اسکف

لغت نامه دهخدا

اسکف. [ اَ ک َ ] ( ع ص ) کفشگر. ( منتهی الارب ). ارسی دوز. کفاش.

اسکف. [ اُ ک ُف ف ] ( ع اِ ) اسکف العینین ؛ جای روییدن موی مژه بر بام چشم. جای روئیدن موی مژگان. ( منتهی الارب ). || غلاف زیرین چشم. ( منتهی الارب ). پِلک ِ زیرین چشم. ( مهذب الاسماء ).

اسکف. [ ] ( اِخ ) شهریست از حدود مکران بناحیت سند و از وی پانید خیزد. ( حدودالعالم ).

پیشنهاد کاربران