خیساندن، فرو کردن، اشباع کردن، شیب دادن
جذب کردن، در کشیدن، نوشیدن، تحلیل بردن، اشباع کردن
جذب کردن، الودن، تر کردن، الوده کردن، اغشتن، اشباع کردن
سیر کردن، پر کردن، اشباع کردن، اشباء کردن، پر خوردن، با حرص و ولع خوردن
اسقاء کردن، اشباع کردن، رنگ ثابت زدن، در ذهن جانشین کردن، در جسم چیزی فرو کردن
ابستن کردن، لقاح کردن، اشباع کردن
اغشتن، اشباع کردن، رسوخ کردن در، خوب نفوذ کردن، خوب رنگ گرفتن، ملهم کردن
اغشتن، اشباع کردن، تلقین کردن، اموختن
سیر کردن، اغشتن، اشباع کردن
اشباع کردن، زیر سیل پوشاندن، سیل زده کردن، از اب پوشانیدن
پوشاندن، پر کردن، اشباع کردن