اشتر گرسنه کسیمه خورد
که شکوهد ز خار چیره خورد.
رودکی.
چنانکه اشتر ابله سوی کنام شده ز مکر روبه و زاغ و ز گرگ بی خبرا.
رودکی.
هم آنگه سوی کاروان شد بدشت شتر خواست تاپیش او برگذشت
گزین کرد از آن اشتران سه هزار
بدان تا بنه برنهادند بار.
فردوسی.
ده و دوهزاراشتر بارکش عماری کش و گامزن شست وشش.
فردوسی.
بزد اشتر و میش را همچنین بدوشندگان داده بد پاکدین.
فردوسی.
بصد کاروان اشتر سرخ موی همه هیزم آورد پرخاشجوی.
فردوسی.
ز سیمین و زرینه اشتر هزاربفرمود تا برنهادند بار.
فردوسی.
گر زان که خسروان را مهدی بود بر اشترخنیاگران او را پیلی است با عماری.
منوچهری.
اگر وی را امروز برین نهادیله کنیم ، آنچه خواسته آمده است از غلام و اسب و پیل و اشتر و سلاح فرستاده آید. ( تاریخ بیهقی ). و هر جانوری که دارم از اسب نعلی و استر و خر و اشتر... رها کرده شده است بسر خود در راه خدا. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318 ). یک امشب از شما جدا کنم که بر اشتران نشینید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 359 ). اسبان به مرغزار فرستادند و اشتران سلطانی به دیولاخها. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 362 ). چند اشتر دستور داد و کسانی که او را تعهد کردندی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 364 ). غلامان سرای بر اشترند، حاجب بکتغدی فریاد میکند که این غلامان کار نخواهند کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 628 ).اشتر چو هلاک گشت خواهد
آید به سر چه و لب جر.بیشتر بخوانید ...