اشتری

/~aStari/

لغت نامه دهخدا

اشتری. [ اَ ت َ ] ( ص نسبی ) این نسبت ممکن است به شخصی باشد که نام وی اشتر بوده و یا به «اشتر» که ناحیه ای میان همدان و نهاوند است. ( از انساب سمعانی ).

اشتری. [ اَ ت َ ] ( اِخ ) ابومحمد مهران بن محمد اشتری. معلوم نیست که آیا به اشتر ناحیه ای در نهاوند منسوب است یا برخی از اجداد وی اشتر نام داشته اند. ( از معجم البلدان ). و سمعانی آرد: ابومحمد مهران بن احمدبن مهران اشتری بصری. نام و نسب وی رابدین سان ابوبکربن مردوته در تاریخ اصفهان آورده و از روایات محفوظ وی حدیثی از محمدبن احمدبن ابی رساله ٔبصری روایت کرده است. بعقیده من ممکن است وی در اصل از مردم اشتر بوده و سپس به بصری هم شهرت یافته است یا نام جد وی اشتر بوده است. ( از انساب سمعانی ).

اشتری. [ اَ ت َ ] ( اِخ ) امین الدین احمدبن اشتری منسوب به قریه اشتر به حافظ ذهبی اجازه داده است. ( از تاج العروس ).

اشتری. [ اَ ت َ ] ( اِخ ) نفیس الدین عمربن علی صوفی از وزیر فلکی حدیث آورده و مرتضی بن ابی الجواد از وی به قاهره سماع کرده است. ( از تاج العروس ).

اشتری. [ اَ ت َ ] ( ص نسبی ، اِ ) از لحنهای موسیقی است که در شور نواخته میشود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) از لحنهای موسیقی که در شور نواخته میشود .
نفیس الدین عمر بن علی صوفی از وزیر فلکی حدیث آورده و مرتضی بن ابی الجواد از وی بقاهره سماع کرده است .

پیشنهاد کاربران

در گذشته از این کلمه به جای کلمه شتر استفاده می شد. مثل
ابلهی دید اشتری به چرا گفت نقشت همه کژ است چرا
این کلمه عربی واز ریشه شراء می باشد
شراء به معنی خریدن می باشد
اِشتری از ثلاثی مجرد شراء به باب افتعال رفته است
اشتری فعل اول شخص ماضی باب افتعال به معنی خریدی که دوطرف با طیب قلبی انجام داده اند.

بپرس