اسپندار

لغت نامه دهخدا

اسپندار. [ اِ پ َ ] ( اِ ) شمع، که معشوق پروانه است. ( برهان ). || مخفف اسپندارمذ. || بودن نیر اعظم در برج حوت. ( برهان ). اسفندار. || درختی است که مطلق باثمر نبوده مثل پده وآنرا اسپیدار و اسفید نیز گویند. ( مؤید الفضلاء ).

اسپندار. [ اِ پ َ ] ( اِخ ) ( مخفف اسپندیار ) نام پسر گشتاسب. ( برهان ).

فرهنگ فارسی

نام پسر گشتاسب

پیشنهاد کاربران

بپرس