اسپک

لغت نامه دهخدا

اسپک. [ اَ پ َ ] ( اِ ) خیمه کلان. ( غیاث اللغات ). || از اندامهای اسطرلاب. ( التفهیم بیرونی ). فَرَس. از اعضاء اسطرلاب. || پره و دندانه کلید: المغبن ؛ جای اسپک کلید. المغرز؛ جای اسپک کلید. ( مهذب الاسماء ). و رجوع به اسبک شود.

اسپک. [ اِ پ ِ ] ( اِخ ) جان هنینگ. یکی از مشاهیرجهانگردان انگلیس. مولد وی جوردانس بسال 1827 م. و وفات سنه 1864. وی در 17سالگی داخل خدمت نظام شده ودر عسکر هندی تا رتبه سرهنگی ترفیع یافت و در سال 1856 به معیت سرهنگ بورتون به نیت اکتشافات به افریقای شرقی رفته از راه خلیج عدن داخل افریقا شد و از سال 1857 تا 1863 م. تنها بدیدن بحیره های بزرگ افریقارفت. و از راه زنگبار به خرطوم رسید و سیاحتنامه مکملی ترتیب داد که بفرانسه هم ترجمه و نشر شده است. وی دریاچه های ویکتوریا و آلبرت نیانزا را کشف کرد.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - اسب چوبین یا گلین که کودکان برای بازی میسازند. ۲ - فرس یکی از اندامهای اسطرلاب ( التفهیم بیرونی ). ۳ - خیم. بزرگ چادر کلان . یا اسپک بازی . اسب چوبین و گلین که کودکان برای بازی میسازند .
از مشاهیر جهانگردان انگلیس

فرهنگ معین

(اِ پَ ) (اِمصغ . ) = اسبک : ۱ - اسب چوبین یا گلین که کودکان برای بازی می سازند. ۲ - یکی از اندام های اسطرلاب . ۳ - خیمه بزرگ .
( ~. ) [ از انگ . ] (اِ. ) ضربة محکم و سریع به توپ برای رد کردن توپ به محوطة حریف از روی تور، اسبک ، آبشار.

گویش مازنی

/espek/ ماهی سوف

پیشنهاد کاربران

بپرس