اشباح گویا ( به انگلیسی: Goya's Ghosts ) نام فیلمی به کارگردانی میلوش فورمن محصول مشترک ایالات متحده آمریکا و اسپانیا در سال ۲۰۰۶ است. فیلمنامه این فیلم را ژان کلود کاریر نوشته است و بازیگرانی همچون خاویر باردم، ناتالی پورتمن و استلان اسکاشگورد در آن بازی کرده اند.
در این فیلم نقاش معروف اسپانیایی تنها بهانه ای است برای تماشای بخشی از وحشتناک ترین مقاطع تاریخ اروپا در سرزمین انقلابات و جنگ ها یعنی اسپانیا.
فیلم دربارهٔ دختر نوجوانی ( با بازی ناتالی پورتمن ) است که در ابتدای فیلم به دلیل خودداری از خوردن گوشت خوک به یهودیت متهم می شود. دادگاه عالی مسیحی او را محکوم به تحمل حبس سنگینی می کند تا اینکه کشیش لورنزو ( با بازی خاویر باردم ) از روی انسان دوستی آمیخته با غریزه شهوانی سرکوب شده[ نیازمند منبع] به دختر بی نوا کمک می کند تا روزگار بهتری را در زندان سپری کند. از سوی دیگر پدر صاحب نفوذ دختر ضمن تهدید کردن کشیش لورنزو و به دام انداختن وی در میهمانی که به همین منظور ترتیب داده در حضور فرانسیسکو گویا ( با بازی استلان اسکارسگارد ) او را وادار به نگارش مطالب کفرآمیزی می کند و لورنزو را تهدید می کند که در صورت عدم حمایت و کمک به آنها در جهت آزادی دخترشان نوشته های کفر آمیز لورنزو را برای سران حکومت مسیحی فاش سازند. فرانسیسکو گویا نقاش مشهور قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی که از رفتار غیرانسانی پدر دخترک با لورنزو خشمگین شده با ناراحتی منزل آنها را ترک می کند.
دختر جوان پس از سال ها تحمل زجر زیاد در حالی که دیگر تعادل روانی اش را از دست داده از سیاهچال حکومت مسیحی آزاد شده و برای درخواست کمک اتفاقاً به در خانه "فرانسیسکو گویاً می رود… کشیش لورنزو که با قدرت گرفتن جمهوری خواهان از روی فرصت طلبی اکنون به مقام و مسند بالایی تکیه کرده به دلیل ارتباط نا مشروعی که پیش از آن در زندان با زن جوان داشته از به جا آوردن او سر باز می زند تا اینکه بالاخره موضوع تولد دختری از رابطه آنها و یافته شدنش درزندان همه معادلات را دگرگون می سازد… سپس با قدرت گرفتن دوباره حکومت مذهبی کلیسایی و شکست جمهوری خواهان کشیش لورنزو توسط سران مسیحی شناسایی شده و به دلیل نگارش عقاید کفر آمیزی که ( هرچند به زور ) پیشتر بر روی کاغذ نوشته و همچنین همکاری با قوای اشغالگر محکوم به مرگ می شود.
صحنه پایانی فیلم که از تأثیر گذارترین صحنه های آن نیز است همراه با شنیده شدن صدای آواز دخترکان و دویدن آنها در اطراف پیکر بی جان لورنزو در حالی که زن جوان هم معصومانه دست در دست پیکر مرده او دارد به پایان می رسد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفدر این فیلم نقاش معروف اسپانیایی تنها بهانه ای است برای تماشای بخشی از وحشتناک ترین مقاطع تاریخ اروپا در سرزمین انقلابات و جنگ ها یعنی اسپانیا.
فیلم دربارهٔ دختر نوجوانی ( با بازی ناتالی پورتمن ) است که در ابتدای فیلم به دلیل خودداری از خوردن گوشت خوک به یهودیت متهم می شود. دادگاه عالی مسیحی او را محکوم به تحمل حبس سنگینی می کند تا اینکه کشیش لورنزو ( با بازی خاویر باردم ) از روی انسان دوستی آمیخته با غریزه شهوانی سرکوب شده[ نیازمند منبع] به دختر بی نوا کمک می کند تا روزگار بهتری را در زندان سپری کند. از سوی دیگر پدر صاحب نفوذ دختر ضمن تهدید کردن کشیش لورنزو و به دام انداختن وی در میهمانی که به همین منظور ترتیب داده در حضور فرانسیسکو گویا ( با بازی استلان اسکارسگارد ) او را وادار به نگارش مطالب کفرآمیزی می کند و لورنزو را تهدید می کند که در صورت عدم حمایت و کمک به آنها در جهت آزادی دخترشان نوشته های کفر آمیز لورنزو را برای سران حکومت مسیحی فاش سازند. فرانسیسکو گویا نقاش مشهور قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی که از رفتار غیرانسانی پدر دخترک با لورنزو خشمگین شده با ناراحتی منزل آنها را ترک می کند.
دختر جوان پس از سال ها تحمل زجر زیاد در حالی که دیگر تعادل روانی اش را از دست داده از سیاهچال حکومت مسیحی آزاد شده و برای درخواست کمک اتفاقاً به در خانه "فرانسیسکو گویاً می رود… کشیش لورنزو که با قدرت گرفتن جمهوری خواهان از روی فرصت طلبی اکنون به مقام و مسند بالایی تکیه کرده به دلیل ارتباط نا مشروعی که پیش از آن در زندان با زن جوان داشته از به جا آوردن او سر باز می زند تا اینکه بالاخره موضوع تولد دختری از رابطه آنها و یافته شدنش درزندان همه معادلات را دگرگون می سازد… سپس با قدرت گرفتن دوباره حکومت مذهبی کلیسایی و شکست جمهوری خواهان کشیش لورنزو توسط سران مسیحی شناسایی شده و به دلیل نگارش عقاید کفر آمیزی که ( هرچند به زور ) پیشتر بر روی کاغذ نوشته و همچنین همکاری با قوای اشغالگر محکوم به مرگ می شود.
صحنه پایانی فیلم که از تأثیر گذارترین صحنه های آن نیز است همراه با شنیده شدن صدای آواز دخترکان و دویدن آنها در اطراف پیکر بی جان لورنزو در حالی که زن جوان هم معصومانه دست در دست پیکر مرده او دارد به پایان می رسد.
wiki: اشباح گویا