اشباب

لغت نامه دهخدا

اشباب. [ اِ ] ( ع مص ) جوان گردانیدن. ( منتهی الارب ). جوان کردن. || افزودن و قوی کردن. ( منتهی الارب ). || خداوند فرزندان جوان شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). پدر فرزندان جوان شدن : اشب الرجل. ( منتهی الارب ). || برانگیختن. برسکیزانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). برجهانیدن. || بربالانیدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). || به نشاط آوردن اسب. || ( مجهولاً ) تقدیر و اندازه کرده شدن : اُشِب َّ لی کذا. || پیر و کلان سال شدن گاو. ( منتهی الارب ). بزاد برآمدن گاو. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ فارسی

جوان گردانیدن . جوان کردن یا افزودن و قوی کردن . خداوند فرزندان جوان شدن . یا پدر فرزندان جوان شدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس