اشبیلی
لغت نامه دهخدا
اشبیلی. [ اِ ] ( اِخ ) احمدبن فرح. رجوع به ابن فرح و رجوع به معجم المطبوعات شود.
اشبیلی. [ اِ ] ( اِخ ) محمدبن خیربن عمربن خلیفه ابوبکر اموی مستوفی اشبیلی حافظ نحوی مقری ( 502 - 575 هَ. ق. ). صفدی گوید: وی حافظ مقری نحوی لغوی و متقن و ادیب و بسیارمعرفت بود و برای اقراء، کتب بسیار نوشت و در اشبیلیة و قرطبة اقراء کرد و درجامع آن شهر خطبه خواند و امامت کرد. او راست : فهرست ما رواه عن شیوخه من الدواوین المصنفة فی ضروب العلم و انواع المعارف که در کتابخانه اندلسیه مادریدبسال 1883 تا 1892 م. طبع شده. ( معجم المطبوعات ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید