حمله بردند اسپه جسمانیان
جانب قلعه و دز روحانیان.
مولوی.
|| سگ. کلب.اسپه. [ اَ پ َ / پ ِ ] ( ص نسبی ، پسوند ) مرکب از اسپ + -ه ، پسوند نسبت : دواسپه ؛ با دو اسپ ، دارای دو اسب. سه اسپه ؛ با سه اسپ. رجوع به فهرست شاهنامه ولف شود.
اسپه. [ اِ پ ِ ] ( اِخ ) موضعی در جنوب اصفهان.