اسیمه
/~Asime/
مترادف اسیمه: ( آسیمه ) آسیون، پریشان، پریشان خاطر، حیران، حیرت زده، ژولیده، شگفت زده، شوریده، متحیر، مشوش، نابسامان، وحشتزده، هراسان
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: مضطرب، گیج، حیران
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
بدان تن در آسیمه گردد روان
سپه چون بود شاد بی پهلوان.
فردوسی.
به ره گیو را دید [ دستان ] پژمرده روی همی آمد آسیمه و پوی پوی.
فردوسی.
بگفت این وبرخاست و در خیمه شدجهانی ز گفتارش آسیمه شد.
فردوسی.
نه آسیمه گشت و نه پرسید رازنیایش کنان رفت و بردش نماز.
فردوسی.
دل یوسف آسیمه شد زآن نهادبه لاحول گفتن زبان برگشاد.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
آسیمه بسی کرد فلک بی خبران راوآشفته بسی گشت بدو کار مهیا.
ناصرخسرو.
آسیمه شد و رنجه دل ، تنم رانه غبن ضیاع و عقار دارد.
مسعودسعد.
|| حیران. بشگفتی مانده. متحیر. متعجب. خیره. حیرت زده. مبهوت. سرگردان. سرگشته : بدو گفت قیدافه کای نیطقون
چرا خیره گشتی بکاخ اندرون
همانا که چونین نباشد بروم
که آسیمه گشتی بدین مایه بوم ؟
فردوسی.
آسیمه شدم هیچ ندانم چکنم من عاجز شدم و کردم بر عجز خود اقرار.
مسعودسعد.
|| دنگ. دنگ و دَلْو. مَنگ : ز دریاتو گوئی که برخاست موج
سپاه اندر آمد همی فوج فوج
سراپرده بردند از ایوان بدشت
سپه از خروشیدن آسیمه گشت.
فردوسی.
گرفتند هر دو دوال کمرپریشان و غمگین و آسیمه سر.
فردوسی.
|| نه بسامان. ژولیده : بدشت آوریدندش آسیمه خوار
برهنه سر و پای و برگشته کار.
فردوسی.
چو اسب پسر دید گیوش بدست پر از خاک و آسیمه برسان مست.
فردوسی.
|| گیج. بِدُوار : بینداخت ژوبین به پیران رسید
زره در برش سر بسر بردرید
ز پشت اندرآمد براه جگرْش
بغلطید و آسیمه برگشت سرْش.
فردوسی.
بجوشیدخون از دهان تا جگرتنش سست تر گشت و آسیمه سر.
فردوسی.
|| دهشت زده. بیمناک. هراسیده : یکی بانگ برزد بر او مادرش
که آسیمه تر گشت جنگی سرش.
فردوسی.
دگر خفته آسیمه برخاستندبهر جای جنگی بیاراستند.
فردوسی.
ور ذرّه بچشم آیدش آسیمه بماندگوید مگر آن از تک اسب تو غباریست.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
مضطرب و مشوش
آشفته، شوریده حال، پریشان خاطر، سرگشته، مضطرب
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
فروکاهشِ " سرآسیمه" به تکواژها و ریشه یِ آنها:
1 - سَر
واژه یِ " سَر" در اوستایی به دیسه یِ " سارَ" بوده است.
2 - پیشوندِ ( آ ) :
پیشوندی برای نشان دادنِ " ورود به یک حالت تازه و جدید" در واژگانی همچون " آ. شُفتَن"، " آ. گاهی" و. . .
... [مشاهده متن کامل]
3 - ( سیمه/سیم ( پسوند:ه ) ) :
در زبانِ اوستایی و ایرانیان باستان، واژه یِ " سیمَ" به چمِ
3. 1. - " هراس انگیز، ترسناک، بیم آفرین، هراسان" /
3. 2 - " ترس، هراس"
بوده است.
پَسگشتها ( references ) :
1 - بخشِ 1580 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ ایرانیِ کهن Altiranisches Woerterbuch" نوشته یِ " Christian Bartholomae"
2 - رویه یِ 1423 از نبیگِ " فرهنگِ واژه های اوستا"
1 - سَر
واژه یِ " سَر" در اوستایی به دیسه یِ " سارَ" بوده است.
2 - پیشوندِ ( آ ) :
پیشوندی برای نشان دادنِ " ورود به یک حالت تازه و جدید" در واژگانی همچون " آ. شُفتَن"، " آ. گاهی" و. . .
... [مشاهده متن کامل]
3 - ( سیمه/سیم ( پسوند:ه ) ) :
در زبانِ اوستایی و ایرانیان باستان، واژه یِ " سیمَ" به چمِ
3. 1. - " هراس انگیز، ترسناک، بیم آفرین، هراسان" /
3. 2 - " ترس، هراس"
بوده است.
پَسگشتها ( references ) :
1 - بخشِ 1580 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ ایرانیِ کهن Altiranisches Woerterbuch" نوشته یِ " Christian Bartholomae"
2 - رویه یِ 1423 از نبیگِ " فرهنگِ واژه های اوستا"
آسیمه:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " آسیمه" می نویسد : ( ( آسیمه در پهلوی می بایست آسمک asēmag می بوده است . . انگاشته ام که این واژه از آسیم ، ریخت پهلوی " سیم " ( = نقره ) برآمده است و از آن روی که سیم فلز ماه است و ماه نماد دیگرگونی و گردش ِ حال و در پیوند با شیفتگی و دیوانگی ، سر انجام در معنی آشفته و سرگشته به کار رفته است . ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( که پروردهٔ بت پرستان بدند
سراسیمه برسان مستان بدند ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 312. )
به نظر نگارنده زبان فارسی واژه ی آسیمه را از مصدر ترکی آسیلماق یا آسیلماخ یا آسیلی به معنی آویزان شدن و سرگشته بودن ، آویزان گرفته اند . در زبان ترکی" آسیلی" به انسان نگران سراسیمه و منتظر و کسی که منتظر مجازات و محاکمه است گفته می شود . به انگوری که با نخ از سقف آویزان کرده باشند آسما اوزوم گفته می شود . سرآسیمه چیزی که از قسمت سر از جایی آویزان باشد . به کنایه یعنی نگران ، منتظر و چشم به راه و منتظر مجازات .
مردم در آذربایجان معمولا به مرده ای که از دست آن ناراحت هستند می گویند " گئت من گلینجه آسیلی قالاسان " یعنی : بر و و تا زمانی که من هم بیایم آویزان بمان .
چشم به راه داشتن در اصطلاح ترکی " آسیلی قالماق " در معنی لغوی آویزان ماندن .
" گؤزلر آسیلی یوخ نه قارالتی نه ده بیر سس
چشم ها به راه دوخته شده و منتظر و نگران بدون اینکه شبهی که دیده شود و نه صدایی که به گوش برسد
"شهریار " گزیده ی اشعار ترکی ، بهجت آباد خاطره سی )
و یا
( ( سندن سورا گوزلر آسیلی تنگه نفسدیر
جان وارسا دئمیشکن قالاراق بیر قورو سسدیر ) )
"علی جبرائیلی اندرگان"
دکتر کزازی در مورد واژه ی " آسیمه" می نویسد : ( ( آسیمه در پهلوی می بایست آسمک asēmag می بوده است . . انگاشته ام که این واژه از آسیم ، ریخت پهلوی " سیم " ( = نقره ) برآمده است و از آن روی که سیم فلز ماه است و ماه نماد دیگرگونی و گردش ِ حال و در پیوند با شیفتگی و دیوانگی ، سر انجام در معنی آشفته و سرگشته به کار رفته است . ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( که پروردهٔ بت پرستان بدند
سراسیمه برسان مستان بدند ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 312. )
به نظر نگارنده زبان فارسی واژه ی آسیمه را از مصدر ترکی آسیلماق یا آسیلماخ یا آسیلی به معنی آویزان شدن و سرگشته بودن ، آویزان گرفته اند . در زبان ترکی" آسیلی" به انسان نگران سراسیمه و منتظر و کسی که منتظر مجازات و محاکمه است گفته می شود . به انگوری که با نخ از سقف آویزان کرده باشند آسما اوزوم گفته می شود . سرآسیمه چیزی که از قسمت سر از جایی آویزان باشد . به کنایه یعنی نگران ، منتظر و چشم به راه و منتظر مجازات .
مردم در آذربایجان معمولا به مرده ای که از دست آن ناراحت هستند می گویند " گئت من گلینجه آسیلی قالاسان " یعنی : بر و و تا زمانی که من هم بیایم آویزان بمان .
چشم به راه داشتن در اصطلاح ترکی " آسیلی قالماق " در معنی لغوی آویزان ماندن .
" گؤزلر آسیلی یوخ نه قارالتی نه ده بیر سس
چشم ها به راه دوخته شده و منتظر و نگران بدون اینکه شبهی که دیده شود و نه صدایی که به گوش برسد
"شهریار " گزیده ی اشعار ترکی ، بهجت آباد خاطره سی )
و یا
( ( سندن سورا گوزلر آسیلی تنگه نفسدیر
جان وارسا دئمیشکن قالاراق بیر قورو سسدیر ) )
"علی جبرائیلی اندرگان"
نا بسامان - آشفته و پریشان