اسکفشاذ

لغت نامه دهخدا

اسکفشاذ. [ اِ ک َ ] ( اِخ ) نام جد شیخ کبیر ابوعبداﷲ محمدبن خفیف بن اسکفشاد الضبی الشیرازی. از مشاهیر متصوفه. محمد قزوینی در حاشیه شدّالازار آورده : چنین است در نسخه «ب » ( نسخه کتابخانه موزه بریطانیا ) و نسخه «ق » ( نسخه کتابخانه تقی بهرامی ) بهمزه و سین مهمله وکاف و فاء و شین معجمه و الف و در آخر ذال معجمه. نسخه «م » ( نسخه کتابخانه مجلس شورای ایران ) این کلمه را ندارد، نفحات ( ص 262 ) اسکفشار ( با راء مهمله بجای ذال معجمه ) ولی در نفحات خطی نسخه مصحح مضبوط یکی از دو ناشر کتاب حاضر عباس اقبال مورخه 1025 هَ.ق. که دارای حواشی عبدالغفور لاری از خواص تلامذه جامی است این کلمه در خود متن اسفکشار مرقوم است بتقدیم ف__اء بر کاف ، و در حاشیه عبدالغفور لاری نیز صریحاً آنرا بهمان نحو ضبط کرده است و گفته : «اسفکشار بکسر همزه و سکون سین مهمله و کسر فاء و سکون کاف و فتح شین معجمه و الف و راءِ مهمله » و در تبیین کذب المفتری ابن عساکر ( ص 190 ) و طبقات الشافعیه سبکی ( ج 2 ص 150 ) این کلمه اسفکشاذ مرقوم است ( یعنی بهمان ضبط عبدالغفور لاری ولی در آخر ذال معجمه بجای راء مهمله ) و ما چون هیچ نتوانستیم یقین کنیم که کدام یک از این صور مختلفه متنوعه این کلمه اقرب بصحت است لهذا باملای خود شدالازار هیچ دست نزدیم - و این نکته را نیز ناگفته نگذاریم که بتصریح شیرازنامه ( ص 95 ) اصل نژاد شیخ کبیر از دیالمه بوده گرچه در شیراز متولّد شده و در آنجا نشو ونما کرده بوده است - بنابراین بدون شبهه این اسم که با این صور مختلفه بما رسیده است از اعلام دیلمی بوده و باید معنی و اشتقاق آنرا در آن لهجه تفحص نمود در صورت امکان. ( شدالازار ج 1 ص 38 ) - انتهی. چون جزء دویم بعضی اعلام مرکّبه به شاد تمام شده است مانند احمشاد و محمشاد، این کلمه هم شاید اسکفشاد باشد. و رجوع به ابوعبداﷲ محمدبن خفیف شیرازی شود.

پیشنهاد کاربران