هم بدان رو کاشتقاق فعلی از فعلی بود
چرخ و سعد از کنیت و نام تو گیرند اشتقاق.
منوچهری.
معنی از اشتقاق دور افتادکز صلف کبر واز اسف کبر است.
خاقانی.
|| یکی از علوم ادبی است. حاجی خلیفه آرد: اشتقاق دانشی است که در آن از چگونگی بیرون آوردن کلمه ای از کلمه ای دیگر گفتگو میشود و باید میان کلمه اصلی «مخرج » و کلمه دوم «خارج » اصالةً و فرعاً به اعتبار جوهر آن ، مناسبتی وجود داشته باشد. و قید اخیر «جوهر» علم صرف را از این تعریف خارج میکند، زیرا در علم صرف نیز درباره اصالت و فرعیت میان کلمه ها گفتگو میشود لیکن برحسب هیئت آنها است و از جوهریت آن بحث نمیکند، مثلاً در اشتقاق از مناسبت نهق و نعق برحسب ماده آنها بحث میشود و در صرف از مناسبت آنها برحسب هیئت هر یک سخن میرود و بنابراین دو دانش مزبور از هم متمایز شدندو توهّم اینکه ممکن است صرف و اشتقاق یک دانش باشد،از میان رفت. موضوع دانش اشتقاق مفردات کلام از لحاظمزبور است. مبادی این دانش بسیار است ، از قبیل قواعد مخارج حروف. و مسائل آن عبارت از قواعدی هستند که بدانها میتوان شناخت اصلیت و فرعیت میان مفردات از چه طریق و بچه شیوه است. و دلائل آن از قواعد علم مخارج و تتبع مفردات الفاظ عرب و استعمالات آنها استنباط میشود. و غرض از علم اشتقاق ، بدست آوردن ملکه ای است که بدان انتساب بر وجه صواب را میشناسند و غایت این علم احتراز خلل در انتساب است. و باید دانست که مدلول جواهر مخصوصاً از لغت شناخته میشود و انتساب کلمات به یکدیگر بصورت کلی اگر در جوهر باشد، آنرا اشتقاق گویند و اگر در هیئت باشد، آنرا صرف خوانند و از اینجا تفاوت میان دانشهای سه گانه لغت ، اشتقاق ، صرف آشکار میشود و معلوم میگردد که اشتقاق واسطه میان دو دانش دیگر است و بهمین سبب در تعلیم آنرا پیش از صرف و پس از لغت به متعلّم می آموزند. گذشته ازین دانش اشتقاق را غالباً در کتب تصریف می آورند و کمتر آنرا مستقلاً تدوین میکنند و این امر یا بسبب کمی قواعد اشتقاق و یا بعلت اشتراک آن دو در مبادی است و میتوان گفت همین امر از جمله موجباتی است که دو دانش مزبور را یکی میشمرند، در صورتی که اتحاد در تدوین ، مستلزم اتحاد در نفس امر نیست. صاحب «الفوائد الخاقانیة» آرد: اشتقاق را گاهی به اعتبار علم میگیرند و گاهی به اعتبار عمل. یعنی مثلاً کلمه «ضارب » با کلمه «ضرب »در حروف اصول و معنی موافق است ، بنابر اینکه واضع در برابر معنی حروفی تعیین کرده و از آن الفاظ بسیاری در برابر معانی منشعب شده ، برحسب اقتضای رعایت تناسب جدا ساخته است. پس اشتقاق عبارت از همین انشعاب و بیرون کشیدن الفاظ است. و بنابراین ، تعریف آن برحسب آگاهی به این انشعابی که از وضع صادر میشود، این است که میان دو لفظ در معنی و ترکیب تناسبی یافت شود تاردّ یکی از آنها به دیگری و گرفتن لفظی از لفظ دیگراز این راه شناخته گردد و اگر آنرا از حیث احتیاج یکی از آن الفاظ به عملش در نظر بگیریم ، آن وقت آنرا به اعتبار عمل میشناسیم و میگوئیم اشتقاق عبارت از گرفتن فرعی از اصلی است که با آن در حروف اصول موافق باشد و بر معنائی دلالت کند که با معنی کلمه اصلی سازگار باشد - انتهی.بیشتر بخوانید ...