اشتغال

/~eSteqAl/

مترادف اشتغال: حرفه کار، شغل، کسب، مشغله، سرگرمی، گرفتاری، مشغولیت

برابر پارسی: کارگماری، سرگرمی، کار

معنی انگلیسی:
being inflamed, inflammation, blazing, ardour, enthusiasm, employment, occupation, engagement, work, working

لغت نامه دهخدا

اشتغال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) به کاری پرداختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مشغول شدن. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ) ( مؤید الفضلا ). به کاری درشدن. به کاری سرگرم بودن : اشتغال بشرح احوال هر یک مقصود کتاب فایت گرداند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 257 ).
زآن بیخودم که عاشق صادق نباشدش
پروای نفس خویشتن از اشتغال دوست.
سعدی ( بدایع ).
|| ( اصطلاح نحو ) در نحو زبان عرب مبحثی است بنام باب اشتغال عامل از معمول و آنرا باب ما اُضمر عامله علی شریطةالتفسیر نیز گویند وکیفیت آن چنان است که اسمی بر فعل یا شبه فعلی مقدم شود و آن فعل یا شبه فعل در ضمیر راجع به آن اسم یا در متعلق آن عمل کند و از عمل کردن در خود آن اسم یا مفعول به اعراض جوید. همچنین آن فعل یا شبه فعل که پس از اسم آورده میشود، باید چنان باشد که اگر آنها را بر اسم مسلط کنند، یعنی اسم را بجای ضمیر یا متعلق آن آرند، آنرا منصوب کنند. و بنابراین اسم مقدم را هم میتوان برحسب مبتدا بودن ، به رفع خواند و هم آنرا نصب داد. سپس باید دانست که درباره ناصب آن ، اختلاف شده است. گروهی بر آنند که نصب آن به فعلی است که لزوماً در تقدیر است و موافق فعلی است که لفظاً یا معناً ظاهر میباشد و برخی گفته اند نصب آن به فعل مذکور پس از آن است. همچنین درباره عمل فعل مزبور نیز اختلاف است. گروهی گویند آن فعل در ضمیر و اسم هر دو عمل کند و برخی بر آنند که تنها در اسم ظاهر عمل میکند وضمیر ملغی است. و باید دانست حالت اسمی که پس از آن فعل ناصب ضمیر آن می آید، بر پنج گونه است : 1 - لزوم نصب آن. 2 - لزوم رفع آن. 3 - نصب آن بر رفع راجح است. 4 - نصب و رفع هر دو یکسان است. 5 - رفع آن بر نصب راجح است. و هنگامی نصب اسم مقدم لازم است که پس از کلماتی واقع شود که اختصاص به فعل دارند، مانند اِن و حیثما در این مثالها: ان زیداً لقیته فاکرمه. و حیثما عَمْراً تلقاه فاَهِنه. همچنین اگر اسم پس از استفهام بجز همزه واقع شود، نصب آن لازم است ، مانند این بکراً فارقته و هل عَمْراً حدثته ( حکم اسمی که پس از همزه واقع میشود بعداً ذکر خواهد شد ). و اگر اسم مقدم پس از کلمه هائی که مخصوص به ابتدا هستند چون اذای فجائیه واقع شود، باید اسم لزوماً بنابر مبتدا بودن مرفوع خوانده شود، مانند خرجت فاذا زید لقیته. زیرا هیچ کلمه ای جز مبتدا یا خبر پس از «اذا» نمی آید مانند: فاذا هی بیضاء. ( قرآن 108/7 ). اذا لهم مکر فی آیاتنا . ( قرآن 21/10 ). وفعل پس از آن واقع نمیشود. همچنین هنگامی که فعل پس از کلماتی درآید که در صدر کلام واقع میشوند، رفع واجب است ، مانند «ما»ی استفهام و «ما»ی نافیه و ادوات شرط، چون : زید هل رأیته و خالد ماصحبته و عبداﷲ ان اکرمک. و اگر فعل قبل از طلب واقع شود مانند: امر و نهی و دعا نصب اختیار شده است ، چون : زیداً اضربه و عَمْراً لاتهنه و خالداً اللهم اغفر له و بِشْراً اللهم لاتعذبه. ولی اگر بجای فعل ، اسم فعل آید، رفع واجب است ، چون : زید دراکه. همچنین اگر فعل امری باشد که بدان عموم اراده شود، رفع واجب است ، چون : السارق ُ و السارقة فاقطعوا ایدیهما. ( قرآن 38/5 ). و این گفته ابن حاجب است. و نیز نصب هنگامی برگزیده میشود و بر رفع ترجیح دارد که اسم پس از کلمه ای واقع شود که اغلب آن کلمه بعد از فعل می آید مانند همزه استفهام چون :اَ بشراً منا واحداً نتبعه. ( قرآن 24/54 ). و این هنگامی است که بین اسم و همزه چیزی بجز ظرف فاصله نشودو گرنه مختار رفع است. و نیز اگر اسم پس از «ان » و «ما» و «لا»ی نافیه واقع شود، نصب ارجح است ، چون : ما زیداً رأیته و «حیث » اگر از «ما» مجرد باشد در همین حکم است زیرا کلمه مزبور مشابه ادوات شرط است و غالباً جز فعل چیزی پس از آن واقع نشود، مانند حیث زیداً تلقاه فاکرمه.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

مشغول شدن، بکاری پرداختن، سرگرم شدن بکاری
۱ - ( مصدر ) پرداختن به بکاری سرگرم شدن . ۲ - ( اسم ) سرگرمی گرفتاری . جمع : اشتغالات .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) مشغول شدن ، پرداختن .

فرهنگ عمید

۱. مشغول شدن به کاری.
۲. (اسم ) شغل.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اشتغال (ابهام زدایی). اشتغال ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • اشتغال (اصول فقه)، اشتغال در علم اصول به معنای احتیاط• اشتغال (نحو)، اشتغال، بر وزن إفتعال از ماده "شغل" و در لغت به معنای سرگرم شدن• اشتغال (علوم قرآنی)، یکی از فنون بلاغت و مورد کاربرد در قرآن
...

مترادف ها

office (اسم)
مسئولیت، کار، منصب، وظیفه، خدمت، دفتر، اداره، اشتغال، مقام، شغل، دفتر کار، محل کار، احراز مقام

engagement (اسم)
نامزدی، سرگرمی، اشتغال، عهده

occupation (اسم)
سرگرمی، حرفه، اشتغال، اشغال، پیشه، تصرف، شغل

busyness (اسم)
اشتغال، اشغال

فارسی به عربی

ارتباط , فضولی

پیشنهاد کاربران

پیشه مندی
اشتغال: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
فیدار fidār ( دری )
🇮🇷 واژه ی برنهاده: پیشه وری 🇮🇷
مشغول بودن
همه وزن کلمات ( اکبر ، معقول، منصور ، اشتغال )
سرگردانی
پیشه وری
شاغل = پیشه ور
اشتغال = پیشه وری
کارورزی
ب. الف. بزرگمهر دهم امرداد ماه ۱۳۹۲
http://www. behzadbozorgmehr. com/2013/08/blog - post. html
واژه ی �کارورزی� در سنجش با واژه ی �کارگماری� از آرش باریک تری برای واژه ی از ریشه عربی �اشتغال� برخوردار است. واژه ی �سرگرمی� نیز در چارچوب دستوری، بیش تر همتراز �مشغولیت� است.
...
[مشاهده متن کامل]

افروزش
1_ اشتغال: انجام دادن کاری در راستای برآورده کردن نیازهای زندگی. ( مهندسی سیاست/امرائی، حسن/شوکا، تهران 1388 ) ص199
2_ حسن امرائی عبدولی اشتغال را به زبان ساده این گونه تعریف می کند: جایی از درآمد مالی که در نتیجه ی آن بتوان ابتدایی ترین شکل زندگی در هر زمانی را متناسب با نیازمندی های آن فراهم نمود. ( مهندسی سیاست/امرائی، حسن/شوکا، تهران 1388 ) ص199
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس