شود. || نیمی از چیزی فاستدن. ( زوزنی ). نیمه چیزی راگرفتن. ( منتهی الارب ). نیمه گرفتن هیزم و جز آن. ( غیاث ) ( منتخب اللغات ). نیمی فاستدن. ( تاج المصادر ). نیمه چیزی را گرفتن ( چون ) هیزم و جز آن. ( از آنندراج ) . نیمه چیزی را گرفتن چنانکه در العباب آمده است. ( از تاج العروس ). نیمه چیزی ستاندن. || بنیان الشی من المرتجل. ( تاج العروس ). اصل هر چیزی. ( ناظم الاطباء ) :
هم بدان رو کاشتقاق فعلی از فعلی بود
چرخ و سعد از کنیت و نام تو گیرند اشتقاق.
منوچهری.
معنی از اشتقاق دور افتاد
کز صلف کبر واز اسف کبر است.
خاقانی.
|| یکی از علوم ادبی است. حاجی خلیفه آرد: اشتقاق دانشی است که در آن از چگونگی بیرون آوردن کلمه ای از کلمه ای دیگر گفتگو میشود و باید میان کلمه اصلی «مخرج » و کلمه دوم «خارج » اصالةً و فرعاً به اعتبار جوهر آن ، مناسبتی وجود داشته باشد. و قید اخیر «جوهر» علم صرف را از این تعریف خارج میکند، زیرا در علم صرف نیز درباره اصالت و فرعیت میان کلمه ها گفتگو میشود لیکن برحسب هیئت آنها است و از جوهریت آن بحث نمیکند، مثلاً در اشتقاق از مناسبت نهق و نعق برحسب ماده آنها بحث میشود و در صرف از مناسبت آنها برحسب هیئت هر یک سخن میرود و بنابراین دو دانش مزبور از هم متمایز شدندو توهّم اینکه ممکن است صرف و اشتقاق یک دانش باشد،از میان رفت. موضوع دانش اشتقاق مفردات کلام از لحاظمزبور است. مبادی این دانش بسیار است ، از قبیل قواعد مخارج حروف. و مسائل آن عبارت از قواعدی هستند که بدانها میتوان شناخت اصلیت و فرعیت میان مفردات از چه طریق و بچه شیوه است. و دلائل آن از قواعد علم مخارج و تتبع مفردات الفاظ عرب و استعمالات آنها استنباط میشود. و غرض از علم اشتقاق ، بدست آوردن ملکه ای است که بدان انتساب بر وجه صواب را میشناسند و غایت این علم احتراز خلل در انتساب است. و باید دانست که مدلول جواهر مخصوصاً از لغت شناخته میشود و انتساب کلمات به یکدیگر بصورت کلی اگر در جوهر باشد، آنرا اشتقاق گویند و اگر در هیئت باشد، آنرا صرف خوانند و از اینجا تفاوت میان دانشهای سه گانه لغت ، اشتقاق ، صرف آشکار میشود و معلوم میگردد که اشتقاق واسطه میان دو دانش دیگر است و بهمین سبب در تعلیم آنرا پیش از صرف و پس از لغت به متعلّم می آموزند. گذشته ازین دانش اشتقاق را غالباً در کتب تصریف می آورند و کمتر آنرا مستقلاً تدوین میکنند و این امر یا بسبب کمی قواعد اشتقاق و یا بعلت اشتراک آن دو در مبادی است و میتوان گفت همین امر از جمله موجباتی است که دو دانش مزبور را یکی میشمرند، در صورتی که اتحاد در تدوین ، مستلزم اتحاد در نفس امر نیست. صاحب «الفوائد الخاقانیة» آرد: اشتقاق را گاهی به اعتبار علم میگیرند و گاهی به اعتبار عمل. یعنی مثلاً کلمه «ضارب » با کلمه «ضرب »در حروف اصول و معنی موافق است ، بنابر اینکه واضع در برابر معنی حروفی تعیین کرده و از آن الفاظ بسیاری در برابر معانی منشعب شده ، برحسب اقتضای رعایت تناسب جدا ساخته است. پس اشتقاق عبارت از همین انشعاب و بیرون کشیدن الفاظ است. و بنابراین ، تعریف آن برحسب آگاهی به این انشعابی که از وضع صادر میشود، این است که میان دو لفظ در معنی و ترکیب تناسبی یافت شود تاردّ یکی از آنها به دیگری و گرفتن لفظی از لفظ دیگراز این راه شناخته گردد و اگر آنرا از حیث احتیاج یکی از آن الفاظ به عملش در نظر بگیریم ، آن وقت آنرا به اعتبار عمل میشناسیم و میگوئیم اشتقاق عبارت از گرفتن فرعی از اصلی است که با آن در حروف اصول موافق باشد و بر معنائی دلالت کند که با معنی کلمه اصلی سازگار باشد - انتهی.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - شکافتن گرفتن ( اصل و ریش. کلمه و غیره . ) ۲ - در آمدن در سخن ( غم ) . ۳ - ادبیات دانشی است که در آن از چگونگی بیرون آوردن کلمه ای از کلم. دیگر که بین آنها اصاله و فرعا مناسبتی وجود دارد گفتگو میشود . ۴ - بیرون آمدن و نشائ ت لفظی از لفظ دیگر بطریقی که در لفظ و معنی مناسبتی وجود داشته باشد مثلا : روش رونده روا روان رفتن که از ( رو ) بیرون آمدهاند مشتق محسوب میشوند . ۵ - یا اقتضاب آنست که گوینده یا نویسنده کلماتی آورد که از یک ماده مشتق باشند مانند : ( نشد مقبول مقبولان عالم قبولی در دل ناقابلم نیست . ) ( علی نقی کمره یی ) جمع : اشتقاقات .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - شکافتن ، نیمة چیز ی را گرفتن .۲ - بیرون آوردن کلمه ای از کلمة دیگر که در لفظ و معنی بین کلمه اصلی و کلمه دوم مناسبتی وجود داشته باشد. ج . اشتقاقات .

فرهنگ عمید

۱. (زبان شناسی ) گرفتن کلمه ای از کلمۀ دیگر، بیرون آوردن کلمه ای از کلمۀ دیگر که در لفظ و معنی بین کلمۀ اصلی و کلمۀ دوم مناسبتی وجود داشته باشد.
۲. (ادبی ) در بدیع، به کار بردن کلماتی که از یک ماده مشتق شده باشند در شعر یا نثر، مانندِ عزل و معزول، افتخار و تفاخر، حکمت و حکیم، مانندِ این شعر: حکیم آن کس که حکمت نیک داند / سخن محکم به حکم خویش راند، اقتضاب.

فرهنگستان زبان و ادب

{derivation} [زبان شناسی] یکی از دو فرایند اصلی در واژه سازی که ازطریق آن با افزودن وند به پایه، واژه ای تازه ساخته می شود

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اشتقاق (ابهام زدایی). واژه اشتقاق ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • اشتقاق (اصول)، یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم اصول به معنای لفظی را از لفظ دیگر گرفتن با اشتراک در حروف اصلی• اشتقاق (ادبیات عرب)، اصطلاحی در دستور زبان عربی به معنای گرفتن لفظی از لفظ دیگر به شرط مناسبت در معنی و ترکیب • اشتقاق (ادبیات فارسی)، یکی از اصطلاحات بکار رفته در ادبیات فارسی به معنای گرفتن کلمه ای را از ریشۀ فعل
...

[ویکی فقه] اشتقاق (ادبیات عرب). اِشْتِقاق ، اصطلاحی در دستور زبان عربی است.
این علم شباهت فراوانی با علم صرف دارد. و کلمات را از این جهت که تداوم اصل و کدام فرع آن است بررسی می کند.
. ر.ک: سید علیخان کبیر، همان، ص ۲۳؛ ر.ک: مدرس افغانی، محمد علی، مکررات المدرس، مطبعه النعمانی، نجف، ۱۳۸۹ ق، چ ۲، ج ۱، ص ۲۴.
اشتقاق در لغت به معنی بر گرفتن بخشی از یک چیز است این کلمه تقریباً معادل علم ریشه شناسی ، و در اصطلاح دانشمندان عرب در آوردن یک لفظ از لفظی دیگر است به شرط مناسبت در معنی و ترکیب ، و مغایرت در ساخت .
علی جرجانی ، التعریفات ، ج۱، ص۲۷، بیروت ، ۱۹۸۵م .
موضوع اشتقاق از دیرباز توجه بسیاری از دانشمندان و زبان شناسان عرب را به خود معطوف داشته است و از ابتدای سده ۲ق تألیف در این زمینه آغاز می گردد.
← افرادی که سیوطی نام برده
...

[ویکی فقه] اشتقاق (ادبیات فارسی). یکی از اصطلاحات بکار رفته در ادبیات فارسی، مشتق بوده که در سنّت دستور زبان فارسی، کلمه ای را که از ریشۀ فعل گرفته شده باشد «مشتقّ» می گویند.
از ریشۀ فعل این صیغه ها مشتق می شود:۱) اسم مصدر: دانش، بینش، کوشش؛۲) مصدر: خواستن، رفتن، نهادن؛۳) امر حاضر: بیاموز، بشنو، پوش، خور؛۴) ماضی: کوشید، رفت، خواند؛۵) مضارع: ریزد، زند، آید؛۶) دعا: باد، مباد، کناد، مکناد؛۷) اسم فاعل: زننده، رونده، شونده؛۸) صفت فاعلی: خندان، گریان، مویان؛۹) اسم مفعول: کشته، زده، رفته؛۱۰) مصدر مخفّف: گفت، آمد، دوخت؛۱۱) حاصل مصدر: گفتار، دیدار، کردار؛۱۲) صیغه مبالغه:الف) صفت فاعلی: خریدار، خواستار؛ب) صفت مفعولی: گرفتار، مردار؛۱۳) صفت مشبّهه: دانا، خوانا، توانا.
مشتق در زبان شناسی جدید
در زبان شناسی جدید، مشتقّ به کلمه ای گفته می شود که با افزوده شدن «وند» به آن ساخته شده باشد. برای بحث دربارۀ اشتقاق در زبان شناسی جدید، باید نخست با تعریف چند اصطلاح آشنا شویم.
تعریف تکواژ
تکواژ: کوچک ترین واحد تجزیه ناپذیر زبان که محتوایی معنایی یا نقشی دستوری دارد، مانند: «دانش» که از دو تکواژ «دان» و « -ِش» تشکیل شده است.
انواع تکواژ
...

[ویکی فقه] اشتقاق (اصول). لفظی را از لفظ دیگر گرفتن با اشتراک در حروف اصلی آن اشتقاق گفته می شود
اشتقاق، به معنای گرفتن لفظی از لفظ دیگر است، در صورتی که از نظر معنا و ترکیب مناسبت داشته و در صیغه مغایر باشند.
اقسام اشتقاق
اشتقاق را بر سه قسم دانسته اند:۱. اشتقاق صغیر، و آن در جایی است که بین دو لفظ در حروف و ترتیب تناسب باشد، مانند: اشتقاقِ «ضَرَبَ» از «ضَرب»؛۲. اشتقاق کبیر، و آن در جایی است که بین دو لفظ در حروف و معنا تناسب باشد، نه در ترتیب، مثل: اشتقاق «جَبَذَ» از «جَذب»؛۳. اشتقاق اکبر، و آن در جایی است که بین دو لفظ در مخارج حروف تناسب باشد، مثل: اشتقاق «نعق» از «نهق

دانشنامه آزاد فارسی

اِشتِقاق
در اصطلاح دستور زبان، پیوستن یک کلمه با پسوند، پیشوند و تکواژها و عناصر غیرمستقل زبان، به منظور ساختن کلمه ای جدید. هستۀ مشتق چه بسا بُن فعل باشد، مثلِ «روش، گویا، رونده» و ممکن است اسم یا صفت باشد، مثلِ «ستمگر، کارگاه». وندهای کلمۀ مشتق اشتقاقی اند. مثلِ پیشوندهایِ «نا، بی، هم» و پسوندهایِ «گار، ش، «ی» نسبی و لیاقت» در کلمات مشتقِ «نادان، بی خرد، همکلاس، آموزگار، خودش، درسی، خوردنی».

مترادف ها

derivation (اسم)
اقتباس، استنتاج، اشتقاق، استخراج، استنساخ، سر چشمه

pedigree (اسم)
ریشه، تبار، دودمان، نژاد، اشتقاق، شجره نامه

فارسی به عربی

اشتقاق

پیشنهاد کاربران

فرامده= مشتق.
فرامدگی= اشتقاق
انشعاب، مجزا شده از گونه یا مفهومی دیگر
برگرفته ، مشتق شده ، اثر گرفته
اقتضاب

بپرس