نیست ای شاه ترا هیچ شبیه ازاشباه
نیست ای میر ترا هیچ قرین از اقران.
فرخی.
بخاصه آنکه به اصل و هنر چو خواجه بودنگاه کن که نیابی شبیهش از اشباه.
فرخی.
صدهزاران اینچنین اشباه بین فرقشان هفتادساله راه بین.
مولوی ( مثنوی ).
از رهی که انس از او آگاه نیست زانکه زین محسوس و زین اشباه نیست.
مولوی ( مثنوی ).
اشباه. [ اِ ] ( ع مص ) مانند شدن به... ( ازمنتهی الارب ). با چیزی مانند شدن. ماننده شدن. ( زوزنی ). با چیزی مانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ): اشبهه ؛ مانند او شد. ( منتهی الارب ). || عاجز و ضعیف گشتن : اشبه امه ؛ عاجز و ضعیف گردید. ( منتهی الارب ).