اسکندر شیخی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:افراسیابیا ن مازندران
wikijoo: اسکندر_شیخی
پیشنهاد کاربران
اسکندر چلاوی معروف به اسکندر شیخی فرزند کیا افراسیاب چلاوی، از شاهان چلاویان طبرستان بوده است که پس از تبعید مرعشیان به فرارود، تیمور حکومت شهر آمل را به او داد. وی سرانجام توسط سربازان تیمور کشته شد.
... [مشاهده متن کامل]
کیاافرسیاب چلاوی پس از آنکه واپسین اسپهبد باوندی را به قتل رساند، به میربزرگ اقتدا نمود تا رقیبانش وی را مردی بدون شریعت معرفی نکنند. اسکندر به علت افراط در تظاهر ارادت به قوام الدین لقب «شیخی» گرفته بود. پس از افزایش هواداران میربزرگ، کیاافرسیاب جهت جلوگیری از اختلال در امور ملک و مال، از روش سید اجتناب نموده و تشکیل محکمه ای برای وادار کردن قوام الدین به دست کشیدن از بدعت درویشی نمود.
سید قوام الدین مرعشی در سال ۷۶۰ هجری علیه کیا افراسیاب قیام کرد و در جنگی به نام جلالک مار پرچین و بر سپاهیان چلاوی غلبه نمود. در این پیکار کیا افراسیاب چلاوی و دو تن از برادران اسکندر به قتل رسیدند. اسکندر نیز به همراهی عده ای از حامیان و فرزندان کیا افراسیاب از میدان جنگ گریخت و به لاریجان و از آنجا به رستمدار فرار کرد، از آنجا نیز به شیراز کوچید و بعد هم به خراسان خرامید و تا زمان استیلای امیر تیمور گورکانی، در دارالسلطنه هرات قرار داشت.
اسکندر در به رکاب تیمور گورکانی درآمد و وی را به فتح تبرستان تحریک نمود. در حمله تیمور به مازندران، تحریکات اسکندر شیخی که پدر او به دست سادات کشته شده بود، بسیار مؤثر بود. در این هنگام اسکندر شیخی به عنوان یکی از همراهان و سرداران تیمور محسوب می شد و همیشه در فکر براندازی حکومت مرعشیان در مازندران بود و در مشوق کردن ذهن تیمور و توجه او به مازندران همیشه سخنان تحریک آمیز به تیمور می گفت. سرانجام تیمور پس از چندی در سال ۷۹۲ هجری لشکر خود را متوجه خراسان کرد و از آنجا برای تصرف مازندران عزمش را جزم نمود.
پس از آنکه سادات مرعشی اسیر تیمور شدند، اسکندر چلاوی نزد تیمور رفته و گفت: «این ها خونی من اند، پادشاه به من بسپارند تا قصاص بکنم. » تیمور نیز در پاسخ به وی گفت: «این ها تنها خونی تو نیستند، ملک رویان را نیز اینان کشته اند. ملک طوس را نیز حاضر گردانید تا خونی او با او سپرده شود، تا قصاص بکند. » پس از حاضر شدن ملک طوس پادوسبانی در این مجلس، تیمور از او خواست تا آنکس را که خونی اوست، قصاص نماید. ملک طوس، با این عمل مخالفت کرد و گفت:
... [مشاهده متن کامل]
کیاافرسیاب چلاوی پس از آنکه واپسین اسپهبد باوندی را به قتل رساند، به میربزرگ اقتدا نمود تا رقیبانش وی را مردی بدون شریعت معرفی نکنند. اسکندر به علت افراط در تظاهر ارادت به قوام الدین لقب «شیخی» گرفته بود. پس از افزایش هواداران میربزرگ، کیاافرسیاب جهت جلوگیری از اختلال در امور ملک و مال، از روش سید اجتناب نموده و تشکیل محکمه ای برای وادار کردن قوام الدین به دست کشیدن از بدعت درویشی نمود.
سید قوام الدین مرعشی در سال ۷۶۰ هجری علیه کیا افراسیاب قیام کرد و در جنگی به نام جلالک مار پرچین و بر سپاهیان چلاوی غلبه نمود. در این پیکار کیا افراسیاب چلاوی و دو تن از برادران اسکندر به قتل رسیدند. اسکندر نیز به همراهی عده ای از حامیان و فرزندان کیا افراسیاب از میدان جنگ گریخت و به لاریجان و از آنجا به رستمدار فرار کرد، از آنجا نیز به شیراز کوچید و بعد هم به خراسان خرامید و تا زمان استیلای امیر تیمور گورکانی، در دارالسلطنه هرات قرار داشت.
اسکندر در به رکاب تیمور گورکانی درآمد و وی را به فتح تبرستان تحریک نمود. در حمله تیمور به مازندران، تحریکات اسکندر شیخی که پدر او به دست سادات کشته شده بود، بسیار مؤثر بود. در این هنگام اسکندر شیخی به عنوان یکی از همراهان و سرداران تیمور محسوب می شد و همیشه در فکر براندازی حکومت مرعشیان در مازندران بود و در مشوق کردن ذهن تیمور و توجه او به مازندران همیشه سخنان تحریک آمیز به تیمور می گفت. سرانجام تیمور پس از چندی در سال ۷۹۲ هجری لشکر خود را متوجه خراسان کرد و از آنجا برای تصرف مازندران عزمش را جزم نمود.
پس از آنکه سادات مرعشی اسیر تیمور شدند، اسکندر چلاوی نزد تیمور رفته و گفت: «این ها خونی من اند، پادشاه به من بسپارند تا قصاص بکنم. » تیمور نیز در پاسخ به وی گفت: «این ها تنها خونی تو نیستند، ملک رویان را نیز اینان کشته اند. ملک طوس را نیز حاضر گردانید تا خونی او با او سپرده شود، تا قصاص بکند. » پس از حاضر شدن ملک طوس پادوسبانی در این مجلس، تیمور از او خواست تا آنکس را که خونی اوست، قصاص نماید. ملک طوس، با این عمل مخالفت کرد و گفت: