اسیر کردن
برابر پارسی: گرفتار، دربند، گرفتارکردن
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
مترادف ها
گرفتن، اسیر کردن، مبتلا کردن
فریفتن، اسیر کردن
اسیر کردن، شیفته کردن، بنده کردن، بغلامی دراوردن، مفتون ساختن
اسیر کردن، شیفته کردن، بنده کردن، بغلامی دراوردن، مفتون ساختن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
بندی کردن. [ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اسیر کردن. گرفتار کردن. بازداشتن :
نترسد که دورانش بندی کند
که با بندیان زورمندی کند.
سعدی.
نترسد که دورانش بندی کند
که با بندیان زورمندی کند.
سعدی.
به اسارت گرفتن
بند نهادن
اسر